میپرسم از حال خودم سالی
خوب است گه گاهی منم حالم
بیچارگی خوب است و بیبالی
توی سقوط از چشم تو دیدم
کور و کرند اینجا همه عالم
دیوانه داری از چه مینالی
#شبگرد
#شاید_غزل_شد
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
رفت و شدهام دوباره بیمار ای شعر
مجموعهٔ غصههای بسیار ای شعر
حالا که مرا دوریاش از پا انداخت
دست از سر من بیا و بردار ای شعر
#جواد_محمدی_دهنوی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
خوش خرامان میروی
ای جان جان بیمن مرو
ای حیات دوستان
در بوستان بیمن مرو
شب ز نور ماه
روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من
بر آسمان بیمن مرو
#حضرت_مولانا
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
283516672_645013743.mp3
8.31M
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🎙 #حسین_مُعزی
🎼 میزنه پَر ❤️💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من از صبر و شکیبم
شهریارا شهره آفاق
همه آفاق هم حیران
در این صبر و شکیب من
#شهریار
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
روی بالش مانده اشک و ردپای غربتم
خانه را آشفته کرده های های غربتم
باز امشب دردهایم را شبیه قصه ها
مادرانه گفتهام با لای لای غربتم
تو همینجایی، تپشهای دل شوریده ام
می شود تکرار پشت انزوای غربتم
کاش باد از پشت پرچین اتاقم می رساند
تا به گوش قاصدک هایت صدای غربتم
تکیه گاه من! کجای شهر منزل کرده ای؟
تا به دیوارت زنم من شانههای غربتم
در میان غصه خوابم می بَرد، هرچند که
باز رویای منی در ما ورای غربتم
ای طبیب درد عالم، آه سوزانم ببین
نسخهای تجویز فرما بر شفای غربتم
#زینب_عدالتیان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ياقوت چشم های خمارت دل مرا
دعوت برای چیدن انگور می کند
#حسین_جعفری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
خالیست خیال خانه از پیروهنت
بیتاب شدم دوباره از عطر تنت
وا کن وسط سینهی خود پنجره ای
تا زنده شوم من به هوای وطنت
#مهتاب_بهشتی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
شیروونیمون پشتش به تو گرمه
همسایه تو این باد محکم باش
امروز پا این خونه وای میستی
فردا کنار سایه هامون باش
همسایه آفتاب رو نرنجونی
وقتی که تیغ میکشه رو بومت
با گچ های دزدی مدرسه
کردند مثل یه صفحه ی بومت
گل رو گذاشتم بین آجرهات
رازدار من بندبند جونت شد
پشتم به خاک شونه هات گرمه
چادر کشیدم سایبونت شد
دیوار تو حتی یادگاری هات
از اون غریبه موندنی تر بود
ایستاده بودی پیک دل بودی
دیواری که واسه دلم در بود
#محاوره
#اولین_محاوره
#زهرا_حاجی_پور
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بیخدا بودم و بيهوده دعا میکردم
حیف از آن خانه که بر باد بنا میکردم
عشق میخواست مرا صید کند اما من
برخلاف جهت آب شنا مىكردم
شکوه کردی که چرا با دگران میخندی
غافلی با همه تعریف تو را میکردم
توی بیرحم بریدی و گذشتی از من
من نباید که تو را ساده رها می کردم
با چه رويى پس از اين، داغ صدايت بزنم
من كه يك عمر تو را عشق صدا مى كردم
#سید_تقی_سیدی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
آههای چاه!
پیش رویمان
سنگلاخ
خارزارهای خالیِ فراخ
هرچه رنج میکشیم
گامهایمان
هیچجا نمیرسد
نعرههایمان
مثل آهِ چاه
همچنان به گوشها نمیرسد
بیرسانه
حسرتی شکفته بر لبیم
کربلای بیحضور زینبیم!
#محمدرضا_ترکی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
احساس عمیقم به تو هرگز نشود خشک
چون رود جلو میرود و در جریان است
#حمیدرضا_آبروان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
برای شرح دلتنگی
پشیمان آمدی اما
به سر آن شور سابق نیست
ترک معصیت کردم!
#محمدجواد_منوچهری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞
❥❥تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود یا نشود
حرفی نیست
اما.....
نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست ...
#سهراب_سپهری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
🦋 #پروانه_ای_دردام_عنکبوت
#قسمت۱۲۵ 🎬
امروز علی گفت که کار جدیدش راشروع میکنه واینطور که معلومه درامدش هم خوبه ,منتها هرچی که گفتم چی چی هست,جوابم را نداد وگفت که خودت میفهمی
علی هم میفهمه که من خیلی کنجکاوم ,اینجوری سربه سرم میگذاره,میگه میخوام سورپرایزت کنم.
اخه باخودم فکرمیکنم چه کاری میتونه انجام بدهد ,اما یه چیزایی حدس میزنم,اینجا به عنوان سربازی از علی تو رشته ای که درس خونده کارمیکشند وحسم بهم میگه اون کار درامد زاش هم تو همین حیطه است.
داخل کتابخانه دانشگاه بودم همینجور که غرق در افکارم بودم,هانا اومد طرفم وگفت:کجایی دختر؟کل دانشگاه را زیروروکردم,زود بیا تا برنامه شروع نشده ,من یه جا برات رزرو کردم.
من:کجا؟چه برنامه ای؟
هانا:توکه یک سر درعالم کتابها غرقی وازهمه جا بیخبر,بابا یه تنوع به خودت بده,میپوسی هااا,یک برنامه استنداپ کمدی قراره تا نیم ساعت دیگه داخل سالن همایش دانشگاه برگزار بشه,میگن طرف خیلی بامزه است واین بار به افتخار اسراییل ومعرفی خودش,مجانی هستش ,بیا بریم دیگه...
باخودم گفتم هانا راست میگه,بزار ببینیم این کمدین هاشون چه حیله ای تو آستین دارن,اخه از زمانی که وارد اسراییل شدم,هرکارشون باهدف خاصی هست البته به نفع خودشان وبه ضرر جوامع دیگه....
باهانا راهی شدیم,ردیف سوم که دید بهتری داشت نشستیم,یه ربع از اومدنمون گذشته بود که پرده بالا رفت وکمدین جوانشان امد روی صحنه....
وای باورم نمیشد,این که ....زدم زیرخنده....
هانا متعجب نگاهم کرد وگفت:بابا بزار شروع بشه بعدش ریسه برو,درسته طرف کمدین هست اما قیافه اش که خیلی هم خوشگله وخنده نداره....هیچی جوابش ندادم وعلی بود که شروع کرد به صحبت کردن....
خدای من اول از همه ادا وحرکات داوود المشفق رییس دانشگاه را دراورد...دقیقا حرکات المشفق,حتی حرف زدن ولحن کلام....سالن رفت روهوا..دوباره جو که اروم شد,پیشرفت کرد وحرکات تک تک اساتید را در اورد,جالب این جا بود که راحت مسخره شان میکرد به قول علی ,انترک دست علی,شده بودند.
جو جلسه مملو از,خنده بود باهر حرف علی انگار بمب خنده داخل جمعیت پرانده بودند.
نیم ساعت حرف زد ونیش کلامش وتمسخر حرکاتش دامن تک تک اساتید یهودی دانشگاه راگرفت,جالبه که استادهایی که درجلسه حضور داشتند هم خوششان امده بود گرچه ,اونا هم از تمسخر علی در امان نمودند.
علی داشت جلسه راجم وجور میکرد وپایان میداد که یکهو...
#ادامهدارد....🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🦋 #پروانه_ای_دردام_عنکبوت
#قسمت۱۲۶ 🎬
سالن مملو از جمعیت بود ,همه باهم میگفتند:دوباره,دوباره...
علی خنده ای,شیرین زد وگفت:بابا رحم کنید عرقم درامد,بعدشم من همینا را اماده کرده بودم اگه فی البداهه بگم ممکنه بد بشه هااا
جمعیت:دوباره ,دوباره
علی:یعنی مسوولیت حرفام باشما هاااا...
جمعیت:دوباره,دوباره...
علی:باشه,اینم برا خاطر شما یهودیهای خسته دل وگوشه گیر وحیله باز خخخخخ
جمعیت زد زیرخنده:اینبار علی از اوبا شروع کرد وبه ترامپ رسید وتکیه کلام ترامپ راعین خودش تکرارمیکرد(بروخونه پیش مامانت),
باچشم خودم میدیدم که همه ازبس خندیده بودند شکمهاشون رامیگرفتند,علی گفت وگفت واینبار نتانیاهو را زیر رگبار تمسخرش گرفت وجالبه کسی اعتراض که نکرد هیچ ,خیلی هم خوششان امد
واقعا مبهوت شدم از اینهمه استعداد همسرم واینهمه ذکاوتش وافتخار میکردم به علی,یک بچه شیعه ی زیرک که خودش را با تمسخر بزرگان یهود وشیاطین دنیا به همه معرفی میکند.
دیگه واقعا علی خسته شده بود ومیخواست خداحافظی کند که گفت:امیدوارم کمی باعث انبساط خاطرتان شده باشم.
که همه براش کف زدند وادامه داد:اولین جلسه ی استنداپ بنده بود که تقدیم میکنم به تمام وجودم,همسرعزیزم که دانشجوی همین دانشگاه است,خانم دکتر,هانیه الکمال...
تمام جمعیت به افتخارمون برخاستند ودست زدند وهانا محکم من رابغلش گرفته بود وفشارمیداد ومیگفت باورم نمیشه...این اقای خوشگل وهنرمند شوهر تو باشه,خوش به حالت هانیه.....
سرشار از حسهای,خوب بودم,حسی که علی به من تقدیم کرد.
باتمام شدن استنداپ کلاسها هم تعطیل شدند وراهی خانه شدم.
علی مثل همیشه جلوی در منتظرم بود ,بااین تفاوت که جمعیت زیادی از پسرودختر دورش راگرفته بودند وباهاش خوش وبش میکردند.
علی تاچشمش به من افتاد,همه را زد کنار ومثل همیشه تا کمر خم شد وگفت:شاه بانویم تشریف فرما شدند,مرا باشما دیگر کاری نیست....بفرما بانو تا به سمت اشیانه مهرمان قدم نهیم.
دست علی,دور دستم حلقه شد وبه طرف خانه حرکت کردیم.
وارد خانه شدیم....
علی.....
فرار کرد ودور مبل شروع کردبه چرخیدن ,منم دنبالش...علی...چرابهم نگفتی....
علی:دلم خواست...چشمک....فرار...
بعدازکلی بدوبدو خسته شدیم ودوتا لیوان شربت بهارنارنج خنک,سرحالمون اورد.
من:علی,نمیترسی کاربه جاهای باریک بکشه؟؟
علی:برای چی؟؟
من:اخه این حرفهای تو,متلکهات به تمام سرشناسها ,وای استاد مشفق...اسحاق انور...وااای نتانیاهو...علی من میدیدم اکثر دانشجوها با گوشیشون فیلم میگرفتند,مطمین باش,تاالان همه جا مخابره شده,میترسم برات مشکل پیش بیاد.
علی:خوب بهتر ,مخابره میکنن ,مشهور میشم یه پول هم ازاین یهودیا بابت تمسخر سردمداراشون میکنم ،بده؟؟
من:باهات ازاون بالا بالاها برخورد نمیکنن؟
علی:چقد ساده ای,اونا توبوق کرنا میکنند گه ازادی بیان و...بعدشم من استنداپ اجرا کردم,همه جای جهان همینطوره...فعلا که مطمینم درامانم ,اما اگه شهرتی بهم بزنم وخیلی موی دماغشان بشم اونموقع بایه توطیه کلکم رامیکنند وبعدشم میگن خودکشی کرده خخخخ
تااونموقع من دودمانشان را به باد میدهم....شک نکن..
از اونروز استنداپ,که سه روز گذشته،خیلی نگران امنیت علی هستم, اما خودش خیلی بی خیال,اخه میگفت کسی خدا را داره ازهیچی نباید بترسه ,تااینکه امروز صبح...
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تاریخ نخوانده اید تکرار کنم
در شهر شما دوباره کشتار کنم
باید که دو چشم تو برایم باشد
مگذار که کار شاه قاجار کنم
#نوروز_رمضانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
⭐ پـــرودگـــارا
⭐ امشب از تو میخواهم
⭐ دلهایمان راچون آب روشن
⭐ زندگیمان را چون
⭐ گرمای آتش دلچسب
⭐ وجودمان را چون
⭐ ماه آسمان آرام و روزگارمان را
🌙 چون نگاهت زیبا کن
شبتون آروم و خوابتون دلچسب
🌓🌓🌓🌓
شبتون زیبا ودلنشین
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـلام صبح تابستونیتون بخیر💝
روزتـون با نــور خــدا روشن 💝
و نـور خـدا بر قلبتون جاری💝
#یکشنبهتون
سرشاراز انرژی های مثبت💝
و اتفاق هـای بـی نظیـر 💝
و پر از خیر و برکت💝
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون بخیر
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
وقتی که دلم به دستِ حوّا دادم
بی مِنّت و شرط و قول و اَمّا دادم
چون داد مرا اُمید و گُلهای وفا
من هدیه به او گُلِ توَلّا دادم
#حسن_یزدان_پناهی_فَسا
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
دو چشمت چون ستاره آسـمانی
نـــــگاهـت لالـه هـــای ارغـــــوانی...
رخِ زیـبای تـو چـون مـاهِ رخـــشان
لبت سرچــشمهی شـیرین زبانـی...
کــمانِ ابــروانت خـنجر ایدوست
کــه دارد زخمِ مـــن از آن نشانی...
چنان مستم که در قالب نَگُنجم
امــان از بـوســــه هــای ناگـــــهانی...
من از دشمن رکب بسیار خوردم
بزن زخــمم تو هـــم تا مـیتـوانی...
مـن از اوّل خـودم را در تـو دیـدم
شــدم در چـشمِ مسـتت بایــگانی...
خـــــــدا زیـــــبائیات داده فـــــراوان
تـو باران، آسـمان، رنـگین کـمانی...
مرا از خود نـمیداند! خدا دوست
بـــکن یارب خــودت پا در مــیانی...
بـه چــشمِ مـــنتظر پاک و مــطهّر
چـــرا بـا مــن چــنیـن نامــهـربانی.!؟
✍حسن_کریمزاده
📓ستارهٔ_آسمانی
#منتظر✓
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
حاضرم صید شوم گر تو شوی صیادم
شرطم این است که هرگز نکنی آزادم
عاقلی داد مرا پند که دست از تو کشم
او ندانست که من عاشق مادرزادم
آخر ای دهر رسیدی به مراد دل خویش؟
شادی از آنکه ندیدی نفسی دلشادم
گرچه در حکمت دادار ندارم تردید
لیک معلوم نشد خود هدف از ایجادم
من که از نشئه چشم تو خرابم جانا
یا کن آباد مرا یا که بده بر بادم
عشق ویرانگر تو ناقض مختاری ماست
که تو بردی دل من، من نه به تو دل دادم
گر قرار است به بالین من آید دم مرگ
بکُن ای مرگ مرا یاد و بکَن بنیادم
بر خلاف رجل طائر شیخ الحکما*
رفتم از یادِ خود و یار نرفت از یادم
گرچه شاگردی ایام نمودم "ناجی"
بعد عمری نتوان خواند هنوز استادم
* اشاره به برهان انسان معلق ابن سینا
#حبیب_کارکُن_بیرق
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky