eitaa logo
کلبه ی شعر
1.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
24 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"زاده ی فصل بهارم، دخترِ اردیبهشت" اهل عشق‌ومهربانی،دلربا،نیکوسرشت عاشقانه دوستدارم خالقِ این فصل را شکرگویم سرنوشتم راچنین نیکونِوِشت 🟩‌ عضو کانال ۱۲ اردیبهشت 🌸به گواهی تاریخ مبارک🌸 🌹تولدتون‌ صدها‌ سال‌ پُرتکرار‌ خانم‌ نقیبی‌ جان‌ ‌ شاعر گرانقدر وبزرگوار بماند‌ به‌ یادگار از طرف‌ کلبه‌ ی شعر🌹 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ دنیامی‌ ❤️❤️
اگر تو فارغی از حالِ دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
عشق تا آمد دلم آباد شد معتبر، چون صحن گوهر شاد شد کیمیای بی نظیری بود عشق منشا خیر کثیری بود عشق عشق پیوند من و آلاله بود عشق راز دشت سرخ لاله بود شاید اسم دیگر غم بود عشق سهم من اصلا چرا کم بود عشق؟ رحمتش خار مرا گل کرده بود لایق آواز بلبل کرده بود دست در دستش دلم از خاک رفت شان من از خاک تا افلاک رفت السلام ای یادگار یار من آمدی، شد گریه زاری کار من... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ميمردم و ميخنديد ، ميديد و نميديدم چشمان خمارش را ، چشمان خمارم را تا در دل هم باشيم تاوان بدى داديم او گيره ى مويش را من ايل و تبارم را… 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به حرمت شانه های خاک خورده باید ... آرام آرام با قامتی خمیده  تا کمر نوشت ... از موهای سپیدی که در آسیاب زندگی روی ما را سفید کرد ...  🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گر مرا ترک کنی من زِ غمت می‌سوزم، آسمان را به زمين جان خودت می‌دوزم، گر مرا ترک کنی ترک نفس خواهم کرد، بی‌وجود تو بدان خانه قفس خواهم کرد... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امــروز که باســـواد و عالم هستیم در سایهٔ علم شاد و سالم هستیم یــادت نَــرود ای دل، تا آخــر عــمــر مدیـون مــحــبّــت مــعــلّــم هستیم! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با چشم‌هایش می‌نویسد یک جهان مطلب وقتی که می‌سوزد به پای خواستن در تب مغرور می‌آید کنارم حیف دیوانه حرف دلش را می‌گذارد پشتِ در اغلب افتاده عکس ماه در برکه چه تصویری... با آب دارد قصه سازی میکند امشب آمد نشست و از هوا گفت و کمی خندید انگار درگیراست با احساس لامذهب من منتظر بودم بگوید دوستم دارد اما فقط جان مرا آورد روی لب 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من اینجا بس دلم تنگ است. و هر سازی که می‌بینم بدآهنگ است. بیا ره توشه برداریم، قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم؛ ببینیم آسمانِ «هر کجا» آیا همین رنگ است؟ ‌ ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 🍀💚 علی چند ثانیه سکوت کرد.بعد گفت: _تو تا حالا مرگ رو یه قدمی خودت دیدی؟ -نه. -من دیدم..یه قدمی هم نبود،خیلی نزدیک تر بود..همه چی روی دور آهسته بود،مثل فیلم ها..یکی میل گرد آهنی برداشت تا به سر من بزنه.میدونی اگه میل گرد به سر کسی بزنن،چی میشه؟ درجا میمیره...میل گرد رو برد بالا،صدم ثانیه هم نشد ولی برای من مدتی طول کشید.با خودم گفتم اگه الان بمیرم چی میشه؟ ترسیدم،از مردن..تا اون موقع از خدا فقط یه اسم شنیده بودم.گفتم خدایا اگه واقعا وجود داری یه کاریش بکن...تکان خوردن موهام بخاطر ضربه میل گرد رو حس کردم ولی تو همون چند سانت موهام اتفاقی افتاد که اون میل گرد به سرم نخورد...هنوز از اون مهلکه نجات پیدا نکرده بودم که بازم به خدا شک کردم،گفتم اتفاقی بوده...به دقیقه نکشید که دوباره مرگ رو دیدم..گفتم خدایا اگه الان هم یه کاریش بکنی دیگه بهت شک نمیکنم..تا جمله م تمام شد، نجات پیدا کردم. -گذشتن از عشق و حالت برات سخت نبود؟ -بود،خیلی سخت بود..بعضی ها به پوچی میرسن و از همه چی دست میکشن..ولی من به پوچی نرسیده بودم. من غرق عشق و حال خودم بودم..برای همین گذشتن از عشق و حال برام سخت بود.ولی من آدمی نبودم که خودمو گول بزنم،بگم خواب و خیال بوده...راستشو بخوای جرأت‌شم نداشتم،میترسیدم اگه یه بار دیگه شک کنم،واقعا بمیرم.ولی ایمان هم نداشتم.رفتم دنبالش،خیلی گشتم،تا پیداش کردم..نمیگم پام نلغزید، نمیگم سخت نبود ولی ارزششو داشت. -من به پوچی رسیدم..فکر میکنی برای من راحت تره؟ -اسمت چیه؟ -فرید...فرید نعمتی. یک سال از مرگ فاطمه میگذشت. زینب سه ساله بود.خیلی خوب صحبت میکرد.اخلاق و تن صداش و لحن صحبت کردنش،شبیه فاطمه بود.وقتی حرف میزد،همه فکر میکردن فاطمه داره صحبت میکنه. زهره خانوم از علی خواست سر راهش، جلوی فروشگاه پیاده ش کنه.ولی علی ماشین رو پارک کرد و با زهره خانوم وارد فروشگاه شد. با صبر و حوصله همراهیش میکرد، و با شوخی درمورد خرید هاش نظر میداد.زهره خانوم هم همیشه مهربانی های علی رو با محبت های مادرانه جواب میداد. وقتی برمیگشتن خونه،زهره خانوم به علی نگاه کرد و گفت: _پسرم. -جانم مامان خانوم -هر مادری دوست داره خوشحالی و خوشبختی بچه هاشو با چشم خودش ببینه..تو واقعا پسرم هستی.منم مادرم. دوست دارم تو زندگیت آرامش داشته باشی،کنار کسی که بهش نگاه کنی و باهات حرف بزنه.کسی که همدمت باشه،مونست باشه. علی متوجه منظور زهره خانوم شد. ناراحت گفت: _از دست من خسته شدین یا دارین امتحانم میکنین؟ -هیچکدوم علی جان.شما وقتی ازدواج کنی،عضوی به خانواده ما اضافه میشه، عروس من میشه..پسرم،حقیقت اینه که فاطمه دیگه نیست ولی شما زنده ای،باید زندگی کنی. چشم های علی پر اشک شد. -زندگی من فاطمه ست..من الانم دارم با فاطمه زندگی میکنم و خوشبختم. -پس چرا مثل سابق نمیخندی؟ مثل اون موقع هایی که صدای خنده‌ت تو تمام خونه میپیچید..من مادرم علی.با اشک و بغضت میمیرم،با صدای خنده هات زنده میشم. -من از زندگیم راضیم.همه ی غصه من دلتنگیه.دلم برای فاطمه خیلی تنگ شده. ماشین رو کنار خیابان نگه داشت، و پیاده شد.چند قدمی دور شد.با اینکه دوست داشت بازهم تو حال خودش باشه ولی اشک هاشو پاک کرد و رفت سمت ماشین؛با بغض. بدون هیچ حرفی به خونه رسیدن. زینب بدو رفت پیش علی.علی با لبخند و مهربانی بغلش کرد و باهاش حرف میزد؛با بغض. خرید های زهره خانوم رو برد تو خونه.با زهره خانوم هم با محبت و مهربانی رفتار میکرد،مثل سابق.گرچه براش سخت بود ولی چون مادرش دوست داشت،بخاطر خدا دیگه بلند میخندید؛با بغض. سه هفته گذشت... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خـداوندا 🪴دوستانی دارم آیینہ تمام نمای مهر ✨رسمشان معرفت 🪴ڪردارشان جلای روح ✨و یادشان صفای دل 🪴پس آنگاہ ڪہ دست نیاز ✨بہ سوی تو میاورند 🪴پرڪن از آنچہ ڪہ ✨در مرام خدایی توست 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون در پناه‌ خدا‌ 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح ، باور عـشق زندگی در لبخند آسمانی خورشید چشم هایت را باز کن و با محبت و مهربانی و امید به زندگی سلامی تازه کن و غزل ، غزل ترانه بودن را در شعر زندگی زمزمه کن 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون ‌ دل‌انگیز 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
لای موهای قشنگت تاجی از گل می‌زنم در کنارت خوب من تا آسمان پل می‌زنم می‌نشینم  روبروی  چشمِ  زیبا و خمار ساکت و مبهوت بر چشمانِ تو زُل می‌زنم من چراغانی کنم کوچه به کوچه شهردل ماه من با بودنت بر شب تجمل می‌زنم دل شکسته از غمِ ایام دارم  خوب من پس به شوق روی تو مهرِ تحمل می‌زنم با نگاهت میکنی معنی برایم عشق را با تو من بر زندگی رنگِ تحول می‌زنم منصوب به 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح روشن هدیه ی چشمان زیبای تو بود خنده ی گل نغمه ی مهر و محبت را سرود باز کن لبهای خود را با شکر خندِ سلام می شود فنجان چای عشق را قسمت نمود 🟩عضوکانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح 13 اردیبهشت 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ماهی فارغ زِ چارده می بینم بی چَشم به سویِ ماه رَه می بینم گفتی که: ازو همه جهان آب شُده ست آوَخ که دَرین آب چه مَه می بینم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌹«همنشین شهیدان»🌹 افتـخار است میـان رو سـفیدان باشی افتـخار است که در بین شهیدان باشی هر عاشقی هر سعادتی نصیبش نشود افتـخار است کـنـار مـرد مـیـدان باشی 💐 فلبداهه ۱۴۰۳/۲/۱۳ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا