ای جانم به این مرد🌹
ای جانم به این رهبر🌹
به این شیرمرد دوران
بدون کوچکترین ترس و محافظهکاری و ....
حضرت آقا یه جملهای در مورد امام دارند با همچنین مضمونی:
"امام ما هر چه سنشان بیشتر میشد صریحتر و انقلابیتر میشدند"(نقل به مضمون)
این جملات در مورد خود آقا هم صدق میکنه. برخی وقتی سنشان بالاتر میره محافظهکارتر میشوند... ولی آقای ما خیر...
رُک و صریح:
"اگر میخواهند ایران به تعهدات برجامی برگردد آمریکا باید همه تحریمها را لغو کند و ما راستیآزمایی کنیم که تحریم درست لغو شده یا نه".
فرض بگیرید این جملات را جناب رئیس جمهور مطرح میکرد...
13991119_40554_128k.mp3
9.14M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات فرمانده کل قوا در دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش. ۹۹/۱۱/۱۹
با پلاستیک ظرفها بیرون رفتم و کنار سطل زباله بزرگ کنار خیابون ایستادم
هر چهار ظرف رو به چهار تا از بچه های زباله گردی که رد میشدن دادم....
بعضیاشون یکم عجیب نگاه کردن و نگرفتن ولی بالاخره چهار نفر پیدا شدن که این غذاهای نذری روزی شون بشه...
خیلی زود برگشتم خونه که دیر نشه... فکر نمیکردم قسمتم بشه یه روز توی نیویورک نذری بدم... اونم قرمه سبزی!
*
بعد از طلوع آفتاب کمی چشمهام گرم شده بود و در صدد بودم بلند شم ولی نمیتونستم و هی خواب رو تمدید میکردم... و این کشمکش ادامه داشت تا اینکه صدای زنگ در بلند شد و متعاقبا صدای مکالمه ژانت و کتایون خیلی محو به گوشم رسید و مجبورم کرد دل از خواب بکنم...
اول یک چشمم رو باز کردم و دادمش به ساعت نشسته روی پاتختی کوچیک زیر پنجره و عددی که عقربه های ساعت نشونم میداد باعث شد اونیکی چشمم هم به سرعت باز بشه...
باورم نمیشد این خواب کوتاهی که همش هم به عذاب وجدان بیداری گذشت انقدر طول کشیده باشه... اخه کی ساعت 11 شد؟!...
خیلی سریع بلند شدم و بیرون رفتم که چشمم به جمال کتایون خانوم و البته ژانت روشن شد... گرم گفتم: سلام...
بعد از چند ثانیه فقط کتایون جواب داد: سلام...
وارد آشپزخونه شدم:صبحونه خوردی؟ بشین یکم ارده شیره بیارم برات... خوردی تاحالا؟
جواب نداد... همونطور که مشغول کار بودم نگاهمو دوختم بهش... مجبور شد جواب بده... بی حوصله: نه چی هست حالا؟
_شیره ی انگور و ارده ی سرخ... یه مخلوط مقوی و انرژی زا خیلی خوبه خوشمزه هم هست به شدت هم گرمه مناسب صبح زمستون... الان براتون میارم بیاید بشینید دیگه...
چون دیر بیدار شده بودم و فرصت چای دم کردن نبود چای ساز رو روشن کردم و نپتون ها رو آماده تا سر سه دقیقه چند فنجان چای بی کیفیت تحویل هم بحث های عزیزم بدم...
هر چی گشتم قرابت بیشتری برای ذکر عنوان مشترک پیدا نکردم!...
♡﷽♡
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#4
کاسه ی ارده و شیره رو گذاشتم روی میز و دو تا کاسه ی کوچیکتر هم گذاشتم جلوی اونها که حالا پشت میز نشسته بودن... چای ها رو هم ریختم و گذاشتم روی میز و نشستم:بسم الله... یعنی... منظورم اینه که شروع کنید...
هر دو در سکوت و متعجب بهم خیره شده بودن...لبخندی زدم:چیه آدم ندیدید؟
کتایون به حرف اومد:تو چرا از رو نمیری؟ چرا بهت برنمی خوره؟ صبحونه آماده میکنی؟
_آره مگه چیه؟ بخورید بابا خیلی سخت میگیرید مباحثه با شکم خالی که نمیشه به قول خانوم جونم بالاخره که میباد یه چی تو خندق بلات بریزی...
جمله آخر رو فارسی گفتم ولی از ترس ژانت فوری ترجمه ش کردم!
بعد شروع کردم آروم ارده و شیره رو به نسبت مخلوط کردن که اونها هم ببینن و اندازه دستشون بیاد...بعد هم فوری یک لقمه گرفتم و گذاشتم دهنم.. چاره ای نبود باید ثابت میکردم که نمیخوام مسمومشون کنم! هیچ وقت فکر نمیکردم لازم باشه روزی چنین چیزی رو در مورد خودم برای کسی اثبات کنم... نمیدونستم خنده داره یا...
چندین لقمه رو به تنهایی خوردم و دیگه از همراهیشون ناامید شده بودم که کتایون دست برد و یکم ارده توی کاسه ش ریخت..
ژانت انگار کتایون مرتکب گناه بزرگی شده باشه تیز نگاهش کرد... کتایون هم فوری گفت:
_هول هولکی اومدم صبحونه نخوردم باید جون داشته باشیم جواب اینو بدیم یا نه...
لبخندمو با لقمه ای که تو دستم بود خوردم و چای هم روش سر کشیدم... فقط این نشده بودیم که شدیم... جای رضوان خالی که بگه این به درخت میگن!
از گوشه چشم حواسم به کتایون بود... اول ارده رو تست کرد و متوجه شد تلخه و بعد کمی شیره اضافه کرد و مشغول شد...در سکوت کامل!
ژانت اما در قدم اول فقط چند تیکه نون خالی خورد... که البته برای قدم اول اصلا بد نبود!...
بعد از جمع کردن میز و شستن ظرفها وارد پزیرایی شدم و روبروشون روی مبل تک نفره ی زیر کانتر نشستم...
اینبار کتایون خودش شروع کرد:
دیروز قبل از اینکه برم یه سوال پرسیدم که جواب ندادی.. پرسیدم کتاب طرح بزرگ داوکینز رو خوندی؟
لحنش مطمئن و مغرور بود.... راحت گفتم: وقت نشد کار برات پیش اومد دیگه... خوندم...گذرا ولی کامل...
فقط قبل هر چیز یه چیزی بگم اونم اینه که تو الان تک افتادی و باید خیلی مواظب باشی...
وقتی دیدم مثل هـ دو چشم تماشام میکنن مجبور شدم توضیح بدم:
مگه تو نگفتی ژانت یه مسیحی معتقده؟ پس قاعدتا الان طرف منه دیگه حداقل تا پایان این بخش از بحث...
رو کردم بهش:درست میگم ژانت؟
اخم غلیظی روی صورتش بود و سرش رو هم پایین انداخته بود... با همون حالت خیلی خفیف به نشانه تایید سرتکون داد.. گویا هم گروه شدن با من براش خیلی دردناک بود!
نفس عمیقی کشیدم:خوبه حالا ادامه بده
_جهان از عدمش رو چطور؟
_اونم همینطوری...
_و با این وجود باز در این باره میخوای بحث کنی؟ من فکر میکنم اونجا به اندازه کافی و خیلی کامل به همه این دلایل پرداخته شده
_ولی من اینطور حس نمیکنم اولا بررسی نباید یک جانبه باشه و ثانیا توی طرح بزرگ داوکینز و همین طور جهان از عدمش و اصولا در همه مبانی نظری ماتریالیسم و تئوریسین هاش اعم از برنارد راسل و هاوکینک و...، جهان از هیچ یا خلا به وجود اومده بدون طراحی و صرفا اتفاقی!
خب اینجا این سوال پیش میاد که هیچ دقیقا چیه؟ ظاهرا شما هیچ رو هم چیزی در نظر میگیرید وگرنه هیچ یعنی مطلقا هیچ و هیچ هم نمی تواند پدید آورنده و مبدا هیچ چیز باشد چون هیچ است و چیزی برای ارائه ندارد.*
_تو داری خیلی ساده به ماجرا نگاه میکنی جهان از جمع متناقضین به وجود اومده و تفاوت های ذاتی منشا حیاته
_ولی اینکه خیلی ساده تر و غیرقابل باور تره... وقتی از هیچ صحبت میکنیم تضاد بین چی؟ ضمنا تضاد ها چطور میتونن ذی شعور باشن و طراحی کنن؟
این نظم و این پیچیدگی و شاکله مندی کیهانی خودش گویای همه چیزه...
_ولی جهان به هیچ وجه شاکله مند و منظم نیست برعکس پر از بی نظمیه آنتروپی که میدونی چیه؟
_آنتروپی میگه جهان به سمت بی نظمی به معنای حالت کم انرژی و ثبات و پراکندگی و فراخی پیش میره ولی قطعا روی اصول و نظم. اگر نظمی درکار نبود قانونی نبود که کسی بتونه کشفش کنه و روابط ریاضی و ثابت ها بر مبنای اون شکل بگیره. نه شکر تا ابد شیرین میموند و نه آب تا ابد حلال. اینهمه معادله فیزیکی که از ازل تا ابد ثابت هستن و قابل استفاده گویای قانونمندی عجیب و غریب این کیهان هستن حتی اگر تغییر و استثنائی هم صورت بگیره باز هم روی الگو و قابل پیش بینی تغییر میکنه اصلا همین که شما میتونی چیزی رومحاسبه و پیش بینی و یا دست کم تحلیل کنی یعنی جهان قانونمند!
مثلا اصل عدم قطعیت هایزنبرگ تا حدی درسته و از یه جایی به بعد نه...
چون اگر بطور صددرصد بپذیریش خود نظریه هم میره زیر سوال...
اگر نظمی نباشه اگر یقینی نباشه چطور میشه نظریه داد اصلا؟
بدون یقین همین نظریه رو چطور میشه ارائه داد؟ اما تا یه حدی صحیحه از این جهت که اصولا علم با فرضیه ها سر و کار داره نه با قطعیت یعنی درباره هیچ چیز نمیتونه نظر قطعی بده و با قطعیت حرف بزنه.
اینه که فقط میشه ازش در مسیر مطالعه کمک گرفت و نمیشه باهاش تصمیم قطعی گرفت
اینهمه نظریه در طول تاریخ سالهای سال بعضا هزار سال دوهزار سال مثل نظریه بطلمیوس رایج بوده همه هم با قطعیت فکر میکردن درسته اما بعد از دوهزار سال یه نفر میاد ردش میکنه به همین راحتی...
از علم بشر بیشتر از اینم نمیشه انتظار داشت طبیعتا تضمینی نمیتونه برای صحت 100 درصد بهت بده.
هیچ وقت نباید مطالعه رو تک بعدی و از یک دریچه پیش ببریم... وقتی پروژه ای به این بزرگی و عظمت رو بررسی میکنی یقینا باید مطالعاتت میان رشته ای باشه و از همه ی علوم کمک بگیری، فیزیک، زیست، شیمی ، تاریخ، فلسفه، منطق و استدلال و...
الانم توی این حوزه شاید مطالعه زیستی بتونه بیشتر کمک کنه چون عمدتا توی لوله آزمایش و زیر میکروسکوپ همه چیز رو بهت نشون میده...
صفحه ی گوشیم روی میز روشن شد و اذان پخش شد... همونطور که چشمم به گوشی بود بلند شدم وبه عنوان آخرین جمله گفتم:
اصلا همین نگاه های تک بعدی بشر رو انقدر گیج کرده در این زمینه...
کتایون سر بلند کرد و پرسید:کجا؟
_یه چند دقیقه استراحت کنید من میرم نماز بخونم و بیام...
بی حوصله گفت:واقعا زشت نیست دو تا آدم رو علاف خودت کنی که به یه کار شخصی برسی؟
با چشمهای گرد شده نگاهش کردم: تو دیشب یه تلفن بهت شد کلا ول کردی رفتی ما هیچی بهت نگفتیم بعد الان سر یه ربع چونه میزنی؟
_اونکار خیلی مهم بود
_اینم خیلی مهمه. فقط اهم و مهم هامون با هم فرق داره... بیکار نشینید یخچال و کابینتا پر خوراکیه یه چیزی بخورید ته دلتونو بگیره الان برمیگردم...
...
وقتی از نماز برگشتم کتایون یک جعبه فلزی شکلات دستش بود و با ژانت مشغول خوردن شکلاتهاش بودن... قبل از نشستن رفتم آشپزخونه و یک پیش دستی خرما و گردو پر کردم و با سه لیوان شیر گذاشتم توی سینی و برگشتم پذیرایی... سینی رو روی میز گذاشتم و گفتم:
_بفرمایید ناقابله مجدد نمک نداره! دوباره اول خودم پیش قدم شدم و شروع به خوردن کردم... اینبار کتایون خیلی راحت لیوان شیر رو برداشت و خیلی عادی گفت: ممنون
ژانت هم بعد از چند ثانیه لیوان شیرش رو برداشت اما چیزی نگفت.. لیوان شیر رو که سر کشیدم خواستم شروع کنم و ادامه بدم که کتایون قوطی شکلات رو گرفت سمتم: اگه حرام نیست بفرما...
خندیدم: نه اگر الکل نداشته باشه میخورم...
لبخند کجی به نشانه تمسخر زد: بدون الکله!
_ممنون
(ادامه این پارت و نیمی از پارت بعدی حاوی استدلالهای زیستی در اثبات طراحی هوشمند کیهان و خالقیت خداست، در صورت عدم تمایل میتونید ازش عبور کنید و به ادامه داستان بپردازید اگر چه توصیه من این هست که با حوصله مطالعه بفرمایید)
شکلاتی برداشتم و خوردم و بعد شروع کردم:
چه خوش سعادتاند
آنان که برایِ دنیایشان
آن چنان کار میکنند و میکوشند
که انگار تا ابد زنده خواهند ماند
و برایِ آخرتشان آن چنان کار میکنند
که گویی فردا خواهند مرد.
#شهید_محمدحسینیوسفالهی
اختلاط دختر و پسر ممنوع
💠شریفه۲۳ مبارکه قصص
🔰مکتب اسلام در عین اینکه اجازه فعالیت اجتماعی رو در عرصه اجتماع به #زن می ده او رو از اختلاط در عرصه کار و فعالیت نهی می کنه.
👈 اسلام میگه نه حبس و نه اختلاط
✅بلکه حریم.
🔰 سنت جاری مسلمانان از زمان رسول خدا همین بوده که #زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی شدن ولی همواره اصل «حریم» رعایت شده.
🔰در #قرآن هم اشاره شده که #دختران حضرت شعیب با وجود اینکه شغل چوپانی داشتن هنگام سیراب کردن گوسفندان خود، ابتدا به کناری می رفتن تا چوپانان دیگه آب از چاه کشیده و حیوانات خود رو سیراب کنن و اونجا رو ترک کنن، بعد به سیراب کردن حیواناتشون می پرداختن،
حتی هنگامی که می خواستند همراه موسی به خانه خود برن حضرت #موسی پیشاپیش اون ها قدم بر می داشت. تا به پشت اونها نظر نکنه، و تغییر جهت مسیر رو با پرتاب سنگ نشان میدادن که حتی سخن گفتن با نامحرم هم به حد ضرورت باشه.
AUD-20201010-WA0019.mp3
2.54M
🎧#صوت_مهدوی
🎙استاد عالی
💢توفیق داشتیم عهد بستیم...
🔸بسیار زیبا و شنیدنی 👌
👈حتمآ بشنوید و نشر دهید.
چه خوش سعادتاند
آنان که برایِ دنیایشان
آن چنان کار میکنند و میکوشند
که انگار تا ابد زنده خواهند ماند
و برایِ آخرتشان آن چنان کار میکنند
که گویی فردا خواهند مرد.
#شهید_محمدحسینیوسفالهی
🔻 #دلنوشته | #حرف_دل
🔅 شهادت یک واژه و راهِ ...
تمام نشدنی است ...
و آنقدر دست یافتنی است که
هرکس میتواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل ، که حتما به آن دست خواهد یافت ...
و اما...هر آرزویی ... بهایی دارد ...
جان دادن در راه #خدا ، آدم شدن میخواهد
خالص شدن میخواهد ...
سختی و درد کشیدن می خواهد !
و همه ی اینها ...
#رفاقت با امام زمان را میخواهد!
و زیر قول ، نزدن هایمان را میخواهد !!
📌 برای #خدا کار کنید...
🌹حاج اسماعیل دولابی🌹
اگر کسی جایی مهمان بشود، نگرانی نخواهد داشت که غذا چیه، پذیرایی چه هست؟ ...
میگوید مهمان هستیم دیگه
هزار غم بر دل صاحب خانه هست که یکی هم بر دل مهمان نیست.
مهمان، مهمان است، هرچه آوردند میخورد و هرکجا گفتن میخوابد و نگرانی ندارد.
اگر در عالم دنیا هم خودت را مهمان خدا دانستی ، خدا رزقت را میدهد و غصه ای نخواهی داشت، خرج مهمان بر گردن صاحب خانه است.
در دنیا خود را مهمان بدانید.
خدا هم خوب میزبانی میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ #فرق_تاج_و_عمامه
📍فقط ۵ دقیقه فرصت بگذارید تا در پاسخ به یاوه گوییهای این روزها، قدرتمند شوید!
#دهه_فجر
🇮🇷🍁
🍁
✅#عکس_نوشت (1)
💢موضوع: ایام الله #دهه_فجر
🔸🌺🔹
💠 #دهه_فجر در حقیقت ولادت امامت در این کشور است؛ به همان معنایی که خود امام و #اسلام برای ما ترسیم کردهاند.
❣️ #مقام_معظم_رهبری ۱۳۶۹/۱۰/۱۱
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#معیار #ثامن
#ایران_مقتدر
#امام_خمینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊«با مشت محکم به پیش بروید»
💌 امام خمینی (ره):
🔹 عرض میکنم که سستی در این نهضت نکنید. شما بین راه هستید و این راه را با قدرت، با تصمیم، با ارادت، با مشت محکم به پیش ببرید؛
💢 این نهضت را مادامی که مشت شما گره کرده است آسیبی به شما نخواهد رسید. مشت خودتان را باز نکنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخوای رزق و روزی و برکت زندگیت زیاد شه؟؟
نعمت
رزق
برکت🌱
فوق العاده عالی 👌👌
#پیشنهاد
1.doc
263.7K
🇮🇷🍁
🍁
❣️مقام معظم رهبری:
🔰 برگزاری #دههی_فجر، باید مثل برگزاری جشن نیمهی #شعبان باشد. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱
✅ مجموعه یادداشت ها ( 5 قسمتی)
🔸🌹🔹
1️⃣چرایی و چگونگی استمرار نظام اسلامی+ پیشنهادها
2️⃣پیشرفتهای چهل ساله+ پیشنهادها
3️⃣ طهارت اقتصادی+ پیشنهادها
4️⃣ تغییر چالشهای #انقلاب+ پیشنهادها
5️⃣ مشارکت مردمی (#انتخابات)
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#معیار #ثامن
#ایران_مقتدر
#امام_خمینی
🔘از اسارت تا اقتدار نظامی
🔺 حادثه ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ از ایامالله است. جدا شدن بخش مهمی از ارتش و پیوستن آنها به امام و مردم شبیه معجزه بود زیرا تکیه اصلی رژیم طاغوت به ارتش و ساواک بود و در نهایت از آنجایی ضربه خوردند که هیچگاه تصور نمیکردند.
🎤 امام خامنه ای؛ ۱۹؛۱۱؛۱۳۹۹
🔹سیستم نظامی ایران در رژیم شاه، هیچگونه استقلالی نداشت و مستشاران نظامی آمریكایی گردانندۀ اصلی امورات نظامی کشور بودند.
🔹انتخاب فرماندهان عالیرتبه نظامی، تعیین سیاستهای کلان ارتش، تطبیق سیستم آموزشهای نظامی کشوربا مدل آمریکایی و... برخی از مصادیق نفوذ عمیق این مستشاران در امور نظامی کشور میباشد.
🔹نفوذ نظامی امریکاییها در کشور به گونهای بود که در واقع ایران اسلامی به پایگاهی نظامی برای آنها تبدیل شده بود و حتی در استفاده از تسلیحات نظامی ایران، نیاز به مجوزی از طرف مقامات ایران نداشتند . چنان که بدون اجازه شاه، در جنگ ویتنام از هواپیماهای نظامی ایران استفاده میکردند.
🔹اما با شکلگیری انقلاب اسلامی، بخش عظمی از نیروهای نظامی معجزهوار به جمع انقلابیون پیوستند. و سلطه نظامی آمریکا بر کشور را پایان دادند، به نحوی که مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش، به صورت مقتدرانه برای آمریکائیان خط و نشان میکشد.
🔹خودکفایی در تسهیلات نظامی، سرنگونی پهپاد «گلوبال هاوک»، شکار پهپاد «RQ170» ، حمله به عین الاسد، شکست سیاستهای آمریکا در عراق و سوریه و ... جلوههایی از اقتدار و استقلال نظامی میهین اسلامیمان است.
🖋 #رضا_خدری
#رحا
#رسالت_حوزه_انقلابی
میگفت
وقتے عاشق خدا بشے،
دیگه هیچ گناهے بهت حال نمیده...🌱
#الله
❤️
#بیـــو♥✨
هـࢪچـہدࢪعـالم
دࢪےبسټَستمفتـاحشتـویے...🚪🔑
🌸🍃•°↷↯