🔶طرح #پنجشنبه_ها_به_یاد_شهدا این هفته
🔸🔸🔸
روایت این هفته صفحه فرهنگ مقاومت روایت عشقی است که به حرم حضرت زینب کبری (س) شنیدن دارد
روایت شهید روحالله قربانی که متولد محله هفتتیر بود و بزرگ شده شهرک محلاتی ولی دست روزگار دلش را در میان ساختمانهای شهرک اکباتان بند کرد و شد داماد خانواده فروتن و گفت گو با زینب عبد فروتن همسر شهید روحالله قربانی وقتی از شهید قربانی صحبت میکند احساس خاصی در چشمانش میدرخشد. او زندگی مشترکش را برایم این طور میگوید: بچه شرق تهرانم ولی 6 سالی میشود که به اکباتان آمدهایم.
پدرم نظامی است و سال 1391 با همسرم پای سفره عقد نشستم
#شهید_روح_الله_قربانی
@shahadat_kh313 🍂
🔶 طرح #پنجشنبه_ها_به_یاد_شهدا
🔹همسری که هدیه امام هشتم بود🔹
آقا روحالله هدیه امام رضا(ع) به من بود. همسری که امام هشتم به آدم هدیه میدهد و امام حسین(ع) او را میگیرد وصف نشدنی است .
من عروس چنین مردی بودم.
با بچههای دانشگاه رفته بودیم مشهد.
آنجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا کردم. گفتم: یا امام رضا(ع) اگر مردی متدین و اهل تقوا به خواستگاریام بیاید قبول میکنم.
یک ماه بعد از اینکه از مشهد برگشتیم روحالله آمد خواستگاریام.
از طریق یکی از اقوام با هم آشنا شدیم.
پدر او از سرداران سپاه و از مجاهدان هشت سال دفاع مقدس و مادرش هم فرهنگی بود. البته روحالله در 15سالگی مادرش را از دست داده بود.
تدارک ازدواج را در حد و اندازه آبروی خانواده برگزار کردیم.
همه چیز خیلی زود سر و سامان گرفت.
البته میدانستم قرار نیست به خانه مردی بروم که همه امکانات زندگیام از همان اول تأمین باشد اما معتقد بودم که با هم کار میکنیم و زندگیمان را میسازیم.
رفتیم حوالی میدان امام حسین(ع) خانهای 47 مترمربعی اجاره کردیم و زندگیمان شروع شد. با اینکه خانهام کوچک بود ولی برای من حکم کاخی را داشت که من ملکهاش بودم.
از همان ابتدا میدانستم با چه کسی ازدواج کردهام.
یعنی میدانستم شهادت و دفاع از کشور حرف اول روحالله است.
حرف شهادت در خانهمان بود ولی فکرش را نمیکردم روحالله روزی شهید شود.
#شهید_روح_الله_قربانی
@shahadat_kh313 🍂
🔶 طرح #پنجشنبه_ها_به_یاد_شهدا این هفته
🔹سوریه را به صندلی دانشگاه ترجیح داد🔹
روحالله آدم بابرنامهای بود .
یک دفتر مشکی کوچک داشت که تمام کارهایش را در آن مینوشت .
بدهی، کارهای انجام نداده، کارهایی که باید انجام میداد و هر کاری که داشت را یادداشت میکرد.
من هیچ وقت روحالله را بیکار ندیدم؛ یا کار میکرد یا مشغول جزوه خواندن بود.
روحالله رشته مترجمی زبان انگلیسی قبول شده بود. وقتی که جواب قبولیاش در دانشگاه آمد که سوریه بود.
روحالله به شدت شجاع و نترس بود.
از هیچ چیزی نمیترسید.
هر وقت به من زنگ میزد میگفت دعا کن شجاع باشم .
هیچ وقت نمیگفت که من نمیتوانم، همیشه میگفت من میتوانم.
همسرم میگفت من اگر شجاع باشم به هدفم میرسم.
در هر کاری به رسیدن به بالاترین درجه آن کار فکر میکرد.
روحالله در درس همیشه اول بود، در همه کارهایش اول بود.
روحالله در دورههای مختلفی که میگذراند اگر اول نمیشد حتما دوم میشد
#شهید_روح_الله_قربانی
@shahadat_kh313 🍂
🔶 طرح #پنجشنبه_ها_به_یاد_شهدا این هفته
🔹نحوه شهادت🔹
مدتی که آنجا بود 54 روز میشد.
در روزهای آخری که مأموریتش تمام شده بود، ساکش را جمع کرده بود تا برگردد.
شهید قدیر سرلک را میبیند که میخواستند بروند تا لوازم بیاورند.
روحالله با او همراه میشود.
با ماشین میروند و وسایل را برمیدارند.
هنگام برگشت وقتی روحالله از ماشین پیاده میشود ناگهان ماشین را منفجر میکنند.
بر اثر انفجار هر دو شهید میشوند و چیزی از جسمشان نمیماند
#شهید_روح_الله_قربانی
@shahadat_kh313 🍂
🔶 طرح #پنجشنبه_ها_به_یاد_شهدا این هفته
🔹آخرین تماس...🔹
یک هفته قبل از شهادت تماس گرفت.
قبلا هر وقت تماس میگرفت، زود قطع میشد اما این بار یک ساعت و نیم با من حرف زد اما تلفن قطع نشد.
از روحالله نپرسیدم که چرا تلفن قطع نمیشود گفت این دنیا میگذرد تمام میشود مادرم هم رفت خیلیها رفتند حاج آقا مجتبی تهرانی هم رفت (روحالله شاگرد حاج آقا مجتبی تهرانی بود) گفت این دنیا خیلی کوتاه است.
اگر من شهید شدم تو ناراحت نباش من به تو قول میدهم که آن دنیا همیشه با هم باشیم.
یک ساعت و نیم روحالله از این حرف میزد که آنجا کار خیلی زیاد است و باید بماند از من میخواست که بگذارم بماند.
آقا روحالله از ظلم به مظلوم خیلی ناراحت میشد و ظلم را برنمیتافت همیشه میگفت در سوریه افرادی هستند که مورد ستم قرار میگیرند در حالی که بیگناه هستند.
میگفت من باید بروم و در نابود کردن این ظلم کمک کنم و میگفت که حرم حضرت زینب(س) نباید خالی بماند.
میگفت ما باید برویم تا حرم خالی نباشد
#شهید_روح_الله_قربانی
@shahadat_kh313 🍂