میبینیام دوباره ولی روبهراهتر
بی تو تمام زندگیام دلبخواهتر
محکم نشستهام که بگویم به گوش شهر
دل در کنار عقل شده سربهراهتر
آنقدر زخم و طعنه به جانم رساندهای
در خاطرات کهنه شدی پُرگناهتر
اصلا مچاله میکنم آن روزگار را
وقتی به نام عشق "منم" بیپناهتر
هر واژهای پیاده نظامم شده ببین
من هم کنار شعر و غزل پادشاهتر
میبینیام دوباره کمی آه میکشی
میبینمت شکسته شدی روسیاهتر
#پریسا_مصلح
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#رماندرحوالیعطریاس
#قسمتچهلویکموچهلودوم
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
🌸 #درحوالی_عطریاس🌸
#قسمت چهلویکموچهلودوم
در ماشین و باز کردم، برگشتم نگاهی به عباس انداختم و گفتم:
_ممنون بابت ناهار
+خواهش می کنم من ممنونم که دعوتم رو قبول کردین
پیاده شدم، و خداحافظی کردم باهاش ...
رفت ...
من موندم و چند ساعت خاطره..که شد جزء بهترین خاطره های عمرم ..
دیگه تموم شد ...
روزهای بدون عباس تموم شد، حالا دیگه عباس برای همیشه کنارم بود ...
*
آن دم ڪھ با تو باشم یک ســـال هست روزے/
و آن دم ڪھ بے تو باشم یڪ لحظھ هست سالے
*
.
در حال درست کردن یه دسر خوشمزه بودم .. مهسا و محمد هم هی میومدن ناخونک میزدن ..با احتیاط و وسواس داشتم تزیینش می کردم، عمو جواد اینا میخواستن از شمال بیان ..
یه خونه اینجا به نام عباس خریده بودن که می خواستن بیان همینجا بمونن تا وقتی که منو عباس عروسی کنیم بریم اونجا ...
آه که بقیه چه خیالاتی داشتن برای ما دوتا،... ولی من نمیخواستم به آخر این راه فکر کنم، برام زمان حال بیشتر از همه چیز اهمیت داشت،
امروز عمو اینا رو دعوتشون کرده بودیم برای شام، می خواستم تمام تلاشمو برای خوب شدن همه چیز بکنم ..
زنگ گوشیم تمرکزم رو بهم ریخت، دستامو شستم و گوشی رو برداشتم:
_سلام
+سلام دیوونه کجایی؟
با تعجب گفتم:
_تویی فاطمه؟؟
+اره دیگه
_چیشده که زنگ زدی، شماره کیه؟
+شماره مامانمه، حالا اونو ول کن بگو الان کجام
_نمیدونم!!
+نمیدونی کجام؟؟؟؟
با تعجب گفتم:
_حالت خوبه فاطمه جون، چیشده خب.. کجایی؟
+بیمارستان
سریع گفتم:
_بیمارستان؟؟؟ چیشده مگه؟؟؟
+ اه نفهمیدی واقعا ... نی نی مون بدنیا اومده
از خوشحالی جیغی کشیدم که مهسا و محمد با تعجب نگام کردن:
_وای جدی میگی ..کِی؟ بهم نگفتی چرا؟؟
+خب الان دارم میگم .. پاشو بیا زووود
- باشه عزیزم...من اومدم
دختر خشگل عاطفه تو بغلم بود،دستای کوچیکش رو تو دستام گرفتم، وای که چقدر هدیه های خدا قشنگن ..
سمیرا سریع گفت:
_بده منم بغلش کنم، همش دست توئه
دادمش به سمیرا، فاطمه ام رفت کنار سمیرا و داشت نی نی کوچولو رو ناز می کرد ..کنار تخت عاطفه نشستم و گفتم:
_به چی فکر می کنی مامان عاطفه؟!!
لبخندی رو لبش نشست:
_تو فکر باباشم، کاش می موند تا بدنیا اومدنش
دستشو گرفتمو گفتم:
_خب میاد، مگه نگفتی قول داده دو ماه دیگه برگرده، تا دختر نازت دو ماهش بشه باباش برگشته
فقط سرشو تکون داد،
بهش حق میدادم،حالا دلتنگیای عاطفه بیشتر میشد،اگه بلایی سر آقا هادی میومد نه تنها عاطفه همسرشو از دست میداد بلکه پدر بچه شو هم از دست میدادکمی ساکت بودیم و خیره به سمیرا و فاطمه که سر بغل کردن بچه دعوا می کردن..
با فکری تو ذهنم گفتم:
_راستی اسمشو چی گذاشتین؟؟؟
لبخندی زد و گفت:
_اسمش رو هادی انتخاب کرده... نرگس ..
.
.
قبل اینکه عباس اینا برسن خودمو رسوندم خونه ..بهترین لباسامو پوشیدم .. خیلی ذوق داشتم نمیدونم چرا شاید از خوشحالی به دنیا اومدن نرگس
یا شایدم از این که عباس رو باز میتونستم ببینم ...
.
.
بعد خوردن شام عباس ازم خواست بریم بیرون قدم بزنیم، از این پیشنهاد یهویش تعجب کردم، باورم نمیشد برای قدم زدن با من مشتاق باشه..
احساس میکردم خیلی زود با اومدن من به زندگیش کنار اومده ..
سریع آماده شدیم و راه افتادیم ..قرار شد از دم خونمون تا پارکی که یه نیم ساعتی با خونه فاصله داشت قدم بزنیم..
#ادامهدارد....🌷
🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
یا علی حاکم شده در هر بیان فاطمه
انقلابی میکند بر پا زبان فاطمه
هرکسی شد لایق دیدار روی ماه او
بی گمان پر می کشد تا آسمان فاطمه
تا ابد رونق گرفته خانهی قلب کسی
که چشیده ذره ای از طعم نان فاطمه
اشک شیعه میچکد بر گونه های روزگار
میرود تا عرش در حوض جنان فاطمه
شد بهار عمر او کوتاه با دستان غیر
لحظه ای دیگر نمانده تا خزان فاطمه
فاطمیه؛با علی تجدید پیمان میکند
هر که میخواهد بماند در امان فاطمه
آرزوهامان خلاصه شد فقط در یک زمان:
یوسف غایب بیاید با نشان فاطمه
#فاطمیه
#باز_نشر
#فرزانه_پورنظری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
امشب من از فراقت در دل عذاب دارم
از حسرت نبودت حال خراب دارم
#مهتا_منتظر
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری میشود
حال واحوال دلم سبز و بهاری میشود
اشک شوقم میچکد هربار میبینم تورا
تو میایی گونه هایم آبیاری میشود
از بلور چشم تو ، ای در نگاهت آفتاب
باز صحن قلب من آیینهکاری میشود
از کنار عشق نابم ساده نگذر هیچ وقت
میروی روحم لبالب زخم کاری میشود
بسکه دارم روز و شب دلشورهی دیدار تو
لحظه ها لبریز از چشم انتظاری میشود
هر کجا که می روی برگرد پیشم زودِ زود
کار من با رفتنت لحظه شماری می شود
دوستت دارم بهجان، اما امان از فاصله
مانع دیدار و شوق جاننثاری میشود
میگریزم از نگاه آینه وقتی که صبح
چشم من در حسرتت غرق خماری میشود.
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🌟آرزو می کنم شب هایتان
⭐️همیشه پر ستاره و زیبا باشد
🌟ماه وقتی میان ستاره ها
⭐️می درخشد زیباست
🌟زیبایی ماه برای شما
⭐️وسعت آسمان برای شما
🌓🌓🌓🌓
شبتون بخیر
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بلبلان از بوی گل مستند🌸
و ما از روی دوست
دیگران از ساغر وساقی
و ما از یاد دوست🌸
روزتان بہ زیبایی دلهای مهربونتون
و صبحتون بخیر وسلامتی🌸
با آرزوی روزی زیبـا
و زندگی خوب و عالی🌸
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز نشاط
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ارزش به خود... - @mer30tv.mp3
4.29M
صبح 7 آذر
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
صبح آمده و تـرانـهخـوان شد بلبل
در دامن بـاغ مـیـهـمـان شـد بلبل
تا غنچهٔ گل شکُفت در اول صبح
انگار که صد سال جوان شد بلبل
#جواد_محمدی_دهنوی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky