eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
30 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همچو پروانه ای در باغ دور گلی میچرخیدم و میرقصیدم بوی گل من را مست کرد. چشمانم را بستم و رقص کنان پر پر میزدم نزدیک به گل شدم مدهوش نگاهش در زیر سایه اش در خواب کمی آرام شدم . با قطره های باران من از خواب مستی بیدار شدم ..... زیر گام های باغبان بال پروازم شکست...... جان شیرینم شد فدای ناز چشمان گلی که غرورش را برای من شکست .! عضو انجمن شاعران چرداخ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست ...! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به روی شاخه ها بانگ چکاوک شکفته گشتنِ گلهای میخک حلولِ سال نو در ماه قرآن الا ای عاشقان بادا مبارک ✅️‌ عضوکانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
        ﮔﺎه‌گاهی ﮐﻪ ﺩﻟﻢ می‌گیرد به خودم میگویم‌در دیاری که پر از دیوار است ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ ﺑﻪ.ﮐﻪ‌ﺑﺎﯾﺪ‌ﺩﻝ.ﺑﺴﺖ.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما دوستان و همراهان گرامی🌹 دوست عزیزی این پیام رو گذاشت دیدم واقعا زیباست👇👇👇 خواستم یک مطلبی خدمتتون عرض کنم بابت اینکه امسال سال چی هست ؟ ونمادی که دارند سر سفر هفت سین میگذارند،،، اژدها و از این چیزها.... ما شیعه هستم و نماد ما اهل بیت علیه‌السلام. امسال سال ۱۴۰۳ اگه جمع عدد کنیم میشه هشت .. و عدد هشت عیان شده با نام مقدس علی ابن موسی الرضا علیه السلام ❤️ الحمدالله که سال تحویل افتاده چهارشنبه که متعلق به آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام پس هرکس ازتون پرسید امسال چه سالی بگین سال علی ابن موسی رضا جانم🩷💜 ان شاء الله که بهترین سال باشه ان شاء الله سال ظهور باشه ب حق آقای رئوفمون🤲👌 ✅️‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 💚🍀 زهره خانوم لبخندی زد و به خانم سجادی گفت: _فاطمه هم خوبه.ازدواج کرده..یک ماه دیگه عقد و عروسی شه.شما هم دعوتید. کارت هم تقدیم میکنیم.... از امیررضا هیچی نگفت و قطع کرد.همه با تعجب به زهره خانوم نگاه کردن.زهره خانوم با لبخند به امیررضا نگاه میکرد. امیررضا گفت: _پس چرا نگفتین؟!! -حالا بذار مراسم فاطمه تموم بشه،خیال مون راحت بشه.بعد برای تو اقدام میکنیم. فاطمه گفت: _بله داداش جان.آسیاب به نوبت.دیر اومدی میخوای زود بری. همه خندیدن. حاج محمود گفت: _منافاتی نداره خانوم.الان که نمیشه دوباره تماس بگیری.فردا حضوری برو خونه شون و قرار خاستگاری بذار. هنوزم امیررضا سرش پایین بود، و خجالت میکشید.فاطمه بلند شد و رفت پیشش. -قربون داداش خجالتی خودم برم.من الان تازه معنی خجالت کشیدن رو فهمیدم. بقیه خندیدن. -داداش عزیزم،تقصیر شماست دیگه.چون زودتر به دنیا اومدی،همه خجالت هارو برای خودت برداشتی.چیزی برای من نذاشتی خب. دوباره همه خندیدن. امیررضا بلند شد،بشقاب فاطمه رو برداشت و گفت: _تو اصلا باید امشب رژیم بگیری. فاطمه سمتش رفت و گفت: _غذامو بده داداش،جان امیر خیلی گرسنه مه. -نمیدم تا ادب بشی. امیررضا دور میز میچرخید و فاطمه دنبالش.زهره خانوم گفت: _بچه ها،حداقل یه امشب آبرو داری میکردین. علی و حاج محمود میخندیدن. شب بعد،علی،پویان و مریم به رستوران سنتی دعوت کرد. علی و فاطمه کنارهم نشسته بودن،پویان و مریم هم کنارهم.پویان به علی گفت: _خیلی برات خوشحالم. علی هم با لبخند نگاهش میکرد.علی گفت: _معمولا آقایون بعد ازدواج چاق میشن، تو چرا لاغر شدی؟! فاطمه با دعوا به مریم گفت: _تو هنوز آشپزی یاد نگرفتی؟! مریم به پویان نگاهی کرد.پویان بلند خندید.علی گفت: _چرا میخندی؟ -مریم قبلا گفته بود تو رابطه خواهر و برادریت با فاطمه تجدید نظر کن،فاطمه زیاد خواهرشوهر بازی درمیاره.ولی من فکر نمیکردم دیگه تا این حد. علی هم خندید.فاطمه و مریم با لبخند به هم نگاه میکردن.علی گفت: _شام چی میل میکنید؟ پویان به مریم گفت: _باید گرون ترین غذا رو سفارش بدیم. این شام فرق داره. به علی گفت: _دو تا پرس بیشتر بگیر،ما میبریم.این شام تکرار شدنی نیست. فاطمه گفت: -تاوان دستپخت بد مریم رو علی باید بده؟ علی و پویان خندیدن.مریم گفت: _علی؟!!... علی کیه؟!! فاطمه به علی گفت: _مگه نگفتی بهشون؟ -هنوز نه. آروم و باشیطنت گفت: _میخوای من معرفیت کنم؟ علی خندید و گفت: _نه..نه.خودم میگم. پویان گفت: -قضیه چیه؟ علی گفت: -وقتی اسم افشین رو میشنوی یاد چی میفتی؟ -تو. -اولین چیزی که از افشین به ذهنت میاد،چیه؟ -راستشو بگم؟! -آره. -بداخلاقی،غرور و گنده دماغی. همه خندیدن. -اگه بهت بگم اسم من علیه،اولین چیزی که به ذهنت میاد چیه؟ پویان یه کم فکر کرد و گفت: -فاطمه. علی انتظار همچین جوابی نداشت.به فرش نگاه کرد و چیزی نگفت.فاطمه به علی نگاه کرد.پویان گفت: _چیشد؟!! علی سرشو بلند کرد، و به فاطمه نگاه کرد.بعد به پویان نگاه کرد و گفت: _من دوست دارم اسمم علی باشه.تو هم اگه سخت نیست برات،خوشحال میشم بهم علی بگی. پویان و مریم از تعجب سکوت کردن. پویان گفت: -جدی گفتی؟!! -بله. دوباره مدتی سکوت کرد. -خیلی خوبه....باشه. چند روز گذشت. علی و فاطمه دنبال خونه میگشتن ولی با پس اندازی که علی داشت خونه ای که به نظر خودش مناسب دختر حاج محمود باشه،پیدا نمیکرد.نمیخواست از کسی هم کمک مالی بگیره.خیلی ناراحت بود. ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا کمک کن در این آخرین شب سال دلهایمان مهربانتر از همیشه و دست هایمان بخشایندتر از هر زمان دیگری دستگیر افتاده ای باشد نگاهایمان یاری رسان بغضی نیمه جان و آغوشمان شانه ای برای دردهای کسی باشد خدایا کمک کن در این آخرین شب سال روزنه ی امیدی در این دل براه بیفتد آنقدر که بتابد و مهتابی کند تمام آن تاریکی های بی سبب را .. خدایا در این روزهای نزدیک سال جدید روزیمان را وسعت ببخش و برکتمان را افزون کن .. یاریمان کن در راه خیر و کمک به دیگران پیش قدم باشیم .. الهی دلهایمان را مهربانتر از همیشه بگردان🙏🏼 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خورشید شکفته عطر بید آورده دامن دامن عشق و امید آورده برخیز گلم، لباس نو بر تن کن از هر طرفی مژده ی عید آورده! ✅️‌ عضو کانال 🍃🌸روزتون پراز شانس و اقبال 🌸🍃بـا یـه عالمه خـبر خووووب 🍃🌸پـراز بـرکت و دل خـوشی 🌸🍃لحظه هاتون زیبـا و قشنگ 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز شادی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky