eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی 🇮🇷
734 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
205 ویدیو
12 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 متن های کانال نوشته خودمه و هر نوع استفاده تجاری غیر قانونی و غیر اخلاقی است❌ مدیر کانال👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ در همیشه خرد و دانش از نژاد پیشی داره... منفور ترین شخص در شاهنامه است .... نه بخاطر اینکه عرب هست ، بلکه چون ظالم هست... چراکه نژاد بزرگ ترین پهلوان شاهنامه ( ) به ضحاک میرسه منفور هست اما نه بخاطر ترک بودنش بلکه بخاطر ظلم و جنگ طلبی اش ... چراکه نژاد بهترین شاه شاهنامه ( ) به افراسیاب میرسه ... با اینکه شاهنامه با فرهنگی که اصل و نسب و جاه و مقام درش نقش مهمی دارن شکل گرفته اما همیشه می‌بینم اشخاصی که نژاد درستی ندارن ولی خوش نژاد تلقی می‌شوند. بخاطر عقل و درایت اشون محبوب هستند ( ) @shah_nameh1
موعظه های : بعد از و هم به پیش شاه رفتند گفتند « به فکر جان نباش و با گفتار گرسیوز عمل کن ... تو حالا سیاوش را اسیر کرده ای این فرصت را از دست نده و بیخود سپاهت را تباه نکن » شاه به ایشان پاسخ داد « من از او گناهی ندیدم اما طبق گفتهٔ ستاره شناسان او برای من دردسر میشود ، اگر بکشمش ایرانیان روزگارم را تنگ خواهند کرد و اگر هم رها کنم بدتر از کشتن است و نمیدانم چه کنم » خبر ا به فرنگیس رسید ، بر صورتش چنگ انداخت و پیاده بر بارگاه پدرش آمد و گفت « ای شهریار ...چرا میخواهی مرا خاکسار کنی؟ برای چه دل به فریب بستی... سر تاجداران را بی گناه نبر که خداوند هرگز از تو نمی‌پسندد... سیاوش که ایران زمین را رها کرد و بر تو آفرین خواند ، پشت پناه تو شد ، تاج و تخت تو شد حالا چه از او دیدی که دلت رنجیده؟ به من بیگناه ستم نکن کسی که بیگناه کشته شود و کسی که پادشاهی کند هر دو عاقبت در خاک اند شنیدی که از شاه پهلوان چه بر سر تازی آمد ؟ یا از شاه بزرگ چه بر سر و آمد ؟‌ و حالا و و زنده اند ... تهمتن جهان را میلرزاند و تمام توران در مقابلش چیزی نیستند و و که از گرز و شمشیر ترسی ندارند ... و که در جنگ با او پلنگ هم روباه میشود ... و تو میخواهی درختی بکاری که جز خون باری ندارد از کین سیاوش آب هم سیاه پوش میشود و بر جان نفرین میکند... شهر توران را بیخود بر باد نده » @shah_nameh1
گرشاسپ کیست ؟ در شاهنامه حضور خیلی کوتاهی داره و فقط اسمش کنار اسم نریمان در پادشاهی میاد اما گرشاسپ نیرومند ترین و پر آوازه ترین پهلوان اوستاست که قوی ترین و سهمناک ترین دیوان و اژدهایان رو از پا درآورده و از اجداد رستم هست ( توضیحات کامل رو در داستان و میگم ) گرشاسپ پهلوانی بوده که با مبارزه کرده و او را میکشد و با خدایانی که در زمین ویرانگری کرده اند کشتی گرفته و آنها را بر زمین میزند در خلاصهٔ سوتگرنسک وقتی گرشاسپ وارد داستان میشه که ضحاک در آخرالزمان بند پاره کرده و در زمین فساد میکنه و در متون پهلوی با جزییات بیشتر روایت میکنه بعد از اینکه ضحاک در زمین گناه و کشتار بیش از حد کنه ، مخلوقات از جمله آب و آتش و گیاه و... از خداوند میخواهند تا رو بر گردونه تا ضحاک رو بکشه اما خداوند گرشاسپ رو میفرسته و اون با گرز گاو سر ضحاک رو میکشه و بعد منجی عالم زمین رو از ظلم و ستم پاک سازی میکنه و اگر این اهریمن به دست گرشاسپ کشته نمیشد رستاخیز ناممکن بود ... @shah_nameh1
گذر از جیحون : با لشکرش راهی جیحون شدند و افراسیاب به گفت « شتاب کن. اگر آنها از جیحون بگذرند غم و رنج ما تازه شروع میشود که من از دانا شنیدم که از و شاهی خواهد آمد که توران را فتح می‌کند » همان هنگام و خسرو لب جیحون رسیدند و گیو به باژخواه گفت « یک قایق خوب و در خور شاه بده » باژخواه گفت « هزینه اش زیاد میشود » گیو گفت « سریع هر چه میخواهی بگو که عجله داریم » باژخواه گفت « من از این چهار چیز یکی را به عنوان دستمزد میخواهم که یا زره ات را بده یا آن اسب سیاه ( بهزاد شبرنگ ) و یا آن کنیز و یا آن پسرک غلام را » گیو خشمگین شد وگفت « ای گسسته خرد ، سخنی بگو که در خورت باشد ، از من شاه را به عنوان دستمزد میخواهی ؟ و دیگر که مادر شاه که بزرگ بانوان ایران است را میخواهی ؟ و سدیگر که باد به گرد پایش نمیرسد را خواستاری ؟ و چهارم زرهی را خواستی که فرق گره با گره اش را نمیدانی ، باشد قایق هایت برای خودت ما خود از آب میگذریم » سپس رو به گفت « اگر تو کیخسرویی ، از این آب سالم خواهی گذشت ، چنانکه از اروند رود گذشت و جهانی را از ظلم رهانید تو شاهی و فره ایزدی داری و از آب به تو گزندی نمیرسد و اگر هم من یا مادرت غرق شدیم اشکالی ندارد چراکه رسالت مادرت زادن تو بود من هم برای نجات تو از مادر زاده شدم اما اگر از آب نگذریم بی شک افراسیاب من را به دار میکشد و تو و را خوراک ماهی های دریا میکند » کیخسرو سخنان گیو را تایید کرد و هر سه با اسب هایشان در آب افتادند و سالم از آب گذشتند و خداوند را ستایش کردند @shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی 🇮🇷
📪 پیام جدید شاهنامه عرب ستیزانه و ترک ستیزانه است؟ #دایگو .......... ترک ستیزانه که ترکان شاهنامه
‌ یه نکته خیلی زیبا تو هست که همیشه باید سرلوحه زندگی مون قرار بدیم .... توی شاهنامه همیشه عدل و داد بوده ، ظلم و ستم هم بوده ، شاه خوبم بوده ، شاه بد هم ... اما وقتی دقت میکنی به اینکه چطور بر ایران مسلط شد ، میفهمی که مشکل اصلی از جایی بود که مغرور شد و ایرانیان رو از خودش ناامید .... وقتی تونست ایران رو تصرف کنه که دو نفر ایرانی ، شاه ایران رو کشتند .... با وجود اینکه اکثریت فکر میکنن شاهنامه یک کتاب عرب ستیزانه است ، و در واقع این کتاب ساسانیان از نگاه ساسانیان هست و خیلی چیزا توش به نفع ساسانیان تحریف و تغییر یافته اما... اعراب وقتی تونستن ایران رو فتح کنند که حکومت ساسانیان سال ها قبلش از درون فروریخته بود ... و سرداران ایرانی نسل ساسانیان رو از بین بردند و باعث شدند ساسانیان دیگه از نسل ساسانیان ادامه پیدا نکنه و هر شاه فقط چند ماه بیاد و بعد هم کشته بشه.... در واقع سراسر شاهنامه نشانه هایی که میگه از ماست که بر ماست... تا وقتی یک چیز از درون نپوسه ، نشکنه هیچ وقت نیروی خارجی نمیتونه اون رو از پا دربیاره .... @shah_nameh1
آمدن : از سخنان فرغار غمگین شد. همان هنگام و بزرگان وارد شدند. افراسیاب سخنان را بازگو کرد و پرسید که چه کسی توان جنگیدن دارد. پیران پاسخ داد« ما از جنگیدن چه هدفی جز نام یا ننگ بدست آوردن داریم؟» افراسیاب که چنین پاسخ یافت در کین جستن دلیر شد و به پیران دستور داد تا سپاه را به جنگ ببرد. پیران نیز سپاه بیکران را به دشت برد. افراسیاب از ایوان بیرون آمد و به سپاه نگاه کرد. رو به پیران گفت« نامه ای نزد پولادوند بنویس و ماجرا را برایش تعریف کن. بگویش که سپاهی بزرگ از سقلاب و چین نابود شدند توسط سپاهی به فرماندهی رستم و . اگر رستم به دست تو کشته شود دیگر آسمان هم توان نابودی توران را نخواهد داشت که رنج از سوی اوست. اگر بتوانی نابودش کنی من نیمی از پادشاهی ام را با تمام گنج هایش به تو خواهم داد.» بر نام مهر شاهانه زدند و در روز اول تیر ماه، شیده آماده شد و نامه را نزد پولادوند رفت. به او آفرین کرد و نامه را داد. سپس ماجرای رستم را گفت« رستم با لشکری دلیر به جنگ آمد و و خاقان و .... را کشت و به اسارت گرفت. غنائم بسیار نزد شاه فرستاد و بسیاری را بین خود تقسیم کردند.» هر چه در نامه بود را گفت و پولادوند دستور داد که سپاه دیو مانندش به حرکت درآیند. درفش در پس و پیش پولادوند بود. از کوه و آب گذشت و نزد افراسیاب رسید. سپاه به استقبال آمدند و صدای طبل جنگی برخواست. افراسیاب او را در آغوش کشید و از اتفاقات گذشته گفت. هر دو به ایوان کاخ رفتند و افراسیاب از خون گفت و خاقان و کاموس و . گفت« تمام رنجم از یک تن است همان که پوشش از پوست پلنگ دارد. سلاحم بر او کارگر نیست. راه دراز آمدی چاره ای کن.» پولادوند اندیشید و گفت« نباید در جنگیدن عجله کنی، اگر این رستم همان است که در جنگ پهلوی را درید و و را کشت من توان جنگ با او را ندارم. اما به پیمان تو خواهم بود. روز جنگ من گرد او خواهم چرخید و هنگامی که گیج شد. او را شکست دهیم.» افراسیاب شاد و مجلس شراب و چنگ آماده کرد. پولادوند که مست شد با بانگ بلند گفت« من خواب و خوراک بر و و حرام کردم. برهمنان ( روحانیان هندی) از آواز من می‌ترسند. آن زابلی را ریز ریز خواهم کرد.» @shah_nameh1
هدایت شده از باستان نامه
1.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ رضاشاه، روحت شاد؟! سَتّاره فرمانفرماییان، مادرِ مددکاری اجتماعی ایران: 👈🏻 رضاشاه، بی‌رحمانه مردم را آزار می‌داد، اموال منتقدان را غارت می‌کرد. با خشمی جنون آمیز، به زور، حجاب را از سر زنان می‌کشید. 👈🏻 هرگاه مادرم داستان‌های شاهنامه را برایم میخواند، هنگامی که به حکایت ضحاک ستمگر می‌رسید، تصویر رضاشاه در ذهنمان نقش می‌بست. 📚 ستاره فرمانفرمائیان، دختری از ایران، برگردان مریم اعلایی، تهران: نشر کارنگ، ۱۳۸۳، ص ۶۹-۷۳. ▪️ باستان‌نامه: @ir_bastan
سخنرانی : به گودرز گفت« ای پدر نمی‌دانی چه شگفتی هایی دیدم! به توران که حمله بردم همین طور پیش روی می‌کردم که به رسیدم و اسبم از حرکت ایستاد. هر کاری کردم تکان نخورد. بیژن سخن شاه را به یاد آورد که پیران به دست تو کشته خواهد شد و تقدیر این چنین نوشته شده است.» گودرز گفت« بی گمان او به دست من می‌میرد پسر! من انتقام هفتاد پسر جوانم را از او خواهم گرفت.» سپس به سپاهیان نگاه کرد. چهره های خسته و پژمرده دید که از فرط خون ریختن و جنگیدن رنجیده بودند. از دیدن ایرانیان در آن حال غمگین شد و دستور داد استراحت کنند. سپاهیان رفتند و بامداد باز آمدند، به فرمانده آفرین خواندند و گفتند« شب را چگونه خوابیدی و برای ترکان چه فکری داری ؟» گودرز به آنان پاسخ داد« شایسته است شما فقط بر یزدان ، آفرین بخوانید که هر چه در جنگ را پیروز شدیم و شگفتی دیدیم، از بیداد و داد هر چه بر سر شاه آمد از جهان آفرین است. نخست که پادشاهی به دست گرفت و ظلم و ستم فراوان کرد. خداوند دادگر، بیداد او را با دادگر از بین برد. ضحاک که از بین رفت ، خوی غارت و کشتن او به رسید. جنگ های فراوان در ایران کرد و عاقبت با کشت ، دمار از ایران برآورد. از آن پس گیو به توران رفت. بالینش خاک و بالشتش سنگ بود. خوراکش گوشت شکار و پوشش پوست پلنگ بود تا را یافت و به ایران آورد. به ترکان خبر رسید و پیران راهی شد تا هر دو را تباه کند. هر کار توانست کرد و خداوند خواست که این دو زنده بمانند. پس از آن که در کین سیاوش ، سپاه به کاسه رود آورد و در جنگ لاون پسران مرا کشت. اکنون نیز سپاه آورده و چون توان جنگ ندارد، پند و نصیحت می‌کند. می خواهد زمان بخرد تا سپاهی از توران به کمک شان بیاید. اکنون اگر ما سستی کنیم باز بهانه می آورد و از جنگیدن طفره می‌رود. اگر با من دل یک دله کنید حتی با شمار اندک، آنها را شکست خواهیم داد. اگر هم پیران پیمان نشکند و به جنگ بیاید من نخستین کس به جنگ خواهم رفت و با همین پیری ام در مقابل چشمانتان خون خواهم کرد. من و پیران و و گیو، تمام نامداران خواهیم جنگید که کسی در جهان جاودان نمی‌ماند و از ما جز افسانه ای نخواهد ماند. چه کسی که کشت و چه کسی که مرد خواهند رفت @shah_nameh1
پاسخ : خواست یزدان اینگونه بود که سرافراز پیران بیاید و مرا از گزند تو رها کند. پس تولدم نیز مرا نزد چوپانان فرستادی و نه خواب آرام داشتم نه روز آرام. پس از آن مرا نزد تو آورد تا ببینی اگر سزاوار تخت و تاج بودم مانند سیاوش سر از تنم جدا کنی. یزدان زبان مرا بست تا مرا بی خرد بدانی و جانم را ببخشی. نگاه کن که پاک از راستی و درستی به تو پناه برد و به تو وفادار شد. اما تا بزرگی و دستگاه او را دیدی ، نژاد نادرست ات دلت را از راه بیراه کرد و سرش را چون گوسفندی بریدی. از زمان تا کنون جز بدی کاری نکردی، تو نخست بر ما زیان رساندی، گردن نامدار را زدی و برادر نیکخوی ات را کشتی. تو نه از نژاد انسان بلکه اهریمنی، اگر کسی بدی های تو را بشمارد از روز های روزگار بیشتر خواهد شد. دگر آنکه گفتی دیو مرا سوی اینکار برد. و نیز وقتی نیکویی را ترک کردند همین را گفتند که ما را ابلیس به بیراهه کشاند.کسی که از راه راست دور شود خودش راه کج را برگزیده. در جنگ پیشین نیز بسیاری از گودرزیان را تباه کردی. سپس به آموی لشکر کشیدی و را سراغ من فرستادی تا مرا بکشد تا تو کشورم را ویران کنی اما به لطف یزدان من پیروز گشتم. اکنون میگویی من از پادشاهی تو خوشنودم؟ نگاه کن که با یادآوری کردار تو باورش برایم سخت است! اکنون من جز با شمشیر سخنی با تو ندارم تا قیامت. میکوشم که با هر چه دارم و با کمک یزدان بدان را از جهان پاک کنم. هر چه گفتم به پدربزرگم بگو و بگو که در جنگ بهانه جویی نکند.» @shah_nameh1
‌‌ حتما حتما برید از پیام سنجاق شده تا پایان پادشاهی رو بخونید⭕️ ‌