#خاطرات
احترام به والدین🤔
💠 هر وقت ما به خانهٔ پدری او
میرفتیم دست پدر و مادرش
را می بوسید.
از موقع ورود به خانه تا داخل
منزل به خودش اجازه نمی داد
که جلوتر از آنها حرکت کند.
من تا آنجا که یاد دارم ندیدم
ایشان کنار سفره ای که پدر و
مادرش نشسته اند دستش را
زود تر از آنها به سر سفره برده
باشد.
🔶راوی:همسر شهید
عبدالمهدی مغفوری
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
@shahadat_arezoomee😍
🌷🌷
💠 #خاطرات
همه رفته بوديم مشهد و فقط ابراهيم و وليالله مانده بودند خانه. ابراهيم تابستانها كار ميكرد. وقتي برگشتيم، انگار نه انگار فقط دو تا پسر خانه داري كرده بودند. سن و سالي هم نداشتند. تازه پول تو جيبيهاشان و حقوقي كه ابراهيم از كار تابستان جمع كرده بود، روي هم گذاشته بودند و يك اجاق گاز بزرگ براي خانه خريده بودند.
💟 #شهیدابراهیمهمت
@shahadat_arezoomee
🍃🌹
خاطرات طنز
😏اینطوری لو رفت...!😏
دو تا از بچههای گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند وهای های میخندیدند.
گفتم: «این کیه؟»
گفتند: «عراقی»
گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟»
میخندیدند.گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آورده با لباس بسیجیها آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود. پول داده بود!»اینطوری لو رفته بود.بچهها هنوز میخندیدند.😂
#شهدا #دست_نوشته #وصیت_نامه #خاطرات #دفاع_مقدس #طنز
💠🌹🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🌹💠
💠 @shahadat_arezoomee 💠
💠🌹🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🌹💠
📚نقل از مادر #شهید_رسول_خلیلی
👌رسول بچه آرومی بود و اهل شیطنت نبود به کار کسی کاری نداشت.
ولی اگه کسی اذیتش میکرد خیلی عصبانی میشد ـ
وقتی رسول کوچیک بود پیش برادرش که اون زمان فقط شش سال داشت ٬گذاشتم و رفتم بیرون برای خرید
وقتی اومدم دیدم روح الله داره گریه میکنه...
پرسیدم چیشده؟
گفت: سر به سر رسول گذاشته و رسولم با گوشکوب زده رو پاش 😄
رسول اون زمان فقط سه سالش بود...
#خاطرات
#شهید_رسول_خلیلی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@shahadat_arezoomee
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی26
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هروقت النگوهایم را می دید ناراحت می شد و می گفت:«خانم!اگر یه زن و دختر فقیری اینها را تو دستت ببینن و حسرت بخورن،جواب خدا را چی می دی؟این همه فقیر توی این جامعه هست.مگه خانم زینب کبری(س) النگو دستش می کرد...»
شادی روح شهدا و سيدالشهداء #صلوات.🌷
🌹💚•❥•❤️🌿
↳ @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💞↑🌿🍁💚
#خاطرات شهید😊
خودش خیلی وقت ها با صدای گرفته هم روضه میخواند🎤
فکر این را نمی کرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است.
می گفت الان وظیفه ام روضه خواندن است حتی با صدای گرفته.
آخر روضه هم نصیحت می کرد : "رفیق نکنه جا بمونی😞! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه بشی😭! اگه نخره آبروت میره."
داداش حالا که ارباب تو رو خرید و ما جاموندیم، یه کاری کن آقا مارو هم بخره...💔💔
#شهید_مدافع_حرم
محمد حسین محمدخانی🌹
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁