ایشون چون بعد مجروحیت همش بیهوش میشدن وفکر میکردن که اقا سجاد زنده هستن ،بعد از انتقالشون به ایران ،فکر میکردن اقا سجاد تو طبقه ی دیگه ای از بیمارستان هستن وهمش سراغشون رو میگرفتن وپدر همسرم هم اجازه نمیدادن کسی با لباس مشکی یا حال بد بیاد ملاقات تا اینکه بعد ۱۰ روز یکی از فرمانده هاشون اومدن ملاقات وبهشون گفتن وایشونوتا چند روز حالشون بد بود
🌼کـوچـه شــهـدا🌼
ایشون چون بعد مجروحیت همش بیهوش میشدن وفکر میکردن که اقا سجاد زنده هستن ،بعد از انتقالشون به ایران ،
تا چند روز کسی رو ملاقات نکردن با هیچ کس حرف نمیزدن وهمش گریه میکردن وهمین باعث شد بدنشون روز به روز ضعیف تر بشه واز اونجایی که ما هم شناختی نسبت به نگهداری شخص قطع نخاع نداشتیم عفونت بدنشونو میگیره وایشون تاحد شهادت پیش میرن وخدا عمر دوباره بهشون میده
🌼کـوچـه شــهـدا🌼
از اون روز که همسرتون با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی دیدار داشتن میفرمایید و قصیه اون انگشتر رو هم
خوب سردار عزیز خیلی اقا اسماعیل (اسم جهادیشون )رو دوست داشتن ،چند باری دیدنشون اومده بودن ،بیمارستان ،دانشکده و...
🌼کـوچـه شــهـدا🌼
خوب سردار عزیز خیلی اقا اسماعیل (اسم جهادیشون )رو دوست داشتن ،چند باری دیدنشون اومده بودن ،بیمارستان
تا اینکه تو یکی از روزای سرد پاییز که همسرم با درد های وحشتناک سنگ کلیه دست وپنجه نرم میکرد ساعت ۸ صبح زنگ در خونهوبه صدا در اومد ،پدر شهید صدر زاده بود ،فرمودند حاج خانم سردار اومده کهنز دیدار خانواده شهدا وجانبازا ما هیچ کدوم امادگی نداریم شما امادگیشو دارید و بیان منزل شما ،گفتم بله وبا شتاب خونه رو مرتب کردم وبعد ۱۰ دقیقه حاجی اومدن
🌼کـوچـه شــهـدا🌼
تا اینکه تو یکی از روزای سرد پاییز که همسرم با درد های وحشتناک سنگ کلیه دست وپنجه نرم میکرد ساعت ۸
از اونجایی که اقای حاجی نصیری دست به هدیه دادنشون ملسه مخصوصا برای افرادی که دوستشون دارن بهترین انگشترشونو برداشتن وبه عنوان هدیه به سردار دادن
🌼کـوچـه شــهـدا🌼
از اونجایی که اقای حاجی نصیری دست به هدیه دادنشون ملسه مخصوصا برای افرادی که دوستشون دارن بهترین انگ
دیدار حاجی حال همسرم و خوب کرد ،ایشون گفتن اسماعیل درد داری ،خیلی به خودت میپیچی ،برو دنبال دوا درمونت زود خوب شو میخوام با خودم ببرمت سوریه ،کمتر از یه ماه ایشون با سردار به منطقه رفتن وما هم به زیارت بی بی جان