eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.4هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
11هزار ویدیو
116 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17047916426917 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دلم آسمون میخاد🔎📷
🍃🌺امام خمینی(ره): ما مفتخریم که بانوان همدوش مردان، یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن فعالیت دارند... #پویش_حجاب_فاطمے
۳۹۶۶۷۳ سلام دوستان تعداد صلواتهایی هست که قرار بود تا عید غدیر فرستاده بشه😍 ماشاءالله تبارک الله میخاییم ادامش بدیم تا ماه محرم.... بسم الله دوستان هر کس صلوات میفرسته به دو آیدی زیر اعلام کنه😍 ۹۳۲۷صلوات تا ختم ۲۹تا۱۴۰۰۰صلوات @ya_hosin313 |♥ @modafeh_velayat |♥
بسم رب الحـــــــــ🌱♥️ـــــــــــیدر
سلام آسمونے ها😁🍃 🎈🍃قبول باشه چله نوڪریتون. 💭یادآورے چله↓ ۱-زیارت عاشورا ۲-دعاے عهد ۳-روزانه ترڪ یڪ گناه 🌿🙌ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ♨️ترگ گناه امروز شامل،ترڪِ سبب وطعنه 📋 ترڪ گناه بیست ونه ام آفرین به خودمون😍👏👏
عیـــــــــ🌻ــــــــدتونم مــــــــــــ🍃😍ـــــــــــبارڪ
ازش پرسیدم: این همه به فقیران کمک میکنی چیزی برای خودت باقی می ماند؟! خیلی آرام گفت: من کاره ای نیستم،من فقط وسیله هستم، روزی دهنده خداست♥️✨ 🌀شهیدابراهیم‌هادی . . . •❥•❤️🌿 ↳ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑💕
نماز خوندید😍
سلام دوستان #عید_غدیر بود و ماهم با دوستان از صبح سر ساخت رزق بودیم ۲۰۰تا شد و بین جوونای شهرمون پخش کردیم البته خانمای غیر محجبه رزق برای حجابم داشتن چقدرم که همه دوست داشتن و تشکر کردند😍😍 #علی #غدیر #یا_علے #ادمین 📮 #غدیر ♥️
به هر کس قسمتی دادی خدایا شهادت قسمت ما میشد ای کاش 😔 @shahadat_arezoomee ما داده ایم که شهادت زیباست💝
••• همه‌ماها‌ممڪنه‌‌یه‌جا‌خراب‌ڪنیم اما‌فرق‌آدم‌ها‌تو‌نحوه‌جبران‌ڪردن اشتباها‌تشونه! (: •••
YEKNET.IR - sorood 2 - eide ghadir 98 - karimi.mp3
6.37M
#غدیرےام 🍃♥️ 🌱بیعت ڪردم با تو 🌱روزی ڪه یکی بود یڪی نبود 🎤 #محمودکریمی🌿😍 •❥•❤️🌿 ↳ @shahadat_arezoomee ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑💕
🌻🍃 غرق عصیانم ولے پاے تو گیرم  لااقل🍃😔 روے تو اے مــــــ🌙ـــــاه منیــــرم لااقل تا مسیــــ➖ـــــر عاشقے سمٺ شماسٺ من هم از آوارگـــــــــ💔ـــــــان این مسیرم لااقل 💚 •❥•❤️🌿 ↳ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸 تویی که چشمت را پابرهنه میفرستی دنبال ناموس مردم… و دخترک ساده دل را به نام عشق، پای منقل هوس بازی ات دود میکنی…   فقط یادت باشد، چشم چرانی ابن ملجم او را قاتل علی(ع) کرد باور نداری.. از قطام بپرس… ✘ «غرر الحکم، ص ۳۹۴» امام علی – علیه السّلام – فرمود: فروبستن چشم ها (ازنامحرم)، بازدارنده خوبی از شهوت ها وخواهش های نفسانی است.
🎉🎊🎉🎊 تــــــــــــــــــولدتـــــ مبارڪ 🍃🎈 ♥️🌿مــــــــــــــــ |•آسمانے•|ــــــــــــــــرد شهیدمجیدقربانخانی #تڪ_فرزند #asemon ✌️🌱
🌺🌸🌺🌸 🎋شهید مجید قربانخانی .♥.تڪ فرزند خانواده،هرچی مادرش میگفت نرو پسرم. 🌿چیزی به مادرش گفت ڪه مادرش سڪوت ڪرد،وراضی به رفتنش شد.لز اون پسراے بود ڪه جاش تو قهوه خونه بود. 🍃🌙اما یه شب وقتی از بی بی زینب براش گفت، چنان میزدبه سروصورت خودش ڪه غش ڪرد،وقتی بیدار شودگفت ڪه من فقط بایدبرم 🌿رفت وخانم زینب "سلام الله" خوب پذیرایی ڪردن. اللهم الرزقنا شهادة فی سبیلڪ ...😔🍃 •❥•❤️🌿 ↳ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑💕
🍃👌 🌱سخنِ شهیدوالا مقام به مادرگرامیشان؛ به مادرم بگیدقفس شکسته و پرنده پر زده. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🍃🌼 جامانده هامیفهمن خیلی سخته-*😔-* 🌱🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 🍂🍁 🍁 🍎 💠 سرمو گذاشتم روی پاهاش و مادر بزرگ شروع کرد: -یکی بودیکی نبود... یاد بچگی هام افتادم که عاشق قصه های مادربزرگ بودم... مادربزرگ ادامه داد: -یه پسری بود عاشق یه دختری شده بود! خندیدم و گفتم: -مادر جون یهو رفتی سر اصل مطلب. -هیس وسط قصه مزاحم من نشو. ادامه داد: -این پسر به هر دری زد از دختر خواستگاری کنه نتونست. -خب با مادر پدرش میرفت خواستگاری! قلاب بافتنیشو گرفت بالاو گفت: -یه بار دیگه حرف بزنی باهمین میکوبم توسرت! خندم گرفته بود مادربزرگ هم بدون توجه به من ادامه داد: -خلاصه به هزار بدبختی و سختی این اقا پسر از دختر خانم بله رو گرفت دوسه ماهی از عروسیشون نگذشته بود که پسرتصمیم میگیره بره سوریه!! دختر خیلی گریه میکنه و مخالفت میکنه.پسر هم از دیدن اشکای دختر گریش بیشتر میشه...به هزار حرف و التماس اخر دختره راضی میشه و پسره هم راهی... روز رفتنش دختره لباساشو مرتب میکنه سربندشو میبنده و میزنه روی شونه پسره و میگه دیر فهمیدم که همسر مدافع حرم بودن چه سعادت بزرگیه ان شاءالله از تو برای من فقط یه سربند برگرده... بعد از یکی دوهفته خبر شهادت پسر رو میارن برای خانوادش اما از اون بدن فقط یه سربند بدون سر برمیگرده... . . بی اختیار زدم زیر گریه... واقعا خوش به سعادت همچین ادمایی.... خوش به سعادت شهدا و همسر شهدا... اون شب کلی گریه کردم. سرمو که گذاشتم روی بالشت از شدت خستگی خوابم برد... صبح برای نماز که بلند شدم دیدم مادر بزرگ زود تر از من سر سجاده نشسته و جانماز منم پهن کرده وضو گرفتم و رفتم پیشش پیشونیشو بوسیدم و سلام کردم اونم صورتمو بوسید مشغول نماز خوندن شدیم... ... نویسنده این متن👆: 👉 •❥•❤️🌿 ↳ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑💕
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 🍂🍁 🍁 🍎 💠 بعد از نماز مادر بزرگ دست هاشو رو به آسمون بلند کرد و درحالی که کم کم اخر دعاش بود دستاشو آورد پایین تر و روی صورتش کشید بعد هم دولا شدو تسبیحشو برداشت برد جلوی چشمش شروع کرد دونه دونه ذکر گفتن منم دستامو گذاشتم روی دو زانوهام و دعای فرج رو خوندم بعد هم تسبیحی که مادرم برام از کربلا خریده بود رو برداشتم و شروع به ذکر گفتن کردم... چند دقیقه ای بینمون سکوت بودو دعا... بعد مادر بزرگ چشماشو محکم بازو بسته کرد جوری که انگار میخواست اشک از چشمش نیاد و روی گونش نریزه! روبه من کرد دستشو آورد سمتم وگفت: -قبول باشه دخترم... منم یه لبخند تحویلش دارم سرمو به سمتش کج کردم و گفتم: -قبول حق مادر جون... دستامونو از هم جداکردیم و من بلند شدم سجادمو کنار کشیدم و تاش کردم و بعد هم مقنعه ی سفیدمو از سرم در آوردم و کنار سجاده گذاشتم و مشغول تا کردن چادرم شدم. مادربزرگ هم هنوز نشسته بود و توی فکر بود.یه نگاه بهش کردم.تای چادرو بهم ریختم و نشستم کنارش.سرمو بردم جلوی صورتش و گفتم: -نبینم ناراحت باشی مادرجون. مادربزرگ سرشو برگردوند و یه نگاهی بهم کردو بعد دستموگرفت و گفت: -دیگه اذیت نمیشی؟ ابروهامو گره زدم به هم با تعجب گفتم: -اذیت ؟؟؟اذیت از چی؟ مادر بزرگ یه نفس عمیق کشید روبه قبله کردو گفت: -از حرف های من. رفتم نشستم روبه روش ابروهامو بالا انداختم و گفتم: -کدوم حرف؟ مادربزرگ چشماشو روی هم فشرد و گفت: -حرف علی آقا. نگام توی نگاهشرده خورد از روی بغض جهش لب هام به سمت پایین رفت.گلوم یه لحظه از سنگینی یه بغض درد گرفت. بدون هیچ حرکتی به صدای آروم و ناراحت گفتم: -منظورتون چیه... مادربزرگ اشکی که اومده بود روی گونه هاشو پاک کردو گفت: -اون روز که اومده بود دم دانشگاهت... ابروهامو فشردم تو هم.چشمامو ریز کردم و گفتم: -خب؟؟شماازکجامیدونی؟ مادر بزرگ یه نگاهی به من کردو گفت: -من گفته بودم بیاد. چشمام گرد شد نزدیک تر شدم و گفتم: -شما گفته بودین؟برای چی؟؟ مادر بزرگ رفت عقب و همینطور که جانمازشو جمع میکرد گفت: -مهناز خانوم میخواست باهات حرف بزنه... چشمامو بستم... یه نفس عمیق کشیدم به موهام چنگ زدم...یه حس خیلی غیر عادی داشتم... گفتم: -آخه چرا جلوی دانشگاه...؟؟من که داشتم میومدم...خونه! مادربزرگ دستشو کشید روی صورتشو گفت: -اخه داشتن میرفتن... -کجا؟؟؟؟ -شهرستان! چشمامو ریز کردم و گفتم: -ولی علی آقا که تهران بود... -مادرشو اون روز برد...بعد از ساعت دانشگاه تو...امروزم قراره که خودش بره... -چی؟؟؟خودش بره؟؟؟کی؟؟اگه بره کی برمیگردن؟؟؟ مادربزرگ با مکث جواب داد: -فکر نکنم که دیگه برگردن... چشمام گرد کردم و با تعجب گفتم: -یعنی چی!!!!!!!! مادر بزرگ بلند شد جانمازشو برداشت همینطور که میرفت طرف اتاق...با ناراحتی گفت: -یعنی برای همیشه رفتن... بدنم به سرعت توان خودشو از دست داد تکیه دادم به دیوار و اشکام جاری شد... واقعا من چی کار کردم!!! مادربزرگ اومد طرفم و گفت: -غصه نخور... پیشونیم رو بوس کرد و گفت: -پاشو برو استراحت کن...دیگه هیچ چیز فکر نکن... ... نویسنده این متن👆: 👉 •❥•❤️🌿 ↳ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑💕
🗣قدر بدونیم ایهاالناس🍃✌️ #شبتون_حیدرے 🌙 #asemon 🌱🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃خجسته میلاد هفتمین خورشیدهدایت،‌ هفتمین گل بوستان امامت و ولایت امام صبروشکیبائی،‌باب الحوائج، حضرت امام موسی کاظم علیه السلام برشیفتگان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام مبارک باد @shahadat_arezoomee ما داده ایم که شهادت زیباست💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا