eitaa logo
زهراکریمی (شفیق)
243 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2هزار ویدیو
5 فایل
باسلام خدمت اعضاء محترم با کانال مذهبی شفیق درخدمت شما بزرگواران هستیم حضور شما باعث افتخار ودلگرمی ما هست و به ما امیدمیدهد برای تلاش بیشتر پس باماباشیدو کانال خودتون را همراهی کنید ممنونم. خادم شما مدیر کانال ارتباط با مدیر کانال @zahrakarimi_313
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️مادرم گفته بگو اول ماه : بابی انت وامی یا ابا عبدالله 🌹السلام علیک یا ابا عبدالله @shafigh_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗حکایت دختر حاضر جواب یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد. ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد. از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟ مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود. دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده! @shafigh_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آه مادر تک و تنها رفتی پشت در.mp3
23.65M
آه مادر تک و تنها رفتی پشت در 🎙حاج سید رضا نریمانی @shafigh_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸دعای صبحگاهی بار الها .... تنها کوچه ای که بن بست نيست کوچه ياد توست ... 🤲خدایا از تو خالصانه ميخواهم که : دوستان خوبم و عزیزانم در کوچه پس کوچه هاي زندگی .. اسير و گرفتار هيچ بن بستی نگردند که تو بهترين راهنمایی خدای مهربانم خودم عزیزانم و دوستانم را عاشقانه به تو می سپارم پناه مان باش که آغوشی امن تراز توسراغ ندارم. 👈سلامتی وعاقبت بخیری را برایمان مقدر فرما وما را در همه مراحل زندگی راهنما وکمک کار باش 🤲آمين يا رب العالمين ✋سلام دوستان خوبم صبحتون معطر به بوی خوش مهربانی خدا الهی دلتون آرام و قلب مهربانتان همیشه تپنده باد،،،، در امان خدای مهربان باشید. @shafigh_313
🕯🥀🍂 🥀🍂 🍂 🖤 السلام علیک یا فاطمة الزهرا دختِ نبی از داغِ بابا شد سیه پوش افتاده از ظلمِ عدو بیمار و‌مدهوش صورت° ز همسر می کند° پنهان چرا او ؟ بس آه و ناله می زند از زیرِ روپوش نقشِ غلافِ دشمنانِ دین و قرآن بر بازوی مظلومه اش گردیده منقوش پشتِ درِ خانه چه آمد بر سرِ او ؟ از خونِ پاکش لاله ها گردیده مفروش آه از دلِ زینب که خونین گشت و نالان بگرفته مولا راسِ زهرا را در آغوش میخواست دشمن تا به زعمِ باطلِ خویش آید ملاقات و نهد° بر زخم° سرپوش زهرا ز آنان روی گردانید و رفتند آن نقشه های شومشان بنمود° مخدوش از بس که از دستِ جفاکاران° ستم دید جانِ عزیزش لاجَرَم گردیده خاموش کرده وصیت : نیمه شب او را دهد غسل جانِ علی در ماتمش گشته کفن پوش محمد صادق ربانی @shafigh_313
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 استوری ویژه ایام فاطمیه راهِتو بستن مادر اِی وای... @shafigh_313
مسلمان شدن به برکت نام فاطمه (علیهاالسّلام) یکی از ذاکران نقل کرده: در محضر آیت الله العظمی سیّدمحمّد هادی میلانی (معاصر حقیر) بودم. یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند. پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت الله میلانی فرمودند: علّت چه چیز است؟ آن مرد عرض کرد: پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه ای شکست و استخوان هایش خورد شد؛ چنان که پزشکان از معالجه ی او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود؛ ولی عمل خطرناک است. دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را بی بی صدا می زنیم. دخترم به او گفت: من تمام اندوخته ی مالی خود را راضی هستم، بدهم که صحّت به من برگردد؛ امّا فکر می کنم باید ناکام و با دل پرغصّه بمیرم. بی بی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد. گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بی بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد. بدان من علویّه ام و جدّه ی من زهرا (علیهاالسّلام) است که پهلوی او را به ظلم شکستند. تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: یا فاطمه ی زهرا!! مرا شفا بده. دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمّه یاری خواستن. بی بی هم در گوشه ی خانه با گریه می گفت: یا فاطمه ی زهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده ام و شفای او را از شما می خواهم. مادرجان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار. آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه ی حیاط منقلب شدم و گفت: ای فاطمه ی پهلو شکسته! دیدم دختری قدری ساکت شد. ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته. گفت: الآن در بحر بودم. بانوی مجلّله ای نزدم امد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: «من همانم که او را می خوانی. دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم. مرحوم میلانی و حاضران از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او آموختند و آنان با نورانیّت اسلام رفتند. 📗فضائل الزهرا صفحه ۱۰۹ @shafigh_313