eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.4هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
11هزار ویدیو
116 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17047916426917 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍃🌼🍃🌼 🌺 🌷 سید بن طاووس (ره) : 🌸 اگر کسی در شب های ماه مبارک رمضان ، هزار مرتبه سوره ی را خواند و در شب قدر چیزهای عجیبی را مشاهده کرد ، تعجب نکند. 📚 اقبال الاعمال 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🌹 از زیباترین زنان، و کامل ترین آنان از جهت عقل بود. و در رای و نظر کامل، و از نظر عفت و دیانت و حیا و مروّت و مال در اوج قرار داشت. ‌ 📚ریاحین الشریعة، ج ۲، ص ۲۰۴☘ ‌ وفات (س) تسلیت 💔 ‌ هدیه به روحشان صلوات بفرستید 🌹 ‌ 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
از خواجه عبدالله انصـاری پرسیدند عــــبادت چیست ؟ فـرمود: عـبـادت خدمــت‌ ڪـردن بــه خلـــــــق اســـت پرسیدند چگـــــونه؟ گـــــفت: اگـر هر پیـــشه‌ای ڪه به آن اشـــتغال داری رضــــای خدا و مردم را در نظــر داشته باشۍاین نامش عبـادت‌است پرسیدند: پس نماز و روزه و خمـس.. این‌ها چـه هستنــد؟؟؟ گــفت: این‌ها اطاعـت هستند ڪه باید بنده برای نزدیڪ شـدن به خـــدا انجـام دهد تا انوار حــق بگیرد. 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
رفـقآ سلام علیڪم طاعاتڪم مـقبوݪ♥️ امیدوارم حال دلتون خوب باشه💚 منتظـر نظرات سازنده شمـا جهت روند بهتر ڪانال هستـیم😍🗯 انتقادو پیشنهادی در روند کانال دارین حتما بهمون بگین🌸 ما رو از نظـرات خوبتـون محروم نڪنید🌹🙂🍃 👇🏻👇🏻 @zahra_4310
گوشیتونو خوشگل کنید🌱🌸 😍🌿
[•.°🖤🌿 مادرم روڪه‌فاطمه‌ات‌زارومضطراست هجــرتوقاتل‌من‌غم دیده‌دختراست غصه‌مخوربه‌حال‌پدرچونڪه‌بعدتو زهرای کوچک‌توبرایش‌چومادراست 🏴● (س) . . 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
. کَسی که اهل دُنیا نیست! فقط با شهادت آرام میگیرد🌙♥️ . اینجا بِیتُ‌الشُـهَـدآست ...🦋 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ۅیدیۅ نِۅِشٺ📽 ڪِنایِہ ےِ😉 سِیِّدرِضانَریمانے🎤 بِہ رۅحانے😳 افتاده کار ما به دست آن منافق که با شمر های روز دارد هرهر و کرکر دل بی گمان مغلوب دنیا میشود آری بر شان اهل بیت وقتی نیست مستبصر 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
.🌸🌼🌸. اگر خسته شدیم، باید بدانیم کجای کار اشکال دارد، وگرنه کار برای خدا که خستگی‌ نداره.. شهید حسن‌ باقری 🌷 🍄 .🌸🌼🌸. 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️نظر امام خمینی(ره) راجع به خدمت‌ یا خیانتِ دو قشر تاثیر گذارِ جامعه! 🔹کارگر و بازاری اگر انحرافی داشته باشند برای خودشان است، ولی انحراف اساتید و روحانیون، انحراف یک کشور و یک ملّت است. 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
🌿🌹|° چند نکته از سفارشات شهید غلامرضاسلیمانی دینایی به فرزندش ؛ 🍃-قبل از آغاز جست وجو ، از خدا کمک بخواه. 🍃-به او با شوق ،رو کن تا توفیقت دهد. 🍃-هرچه تو را به شبهه و دودلی می اندازد، کنار بگذار! 🌷🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
🍃🌸.•°🖇💭 📿•| "اِن یَکونوا فُـقراء یُغـنهـِم اللهُ مِن فضـِله" 🔖یعنی خداوند متعال اینها را کفایت خواهد کرد. 📌 بکـنید. ازدواج در وضع معـیشت آنها دشـواری خـاصی به وجود نمی آورد. بلکـه برعکـس خـداوند آنهـا را از فضـلش غنـی هم میـکند.👌😁 📖°•.← سوره نور/۳۲ 📙برگرفته؛برویدباهم بسازید 🌷🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
. . . اینو گفتم برا مجردا 😁 نبینم دیگه تو کانال مجـرد باشه ها🤪 ازدواج کردن خوب ، ثانیه به ثانیه اش برکته 🙃🍃 ★راه میرید ثوابه ★غذا میخورید ثوابه ★میخوابید ثوابه ★نگاه محبت امیز به همسرتون ثوابه ★کمکش کنید ثواب خلاصه هر کاری کنید ثواب مینویسن 🌱😍 مگه داریم از این بهترتر😂 خلاصه هر چه زودتراز این مجرد بودن در بیاید. دینتون هم کامل بشه 👌🌹
😁🌱•| خلاصه از ما گفتن بود. به زندگی شهدا نگاه کنید. ویکی از بهترین درجه های ازدواج اینکه شما رو از هر گونه گناهی دور میکنه ✨👌 اگر سوالی بود جواب هم میدم در این مورد. مشاوره هم میدم . . . من دارم همه جوره کمکتون میکنم 😁 فردا روز نگید حاج کمیل به ما کمک نکردا ☹️☺️ . . .
هر کسی هم بخواد دختر خودمو بهش میدم . . . تازه دنیا اومده 😂 فقط نگــهش دارید 👌😅
🌿|• 😂•| 🎈 یه سربازی رفت پیش شهید باکری گفت بهم مرخصی بده گفت میخوای چیکار ؟😟 گفتن میخوام زن بگیرم ... گفتن بَ به سلامتی . گفتن خوب پس بیا خواهر خودمو بهت میدم ... سرباز اینجوری شد😳😳 گفت حاجی راس میگف؛گفت اره سربازه بدو بدو رفت مخابرات زنگ زد به خانوادش 😂😍 به مادرش گفت ؛فرمانده ام میگه بیا خواهر خودمو بگیر . بچه های گردان حاج مهدی اوج بودن از خنده رود بور شده بودن 🤣😂 سربازه بهشون گفت چرا میخندین گفت حاجی تازه خواهرش دنیا اومده 😝😂🤣 سربازه کلا بادش خالی شد😂😂😂 🌷🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
حالا میدیونید فک کنید اینارو خودم ننوشتم 😂 🙃🌱💕
دلخوشیها🌱😍😁
ولی سعی کنید زندگی رو زیاد سخت نگیرید👌🌹 ان شاءالله نصیب همه مجردا بشه صلوات بفرست مومن 😁♥️
و هو الشهید♥ ✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁