هدایت شده از .......
هر جوان مؤمنى كه در جوانى قرآن تلاوت كند، قرآن با گوشت و خونش مىآميزد
و خداوند عزّوجلّ او را با فرشتگان بزرگوار و نيك قرار مىدهد و قرآن نگهبان او در روز قيامت، خواهد بود.
+ كافى(ط-الاسلامیه) ج ۲، ص ۶۰۳
@shahadat312
هدایت شده از .......
#بدونیم🖐🏻
رفیـقمۍدونـۍچـراآدمـابعضۍوقـتا
بـۍدلیلدلـترومۍشڪونـن..؟!
حواسـتبھوقتـایۍبـودهڪھباگناهـت
دلامامـتروشڪستۍ..؟!
دلولـیھخداروشـڪستنڪمنیسـتا
سـادهازشنگـذر ..!🌿
@shahadat312
هدایت شده از .......
🔘داستان کوتاه
#ستارالعیوب!👌
عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت.
مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است.
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که با پول او ساخته شده، طلبهای شراب میخورد!
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید. طلاب صدا میزدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده.
در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!
عباسقلی خان یکسره به حجرهی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش.
داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.
دلم در سینه بدجوری میزد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم میلرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتابهای دیگر دراز کرد…
ببخشید، نام این کتاب چیست؟
بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! …
لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.
برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم…
خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب میشدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماسآمیز من چند لحظه بیشتر نبود.
شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش.
شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشمهایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچگاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است...
اما آن محصلِ آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.
سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگیاش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»...
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیتیافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازندهام شد.
«اخلاق پیامبر و اخلاق ما»؛ نوشته استاد جلال رفیع انتشارات اطلاعات صفحه ۳۳۲
@shahadat312
هدایت شده از .......
[💛🌿]
ای شهید♥️🕊
ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود برنشستهای...
دستی برآر!
و ما قبرستاننشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.
📍شهید آوینی
#الشهید_جهاد_مغنیة✨
@shahadat312
هدایت شده از .......
| خدا حق
داشت
تو را در آغوش
بڪشد!..✨💛 |
#شهیدمحمدحسینحدادیان
@shahadat312
هدایت شده از .......
•◌🌿🦋🌿◌•
📌#تلنگرانه
••|یهبندهخدایےمیگفت:
همهمیگن:شهدارفتن،
تامابمونیـم...!🌿
ولیمنمیگم:شهـدا؛
رفتنتامادنبالشونبریم.
آره...!
جامـوندیـم...! :)💔
دلروبایدصافکرد..!✨
@shahadat312
هدایت شده از .......
【#شهیدانه】
زمانےکهشهیدباکرۍ،شهردارارومیهبود
روزیبرایشخبرآوردندکهبراثر
بارندگےزیاد،دربعضےنقاط
سیلآمدهاست..🌧.°
.
مهدۍگروههاۍامدادۍرااعزامکرد
وخودهمبهکمکسیݪزدگانشتافت..✋🏼.°
.
درکنارخانهاۍ،پیرزنےبهشیوننشستهبود، آبواردخانهاششدهبودو
کفاتاقهاراگرفتهبود..🌊.°
.
درمیانجمعیت،
چشمِپیرزنبهمهدۍخیرهشدهبود
کهسختکارمےکرد،پیرزنبهمهدۍگفت:
.
«خداعوضتبدهد،مادر،خیرببینے،🍃.°
نمےدانماینشهردارفلانفلانشدهکجاست،
اۍکاشیكجوازغیرتشماراداشت..».°
ومهدۍفقطلبخندمےزد..꧇)❤️.°
#شهید_مهدی_باکری🕊
@shahadat312
هدایت شده از .......
تویکتابِ" سھدقیقھدرقیامت "
اومدهکه:
[.._هرچیمنشوخیشوخیانجامدادم،
ایناجدیجدینوشتن..._]
#مثلاچت_بانامحرم:)
حواسمون باش🙃
#تلنگر
@shahadat312
هدایت شده از .......
اگہ¹نفر100هزارتومن
بهمونقرضبده
تاآخرعمریادمونمےمونہ🔍
تاعمرداریمـخودمونو💡
مدیونشمےدونیمـ📦
اما
#شهدا❤️
'جونشون'روبرامـۅں دادن
خیلےازحرفاشونروزمینمونده.:)...
🔎⃟🗞¦⇢ #تلنگر
@shahadat312