_

هرچندڪه‌رسم‌است،بگویند تبریڪ‌پسررابه‌پدرهـا میلادِپدربرتومبارڪ ای‌آمدنت،رأسِ‌خبرهـا..🥳♥️

توصیفی از من : خسـته خسته خسـته >>>>

_

_

_

_

گاهے،فاصلہ ما و شهدا؛🖐🏼 یہ سیم خاردار است به اسمِ نَفْس!💔 از این ها کہ بگذریم ، مے رسیم... #شهیدانه › #شهید_علی_وردی›

شهید شُدݩ یڪ اتِفــاق نیست.. بـایَد خـونِ دݪ بُخورۍ دَغدغه هاۍِ هیأت دَغدَغه هاۍِ کار جَهادۍ دَغدَغه هاۍِ تـَرڪِ گُناه دَغدَغه هاۍِ شهادت وَ تَفریحِ ساݪِم شَهیدانه زیستَن سَخت اَست #شهید_محسن_حججی🌱

چادر‌یعنے: داشٺن‌آ‌رامش‌یعنۍ‌بدانے‌یڪ‌سپر‌داری کھ‌ازجنس‌فاطمہ‌اسٺ😇🖐🏻 تانپوشے‌اش‌نمیفهمۍ‌حرفم‌را... ‌‌ #چادرانه

+ یا ایها الذین آمنو ! - جونم ؟ + هروقت ندونستی کجا بری ، سمت من بیا ! #خداۍ‌خوب‌ِ‌من💚 ‹ 🤍🌿⇢ #آرامش_خدایی ›

______________🌿

وعشق‌راخلاصه‌میکنم… درنگاه‌"مادری‌"که، به‌عشق‌ِ فرزند گمنامش سنگ‌ِمزارِتمام‌شهدای‌گمنام‌را بہ‌آغوش‌کشید. . . 🥲

بی‌هیچ‌سوالی‌وجوابی‌بغلم‌ڪن... خسته‌ترازآنم‌که‌بگویم‌به‌چه‌علت💔 حسـین 🖐🏻

مائیم گدای حضرت معصومه محتاج عطای حضرت معصومه همراه رضا ز دیده خون می ریزیم در شب عزای حضرت معصومه

-مرا ببخش‌ که‌ با هر گناهم، آمدنت‌ را به‌ تاخیر انداختم...!

____🌿

______________🌿

وعشق‌راخلاصه‌میکنم… درنگاه‌"مادری‌"که، به‌عشق‌ِ فرزند گمنامش سنگ‌ِمزارِتمام‌شهدای‌گمنام‌را بہ‌آغوش‌کشید. . . 🥲

بی‌هیچ‌سوالی‌وجوابی‌بغلم‌ڪن... خسته‌ترازآنم‌که‌بگویم‌به‌چه‌علت💔 حسـین 🖐🏻

مائیم گدای حضرت معصومه محتاج عطای حضرت معصومه همراه رضا ز دیده خون می ریزیم در شب عزای حضرت معصومه

-مرا ببخش‌ که‌ با هر گناهم، آمدنت‌ را به‌ تاخیر انداختم...!

_

#داستانک مرد تاجری در کارش ضرر زیادی کرد به پسرش گفت به کسی نگو ... پسر پرسید باشه ولی چرا نگویم 🤔 پدر گفت چون مصیبت دوتا میشود یکی ضرر مالی و یکی خوشحالی دشمنان 😐 مگوی انده خویش با دشمنان که لاحول گویند شادی کنان   گلستان سعدی ، باب چهارم 🌱