💫یک گره مانده ،
آنهم به دست تو وا خواهد شد . . .
یا #قمر_بني_هاشم علیهالسلام
#اللهم_عجل_لولیك_الفرج
#یازینالعابدین⚘
عاشقــان را مست، با چاے ابو ســجاد کرد
هر اسیری را نگاهش در جهان آزاد کرد
کوری چشـم حســـودان نام او هم شد علی
روز میلادش دلِ شیـــر خدا را شاد کرد
•○ولادتامامسجاد(ع)#عیدڪممبروڪ 💚🍃
"سـربـند بـستـن"
يعنے.. ديگر دلت ، بنــدِ اين و آن نباشد
آن را محـكم گـره بزن و خـود را وقفِ صاحبِ نامــش كن....
♥️
وارث چــادر زیــنــبــ
نــڪــنــد خــون بــه دل مــهدی زهرا بــڪــنــیــ...
#شب_و_روزم_کربلاست
【°اربابم حسین جان°】
من که میخوابم
ولی یادت بماند کربلا
یک شب دیگر
به امید وصالت سر شد ♡|°
خُدایا ..
عاشِق در برابرِ معشوق
آنقَدر عشق میورزَد تا بِمیرد
من هَم آنقدر عاشقِ تو هَستم
ڪه میخواهَم در راهِ تو
تِکهتِکه شَوم🥀
- شهیدحجتاللهرحیمی -
بسم الله الرحمن الرحیم
🖊فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللّهِ کیفَ یحْی اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنّ ذلِک لَمُحْی الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کلّ شَی ءٍ قَدیرٌ
🖊 پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می گرداند. در حقیقت، هم اوست که زنده کننده مردگان است و اوست که بر هر چیزی تواناست.»
(سوره روم: آیه مبارکه 50 )
🖊خداوند در این آیه شریفه، ما را به #اندیشیدن و نگریستن در #رخداد_زنده_شدن زمین فرا میخواند، حادثه ای که با آغاز فصل بهار رخ می دهد.
🖊استاد شهید مرتضی مطهری در این باره می گوید: در قرآن کریم بارها از این تجدید حیاتی که برای زمین رخ می دهد، یاد شده و از این منظر، به عنوان یک درس و تعلیم به فصل بهار نگاه شده است.
🖊در حقیقت، هریک از فرزندان زمین ـ از گیاهان و حیوانات و انسان ـ از این فصل حیاتبخش سهمی و حقی دارند. گل ها و سبزه ها در این فصل، خود را به کمال رشد می سانند و جمال خود را به اوج طراوت می رسانند.
🖊 اسب و گاو و گوسفند، خود را به آب و علف می رسانند و خود را فربه می سازند و جست و خیزی می کنند. انسان هم از آن جهت که انسان است، عقلی دارد و فهمی، دلی دارد و احساساتی و عواطفی. او هم از این فیض عام سهمی دارد. سهم انسان چیست؟
🖊بهار، فصل تجدید حیات و زندگی دوباره زمین ماست. فصل نشاط و خرمی زمین است. فصلی است که زمین در شرایط تازه و جدیدی قرار می گیرد و آماده می شود که بزرگترین موهبت های الهی؛ یعنی حیات و زندگی به او افاضه شود
🌸🌸🌸🌸🌸
با سلام خدمت دوستان گرامی
صبح همگی بزرگواران بخیر و نیکی
روز خوبی داشته باشید
پیشاپیش سال نو را خدمت همگی بزرگواران تبریک و تهنیت عرض می کنم
🌸🌸🌸🌸
در سال جدید برایتان سلامتی و موفقیت و خوشبختی و سعادت و زندگی پر پول و برکت وعشق و دولتی مردمی وخادم آرزومندم
ارادتمندتان قریش حسین پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢نوروز در دیگر کشورها چگونه برگزار میشود
❇️جشن نوروز امروزه در کشورهای گوناگون به عنوان جشن رسمی برگزار می شود.
☘️ اعمال عید نوروز
🌺 مستحبات #نوروز در کلام امام صادق علیه السلام
#خنــــــد😁
-امروز اولین روز سالھ و
- تاریخ شدھ: 00/01/01.🗓
-مثل اولین روز تاریخ آدم و حوا🤓
-فقط مواظب باشید سیب نخورید🍎
- ڪه
-دوباره نیفتیمـــــ یه جائے بدتر از این دنیا.😂😁
#لُبخنـــــد😌
-همیشھ به یاد داشتھ باشیم ڪه:
🔖 اینجا دنیاستـــــ نه بهشت!
-افراد ناراضے معمولا کسانی هستند ڪه
از دنیا انتظار بهشت را دارند.
-طبق سفارش اهل بیت ؏ دنیا را باید آنگونہ که هست بشناسیم. و بپذیریم.
-و بر اساس شرایط موجود، به
برنامھ ریزی بپردازیم.
✨مولے علـــــی ؏ میفرمایند:
💫هرگاه آنچہ را خواستے نشد،
💫آنچہ را ڪه شد، بخواہ.
📚غرر الحڪم. ح۹۰۰۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○•🌱
🎥 #نماهنگ_بسیارزیبا
🎧 سال جدید همه میخوان ...
🎙 حاج حسین خلجی
بسیاااار عالی پیشنهاد دانلود 👌👌🌸
♡﷽♡
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#20
_چرا ولی اینجوریشو ندیده بودم
ممنون که انقدر برات مهمه
ممنون که به زور هم که شده میخوای طناب پوسیده رابطه ما رو گره بزنی!
هیچ کس تا امروز توی زندگیم انقدر بهم کمک نکرده و به فکرم نبوده!
من همیشه مدیون کمکهات میمونم
به زبون آوردن این کلمات برای کوه غروری نظیر کتایون قطعا از کندن همون کوه سخت تر بود
لبخند کوچکی زدم:
_خواهش میکنم قابل نداشت
تا چند دقیقه دیگه گوشیت منفجر میشه...
خندید...
و برای من همین خنده کافی بود
همین که اون از این اتفاق خوشحال بود
و من تونسته بودم به باز شدن این گره کهنه و لجوج کمکی بکنم
در همین اثنا ژانت وارد آشپزخانه شد:باز فارسی چی میگفتید؟
با اخم و خنده اعتراض کردم: دیگه وقتی تو نیستی که میتونیم فارسی حرف بزنیم!
ملیح خندید: باشه قبوله
ولی باید بگید چی میگفتید!
سر بسته ماجرا رو براش توضیح دادم و اونهم با لبخند ابراز شادمانی کرد
ولی خیلی زود ابراز شادمانیش تموم شد و پرسید:
حالا نمیخوای ادامه بدی؟
نگاهی به کتایون انداختم: خسته نیستید؟
ژانت بجای کتایون هم جواب داد: نه نیستیم
ادامه بدیم
چون کتایون هم مخالفتی نکرد دفترم رو از روی کانتر برداشتم و نگاهی انداختم:
_خب... آیه 124... اول یکم درباره حضرت ابراهیم توضیح بدم
کسی که در سرزمین بابل یا بین النهرین(عراق فعلی) به دنیا می آد
جایی که تفکر کفرآمیز شیطان اونقدر ریشه داره که یه برج میسازن که برن خدا رو بکشن پایین توی داستان خلقت گفتم داستان برج نیمه تمام بابل رو
در زمان حکومت نمرود که چیزی شبیه فراعنه مصره، به لحاظ شباهت های فرهنگی و آئینی و اعتقادی و تمدنی
و چون پدرش از دنیا رفته بود عموش سرپرستی ش رو به عهده میگیره شخصی به نام آذر
که بت پرسته
توی یه همچین شرایطی چنین خانواده و چنین اجتماعی رشد میکنه و بزرگ میشه و در نهایت ادعای پیامبری میکنه!!
اولا اصلا با اون تربیت این ادعا رو از کجا آورد؟ ثانیا هر عقلی کم و نزدیک به صفر بودن احتمال استقبال از این آئین در اون فضا رو درک میکنه
هر ادعایی اونجا از این ادعا بیشتر میصرفید
تصور کن جامعه ای رو که سالیان سال چند خدایی داشتن تراشه ها و پادشاهان رو پرستیدن، سر قدرت خدایانشون با تمدن های دیگه رقابت دارن
ملاک رقابتشون هم شکوه و زیبایی و ثروتمندی پیکره ها و پادشاهی ها و سبقه تاریخی پرستش اونهاست
بعد یهو بیان به یه آئین نو ظهور گرایش پیدا کنن که هیچ نمود ظاهری برای فرو کردن تو چشم بقیه نداشته باشه!
تاریخ هم اثبات میکنه که همیشه از پیامبران استقبال نمیشه و همین جواب تکراری رو بهشون میدن که چرا باید دین پدرانمون رو ترک کنیم و به دین نوظهور تو دربیایم؟
خدای یکتای نادیدنی دقیقا دو فاکتور اصلی مدنظر اونها رو نداشت
شکوه بصری و انحصار نژادی و تمدنی
نه میشه مجسمه ش رو ساخت بهش طلا آویزون کرد نه سبقه نژادی تمدنی داره براشون
پس چرا پیامبرا این ادعا رو میکردن؟!
و مهمتر اینکه چی شد که اینا در طول تاریخ انقدر ماندگار شدن در حالی که درمیان قوم خودشون و زمان خودشون به شدت مهجور و تحت ستم بودن؟!
الان عمده مردم کرده زمین ادیان ابراهیمی دارن یعنی چه یهودی باشی چه مسیحی چه مسلمان پیرو مکتب فرزندان ابراهیم هستی و ابراهیم رو قبول داری
خب این موفقیت حاصل چیه؟
بیش از سه و نیم میلیارد جمعیت!
هیچ آدمی روی کره زمین این مقبولیت رو نداره
دستی به صورتش کشید:
_نمیدونم شاید شانس
حالا نوبت من بود که لبخند کج تحویلش بدم: _آخه شانس؟!
_خب آره اینم یه احتماله دیگه همونطوری که یه دوره ای بت پرستی باب بوده یه دوره هم یکتاپرستی باب شده
_اصلا حرف تو درست که البته درست نیست
اما با فرض درست بودن اونا خودشون که نمیدونستن قراره در آینده مکتبشون مورد اقبال قرار بگیره
حتی اگر هم قابل پیش بینی بود که نبود، فرقی به حالشون نمیکرد چون چیزی گیرشون نمی اومد در دنیایی که خدایی و آخرتی نیست این چیزا چه اهمیتی داره باید سعی کنه چیزی به دست بیاره که در زمان حیات خودش به دردش بخوره
پس چرا اینکارو کردن؟!
_نمیدونم
اونجوری نگام نکن قرار نیست که جواب همه سوالا رو من بدونم!
_خوبه پس این جمله یادت بمونه
خلاصه در جوانی به پیامبری میرسه و از خانواده خودش یعنی همون عموی خودش دعوت رو شروع میکنه
واضحه که قبول نمیکنه
بعد میره وارد اجتماع میشه تا با مردم حرف بزنه
مردم خودشون خدایان متعدد اعم از خورشید و ماه داشتن
ایده ابراهیم اینه که برای ارتباط گرفتن با مردم باید باهاشون همراه شد
میره و باهاشون یه صبح تا شب در مراسم نیایش خورشید شرکت میکنه
شب که میشه میگه این خدا چرا رفت؟
من خدایی که افول کنه رو نمیخوام خدایی میخوام که همیشه باشه...
خدایی که افول نمیکنه و غایب نمیشه
قهر نمیکنه که برای بازگشتش مجبور باشید بچه هاتون رو بکشید!!
واضحه که چندان استقبال نمیشه ولی استمرار داره
تا اینکه ماجرای شکستن بت ها پیش میاد
مردم شهر در یک تاریخ خاصی برای برگزاری یه مراسم آئینی از شهر خارج میشن ولی ابراهیم همراهشون نمیره و وقتی اونها از شهر بیرون میرن ابراهیم تمام بت های معبد اصلی شهر رو میشکنه و تبر رو روی شانه بت بزرگ میگذاره
که بعدا اگر ازش به عنوان معدود افرادی که توی شهر بوده و سابقه دشمنی با خدایان رو هم داره بازجویی کردن بگه بت بزرگ خداهای کوچیکتر رو نابود کرده
که اگر قبول کنن نمیتونن مجازاتش کنن و اگر نکنن بگه پس چرا این خدای ناتوان رو که خودتونم میدونید کاری از دستش برنمی آد عبادت میکنید؟!
یعنی یه دو قطبی منطقی میچینه برای ایجاد یک موج آگاهی اجتماعی
با اینکه قطعا میدونه اینکار چقدر خطرناکه
واقعا هم با منطق تو این سوال پیش میاد که این شجاعت از کجا میاد چرا هزینه تولید این موج رو میپذیره؟!
خلاصه وقتی برمیگردن و وضعیت رو میبینن و احضارش میکنن، همون جواب رو به سوالشون میده ولی کتمان نمیکنه که کار من بوده اونا هم همین نتیجه رو میگیرن و دستگیرش میکنن
و چون کار خیلی عجیب و بی سابقه ای کرده نمرود میخواد که ببیندش و میبرنش پیش نمرود...
اونم میپرسه اینکارایی که میکنی چه معنی میده چرا بیخودی با اعتقادات و سنتهای ما در افتادی ابراهیم هم تمام و کمال از رسالتش و از خدای خودش حرف میزنه
خب تصور کن پیش کسی که خودش رو خدا میدونه از یه خدای دیگه صحبت کنی!
فوری میخواد یک تقابل شکل بده که قدرت خودش رو ثابت کنه
میگه از این خدای تو چه کارایی برمیاد؟
ابراهیم میگه خدای من حیات و ممات کل کائنات به دستشه *زنده میکند و میمیراند!*
اونم فوری دستور میده دو تا زندانی بیارن یکی رو آزاد میکنه یکی رو میکشه
میگه منم زنده کرده و میراندم!
ابراهیم دیگه سر این که چقدر این ادعا مضحک بود باهاش بحث نمیکنه چون اگر میفهمید خودش میفهمید دیگه حرف بعدی رو طوری میزنه که دیگه جای مغلطه نباشه میگه خدای من هرروز خورشید را از مشرق به طلوع می آورد تو اگر میتوانی امروز از مغرب بیاور
خب طبیعیه که نمیتونه اما چرا خورشید؟ یه جور تحقیر تفکرشون هم بود که خورشید که خدای شماست هم به فرمان خدای منه
و شما دخل و تصرفی در رفتارش ندارید تو اگر فرزند خدای خورشید بودی باید اینکار ازت برمی اومد و میتونستی مسیر حرکتش رو تغییر بدی!
نمرود هم دیگه بحث نمیکنه سر ضرب حکمش رو میده میگه یه معرکه بزرگ از آتش درست کنید و این کافر رو بسوزونید!
ماهها مردم بخاطر تبرک جستن به این عمل مقدس انتقام گرفتن از دشمن خدایان چوب جمع میکردن و به اون محوطه اعدام می آوردن یعنی کامل مردم رو آماده کرد و تماما همه جا خبرش پیچید
بعد هم اول آتیش رو بپا کردن و بعد ابراهیم رو با منجنیق داخلش انداختن بس که آتیش بزرگ بود!
حالا چرا این معرکه ی بزرگ رو ترتیب میده؟ میخواد آبرویی که از آئینشون رفته برگرده و برتری خدای خودشون برخدای ابراهیم رو خیلی واضح نشون بده
چون اقوام قدیم هیچ خدایی رو انکار نمیکردن فقط میگفتن خدای ما قوی تره!
خلاصه نیتشون این بود که خدا هم جوری این میتینگ سیاسی فرهنگی شون رو نابود کرد که واقعا قابل تصور نبود
تهدید رو به فرصت تبدیل کرد
خبرش مثل بمب پیچید
اون آتش با اون حجم وسیع خاموش شد و ابراهیم زنده موند
اونا میخواستن با این هیبت ابراهیم رو بسوزونن که قدرت خدایانشون رو به نمایش بگذارن که چطور از دشمنشون انتقام گرفتن!
خدا هم هیبتشون رو خاکستر کرد و با یه اتفاق خارق العاده جون پیامبرش رو نجات داد در حالی که اینکار با روش های ساده تر هم میسر بود قطعا
ولی گفتم، این روش خداست
معجزه از جایی که فکرش رو نمیکنی
دقیقا از نقطه ی قوتت بهت ضربه میزنه که ثابت کنه تمام قدرتت پیش قدرتش هیچه
میخواد هیمنه ساختگی کفر رو در نظر مردم بشکنه برای کمک به هدایتشون
بعد از این اتفاق خب نمرود و کل سیستم اعتقادیش خورد شده بود میخواست عجز خدای ابراهیم رو در سوختنش به نمایش بزاره خودش خاکستر شده بود!
باید یه کار خیلی خاصی انجام میداد که اون افتضاح رو بپوشونه
بخاطر همین تصمیم میگیره حمله کنه به درخت حیات طبق همون افسانه اساطیری که گفتم
فکر میکردن خدا تو آسمونه و اون درخت هم توی عرشه و شیشه عمرشه که اگر انسان فتحش کنه کار خدا تمومه
گفت میخوام برم بالا با خدای ابراهیم بجنگم بکشمش پایین
حالا روشی که داشت چی بود؟
برج خیلی بلندی ساخته بود گفت براش یه سبد بزرگ حصیری ببافن و به دو سه تا عقاب وصلش کنن که از بالای اون برج پروازی بره تا برسه به ملکوت
یه تیر کمونم داشت با خودش برد که خدا رو بکشه!
هیچ درکی از خدا نداشتن همه چیز رو با همون خطکش مناسبات انسانی خودشون اندازه میگرفتن فکر میکرد اگر از ابرا رد بشه میرسه به ملکوت خدا و شکستش میده و دیگه تمام!
اون روزی که بنا بود بره رفت بالای برج ایستاد اون ظرف پرنده ای که براش حاضر کرده بودن رو هم از بیرون با طناب مهار کشیدن بالا و باید میرفت سوار میشد از لبه برج که بپره!
حالا احتمالا موقع سوار شدن از شدت شکوه خودش هیجان زده میشه یه نفس عمیقی میکشه و یه مگسی اون دور و بر بوده با هوا میکشه داخل بینیش!
مگسه حرکت میکنه اینم گیج میشه سرش رو تکون میده بجای اینکه سوار بشه میفته از بالای برج پایین! با کاردک میان از رو زمین جمعش میکنن
میخواست با بزرگترین پرنده بره خدا رو پایین بکشه
خدا با کوچیکرترین پرنده ی عالم کشیدش پایین
خدا خیلی خوب با کسایی که ادعای خدایی دارن کل کل میکنه!
مثل بزرگ کردن موسی تو خونه ی فرعون!
اونهمه بچه رو کشت فقط یکی رو نکشت که همونی بود که باید میکشت!
تازه خودش بزرگش کرد تو خونه خودش با خرج خودش
خدا اینجوریه دیگه باهاش بازی کنی باهات بازی میکنه
خلاصه نمرود میمیره ولی ابراهیم اونجا نمیمونه میره از اون شهر
با همسرش ساره میرن کنعان
یعنی از عراق میرن فلسطین
اونجا اعلام رسالت میکنه بین قبایل بیابان نشین اونا حرفش رو قبول میکنن و موندگار میشه
اونجا زندگی میکنن منتها ساره باردار نمیشه بخاطر همین خودش پیشنهاد میده که بیا با کنیزم ازدواج کن که به عنوان پیغمبر بی نسل نمونی
ابراهیم هم با هاجر ازدواج میکنه و اسماعیل به دنیا میاد
اینجا خدا دستوری داره
میفرماید هاجر و ابراهیم رو ببر به سرزمین حجاز!
ابراهیم هم همینکارو میکنه اما دستور بعدی عجیب تره
وقتی میرسن به اونجا دستور خدا اینه؛
زن و بچه ت رو اینجا بذار و برو
تو بیابون خالی مثل کف دست نه شهری نه آدمیزادی نه حتی دار و درخت و چشمه ای!
_خب این چه دستوریه اینکه با عقل جور درنمیاد یعنی خدا هر دستور غیر عقلانی ای داد بنده ها باید عمل کنن؟!
_آره اصلا هیچ آدمی نباید سر خود همچین تصمیمی که خلاف عقله بگیره آدم باید همیشه با فرمون عقل جلوبره ولی نه کسی که به وحی متصله!
کلام خدا عقلاتیت بیشتری داره یا پیام مغز من و تو؟!
شاید ما حکمت عقلانیتش رو درک نمیکنیم
مثل همین اتفاق مگه بد شد برای هاجر و اسماعیل؟
ابراهیم به خداش اعتماد و اعتقاد داره میدونه خداوند همواره بهترین صلاحش رو برای بنده مطیعش در نظر میگیره و هیچ جا بدون توجه و نگاه خدا امن نیست و هیچ جا با وجود نگاه خدا ناامن نخواهد بود
*همین بس که خدا نگهدار انسان باشد*
دیگه بیشتر از این چی میخوای؟
وقتی خدا مستقیم میگه بسپرشون به من و برو ابراهیم بگه نه خدایا تو نمیتونی من خودم باید مراقبشون باشم؟
درک ما از خدا همینه فرق من و تو با ابراهیم همینه چرا گفتم بنده خاص خدا بود
حتی بین پیامبران هم متمایز بود
خدا هم هر وقت حکم عجیب و غریب میکنه میخواد کار مهمی بکنه
تاریخ هم گواهی داد که خدا بهترین نگهدار هاجر و اسماعیل بود و بهترین تدبیر رو براشون انجام داد
یه چشمه ی زیر زمینی بر اثر حیات هاجر و اسماعیل اونجا سر باز کرد
و حولش یک شهر شکل گرفت
مکه!
چون لازم بود اون شهری اونجا پدید بیاد
جزئی از برنامه خدا برای آینده ی زمین بود
و اسماعیل و هاجر هم شدن ابزار تحقق این برنامه که در نگاه اعتقادی افتخار بزرگی محسوب میشه
هاجر بخاطر همون سختی چند ساعته ای که کشید شد الگوی یکی از مهمترین مناسک حج جهان اسلام
هر سال دو میلیون نفر آدم توی مثل حاجر ۷ بار طول صفا و مروه رو طی میکنن تا زحمت این مادر پاس داشته بشه!
ببین چه شکوهی بهش میده