🦋
نُه سال بعد از هجرت پیامبر از مکه به مدینه، پیامبر یه نامه به اسقف نجران نوشتند و اونها رو دعوت کردند که دین اسلام رو بپذیرند. نجران یه شهری تو یمن بود که مرکز مسیحیان جهان به شمار میاومد. مسیحیها هم یه گروه فرستادند تا صحت و سقم گفتههای پیامبر مشخص بشه. استدلال پشت استدلال و حرف پشت حرف زده شد، اما گروه مسیحی نمیخواست قانع بشه.
ایه ۶۱ سوره آل عمران از طرف خدای متعال نازل شد: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الکاذبین !»
پیامبر ! بگو [اگه شما در گفتارتون صادق هستید و شک ندارید] بیایید پسرانمون و زنانمون و نزدیک ترین کسان مون رو بیاریم مباهله کنیم !
مباهله چیه ؟
دو گروه که با هم بحث اعتقادی دارند، از خدا میخوان تو این بحثی که بینشون شکل گرفته، اونی که راست میگه لعنت و نفرینش بر دروغگو اثر کنه و نابودش کنه! بزرگان مسیحی مشورت کردند، عاقله شون گفت فردا اگر دیدید محمد با کلی دسته آدم اومد و سر و صدا راه انداخت و شلوغ کاری کرد باهاش مباهله کنید. ولی اگه دیدید که بی سر و صدا اومد و عزیزانش رو آورد ، از #مباهله انصراف بدید.
روز ۲۴ ذی الحجه پیامبر در حالی برای مباهله رفت که: حسین بغلش بود و دست حسن تو دست راستش؛ ینی چی؟ یعنی ابناءنا حسن و حسین هستند. فاطمه زهرا به تنهایی پشت سرش بود؛ ینی چی ؟یعنی نساءنا فاطمه زهراست! علی هم کنار پیامبر بود؛ یعنی چی؟
یعنی نفْس و عزیز و جان پبامبر علیست.
بزرگان نصرانی دیدند پیامبر با خانوادش اومده ! ابوحارثه یکی از این افراد گفت : «چهره هایی رو میبینم که اگر از خدا بخوان کوه رو جا به جا کنه، خدا این کار رو خواهد کرد !» بعد خودش اومد پیش پیامبر و گفت : «یا ابالقاسم! از مباهله با ما بگذر ...» خیلی ها با دیدن این صحنه ایمان اوردند: مردم ، مسیحیها، بزرگان مسیحی ..
در استانه محرم هستیم :
حسین جان! ارباب!
مسیحی ها چهره تو رو دیدن ایمان آوردند،
میشه یه جلوهای از تو رو من بیچاره هم ببینم؟
بخدا تو منو نگاه کنی منم درست میشم ...
#شهاب_افشار
@shahab_afshar_ir
این کانال #ذکر_ناب هم واس ماس
توش بجورید اذکار و ادعیه ناب پیدا میکنید .
اذکار و اعمال امتحان پس داده و دارای گارانتی معتبر
https://eitaa.com/joinchat/3197632643C961b0075de
🔹خیلی معطلت نکنم رفیق؛ وقت هم کمه
این روزا شبیه داستانا شده زندگی مون
تو «یکی بود یکی نبود»
ترین حالت ممکن هستیم
مرگ رو داریم لمس میکنیم
همیشه باید اینطوری باشیمها
ولی اگه همیشه هم اینطوری نیستیم
حداقل الان باید شیش دونگ حواسمون جمع باشه
🔹لازم نیست تجربه کنیم همه راههارو که
من از تجربه شدهها برات حرف میزنم
تو بیخیال کل عالم شو
مهم نیست تا الان کجا بودی
چیکار کردی
میخوای خوشبخت دو عالم بشی؟
میخوای رو سفید باشی؟
میخوای زمین و زمان به حالت غبطه بخورن؟
محرم داره میاد، مجلسای روضه میخواد برگزار بشه
«یه ادب در برابر دستگاه عظیم و رفیع امام حسین کن»
🔹یه ادب از تو اگه قبول بشه تو این دستگاه
تماما نور میشی
انگار تمام عمرت رو نماز شب خوندی
انگار تو همهی اون نماز شبها
تو قنوتش ابوحمزه ثمالی خوندی
انگار تو یه ثروتمندی
که هرچی داشتی تو راه خدا بخشیدی رفته
🔹مشروب خورده بود، عربده میکشید
دید یه روضهخون داره رد میشه
رفت سراغش جلوی راهش رو گرفت
کی هستی کجا بودی کجا میخوای بری؟
گفت فلانیام روضهخون امام حسین
از مجلس روضه دارم میام
گفت چه خبره روضه - روضه - روضه
گفت امشب فرق میکنه آخه،
امشب شب اول محرمه
همین که شنید شب اول محرمه
زد تو سرش ، آی خاک بر سرت
شب اول محرم شد و مشروب خوردی!؟
گفت شیخ همین الان بیا بشین برام روضه بخون
🔹گفت روضه که همینطوری نمیشه
منبر میخواد ، مستمع میخواد!
گفت خودم چهاردست و پا میشینم
میشم منبر
خودم هم گوش میکنم میشم مستمع
داستانش رو شنیدی
مشروب خواره ،
ولی شب اول محرم ادب میکنه به ساحت امام حسین
میشه علی گندابی
همون ادب علی گندابی رو بلند میکنه
میشه عارف ، تو حرم امیرالمومنین تو سجده
عمرش تموم میشه
تو خود حرم امیرالمومنین هم دفنش میکنن
زیر پای زائرا
🔹من نمیدونم چطوری میخوای ادب کنی
بگرد تو این روزهایی که روز امام حسینه
ببین کجا میتونی ادب نشون بدی
بعضیا شروع کردن پست و استوری
مسخره کردن محرم و عزاداری
فقط برای عاقبت به خیر شدنشون باید دعا کرد
🔹شهید بابایی تو کل سال
یه بار میومد از امام مرخصی میگرفت
یه بار امام گفت تا نگی ده روز کجا میخوای بری
مرخصی نمیدم؛ وسط جنگ کجا میخوای بری
گفت آقا من نذر دارم دهه اول محرم
استکان بشورم تو هیئت مون
امام چی جواب داد؟
گفت به شرطی بهت اجازه میدم
که چند تا استکان هم جای من بشوری
🔹نمیدونم راز این که چرا
هرکسی به این خانواده ادب میکنه بلند میشه
بزرگ میشه رفیع میشه چیه ؟
شاید علتش این باشه
این خانواده خیلی محترمن
اما خیلی هم بهشون بی ادبی شده
«این روزها زینب با احترام داره میاد وارد کربلا میشه»
الحمدلله ...
@shahab_afshar_ir
✨ اون موقعی که پرونده عملت رو میذارن جلوی روت و میگن : اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا ! ینی خودت نگاه کن ببین چه کردی با خودت ؛ ما هیچی نمیگیم، خودت بخون ببین این بندگی بود تو داشتی ؟ و ما غرق در شرمندگی و خجالت و تلخی هستیم یه نور میاد سراغ مون
✨ اون نور خیلی قداست و معنویت و بزرگی و هیبت داره یه طوری که معمول ماها سرمون رو هم نمیتونیم بالا کنیم و نگاهش کنیم؛ فقط میفهمیم که اگر تو اون بلبشو پناهگاهی قراره داشته باشیم، اون پناهگاه اونه. اون نور غریبه نیست ، انگار به اندازه تمام عمرمون میشناختیمش
✨ اون نور میگه من با این ادمی که شرمنده وایساده اینجا خرده برده و حساب و کتاب دارم ، شما اون هارو حساب نکردید که اینطوری سرش داد میکشید ، دعواش میکنید ، بهش اخم میکنید . حساب این با منه
✨ از احترام اون نور به ما بقیه هم احترام میذارن بهمون ، تحویل مون میگیرن، بعد شروع میکنه به حساب و کتاب کردن یه طوری که کفه عمل ما هر لحظه سنگین و سنگین تر میشه ! با چیزهایی که فکرش رو هم نمیکردی به حساب بیاد. همین هم باعث میشه افسوس بخوری که چرا پیوندت رو با این نور محکم تر نکرده بودی!
✨ تو که جای خود داری ، در عین حال عددی هم حساب نمیشی تو عالم ، حساب و کتاب انبیاء و پیامبران خدارو هم با نسبت محبتشون به این نور میسنجن و درجه میدن! پدر ما -آدم- که از بهشت رانده شد رو زمین خیلی فکر کرد چطور دل خدارو به دست بیاره! خدا گفت میخوای بدونی چطوری بخشیده میشی ؟ این پنج تا اسم نورانی رو بخون تا به حرمت این اسامی بخشیده بشی. آدم خواند ، تا رسید به پنجمین اسم ، به این نور . اشک از چشماش سر خورد ، دلش شکست ، گفت خدایا با بردن نام این نور دلم شکست ، غم وجودم رو گرفت !
✨ بله . نام این نور سنگ محک ایمانه . راه دلبری از خداست و راه نجات همه است . هر طوری بلدی و میتونی و پیوندت رو با این نور محکم تر کن و جا برای محبتش تو دلت باز کن
✨ روضه میخوای برات بخونم؟ اشک از چشمات بیاد نورانی بشی ؟
از این آدمای سخت گیر بود . پیش یه اهل دلی گفت چیه هرچی مهر از کربلا میارید بهش میگید تربت؟ تربت اون خاکیه که خون حسین روش ریخته شده باشه ! چطور این همه خاک میتونه تربت باشه ! این طور شنید که اون اسب هایی که بر اون بدن نازنین دوانده شدند تمام خاک دشت رو آغشته به خون حسین کردند ...
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه عطری که درش گم شده باشد
✨ این روزها زینبی باید روضه بگیریم ، زینب که برای گریه معطل مجلس نبود ، هر جا یه گوشه پیدا میکرد میگفت حسین ! چیکار با تو کردن که من که از هزار فرسخی تو رو میشناختم هرچی گشتم چیزی از تو پیدا نکردم ؟
اجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبة جدک
#شهاب_افشار
@shahab_afshar_ir
¶برای امام حسین باید مجلس روضه بگیریم، نه مجلس ختم ! فرق مجلس ختم و روضه چیه ؟ مجلس ختم یه مجلس نمایشی یادبوده، که از روی رسم برای درگذشتگانمون میگیریم. اسمش هم روشه «ختم» ینی تموم شد و رفت.
¶اما مجلس روضه مجلس پیوند با امام حسینه! «روضه» ینی بهشت ؛ بهشت هم ینی «حسین» امام حسین مجلس ختم و یادبود نمیخواد. اگه نگران یه مجلس ختم با شکوهی، نگران نباش، خدا بهترشو هرسال براش میگیره تو عرش!
¶تو حواست باشه بری روضه که پیوند بخوری بخوری با حسین ! خیلی ها کنار حسین بودند ولی پیوند نخوردند با حسین . مرز مشخص کردن با حسین ، گفتن تا اینجا با تو ایم از اینجا به بعد نه !
¶یکی از این آدمها یه آقایی هست به نام : «ضحاک ابن عبدالله مشرقی» امام حسین تو راه کوفه دعوتش میکنهکه بیا و همراه من باش و منو کمک کن!
یه خورده دو دو تا چهارتا میکنه ، از یه طرف خب حسین داره میگه بیا کمکم کن! مگه میشه نه بگم ؟
از یه طرف حسین که یاری نداره ! اگه صحنه علیهش بشه چیکار کنم ؟
¶گفت : آقا من همراهت هستم و با یه شرط! تا اونجایی که امکان پیروزی و بردن جنگ بود، من هستم ، اما اونجایی که دیگه یقین کردم که با تو شکست میخورم، بذاری من برم به زن و بچه و اهل و عیال و کار و بار و زندگیم برسم ! امام حسین امید به هدایتش داره، گفت باشه بیا . همراه کاروان حسین شد .
¶ضحاک تا بعد از ظهر عاشورا هم همراه امام حسین بوده ، جنگیده ، چند نفر رو هم کشته ، انقد هم خوب جنگیده، خودش میگه امام در حقم دعا کرد . ولی میگه یه جایی دیدم دیگه حسین یار و یاوری نداره الا دو نفر ! «سوید بن عمرو خثعمی» و «بشیر بن عمرو حضرمی» ضحاک نماز ظهر رو هم پشت سر حسین خونده ها ، ولی میگه وقتی دیدم عصر عاشورا یاری برای امام نمونده و حسین و خانواده اش تنها موندن، رفتم پیش اباعبدالله ، گفتم آقا یادته یه قول و قراری با هم داشتیم؟ حسین گفت : آره ، ولی الان تو چطوری میخوای از بین اینها فرار کنی ؟
¶قربونت برم حسین ! چقدر تو غریب موندی ، چقدر مهربونی ! گفت : آقا یه اسب تو یکی از خیمه ها قایم کردم با همون میرم ! آقا گفتند: برو .. من بیعتم رو از تو برداشتم ! ضحاک همراه حسین بود ولی با حسین پیوند نخورده بود !
¶ ضحاک چطوری دلت اومد آقای مارو تو غروب عاشورا بین اون همه حرامی تنها بذاری! اصلا مگه میشه ؟ گفتی برم پی زندگیم ؟ مگه زندگی غیر از حسینه؟
¶اگه برای امام حسین مجلس ختم بگیریم، فقط برای غربتش گریه میکنیم، اما اگه برای حسین روضه بگیریم، میگردیم خودمونو تو کربلا پیدا میکنیم، تا با حسین ، با امام زمان مون پیوند بخوریم !
¶کنار امام زمان بودن هنر نیست ؛
پیوند خوردن با امام زمان شرطه !
¶تو این غروب عاشورایی با خودمون روضه بگیریم ببینیم ما تا کجا با حسین قراره باشیم ؟ شرط ما برای کمک کردن به امام زمان چیه ؟ حسین ما میخوایم با تو پیوند بخوریم ! اگه یه روزی ما هم خواستیم بریم
نکنه یه وقت بگی بیعتم رو برداشتم برو به سلامت مواظب خودت باش !
¶حسین من نمیخوام مواظب خودم باشم،
تو مواظب من باش ...
@shahab_afshar_ir