eitaa logo
♥️شـهیـد احـمـد مَــشـلَــب♥️
1.3هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
46 فایل
بسمه‌تعالی❣️ ‌ و‌قسم‌بہ‌‌نگاه‌زیبایت! ‌ ‌شروع‌خادمی1401/4/2 _‌کپے؟! +صلوات‌برای‌ظهور‌فرج‌آقاعج‌الله‌وسلامتیِ‌ رهبری🙂💙 + روزمرگی؟ نه ‌ ‌کانال حرف ناشناس مون: @Nashanas_ahmad لفت=15صلوات بفرست😉 {این‌کانال‌زیر‌نظر‌مهدی‌فاطمه‌ست‌مومن☺️🌱}
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱پناه میبرم به خدا از روزی که گناه فرهنگ و عادت مردم شود . ╭─✨🌸─↷ │    𝐉𝐨𝐢𝐧➴ ╰─➛ @shahed_moshaleb
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت: همه‌فک‌میکنن سربه‌زیریم‌فقط‌از‌سر‌حیاست.. فقط‌برای‌اینه‌که چشمم‌به‌نامحرم‌نخوره ولی‌هیچکس‌اینو‌نمیدونه... هربار‌که‌میخوام‌سرمو‌بالابگیرم یاد‌این‌شعرمیوفتم💔 "شهر‌بی‌یار‌مگر‌ارزش‌دیدن‌دارد؟!✋🏼 یاصاحب الزمان ╭─✨🌸─↷ │    𝐉𝐨𝐢𝐧➴ ╰─➛ @shahed_moshaleb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 دو روز از اومدنمون میگذشت و من تقریبا با امیرعلی صمیمی شده بودم، پسر خوبی بود، حرفاش به آدم آرامش میداد دلم میخواست بیشتر باهاش صمیمی بشم چون 4 سال هم از من بزرگتر بود میتونست به عنوان دوست راهنمای خوبی برام باشه الان دیگه میدونستم که اونم تنها آرزوش اینه که بره سوریه😕 که پدرش اجازه نمیده و جرات بیانش رو هم پیش مادرش نداره و فعلا پشیمون شده ؛ اما من نمیتونستم، من از وقتی خبر شهادت محمد مهدی رو شنیدم بیشتر هوایی شدم.😢 دوست صمیمیم که رفتنش با خداحافظی پشت تلفن صورت گرفت و انقدر یه دفعه ای و سریع رفت که حتی فرصت نکردم برای آخرین بار ببینمش. . . باورم نمیشد که امروز روز آخر باشه، این یه هفته انقدر زود اما شیرین و دلچسب گذشت که واقعا جدا شدن از اینجا رو برام سخت کرد،😣😢 جایی که ذره ذره خاکش متبرک به خون مردهایی بود که رفتن تا مردم این خاک و بوم شب ها بدون استرس و دلهره اینکه ممکنه صبح دیگه عزیزانشون پیششون نباشن سر به بالشت نزارن، که کسی نکنه از سر بکشه ، رفتن و هیچ وقت برنگشتن ، رفتن و هزاران مادر ، همسر و فرزند لحظه خاکسپاری عزیزترینشون رو دیدن ، رفتن و خیلی از خانواده هنوز چشم به راه خبری از گمشدشون هستن. اینجا زمین هاش با خاک پوشیده نشدن ، با طلایی پوشیده شدن که از مردای بی ادعا اون روزا درست شده. هزاران پیکر مقدس هنوز هم زیر این خاکا بودن و میشنیدن، حرفاتو ، دردودلاتو و بابت هردعایی که میکردی آمین میگفتن به گوش آسمون ؛ و حالا دل کندن از اینجا چقدر سخت بود، اونم برای منی که باید برمیگشتم جایی که هرچقدر هم به اعتقاداتم توهین میشد نباید لام تا کام حرف میزدم. 😥 کنار سیم خاردارا نشستم رو زمین و سرمو گذاشتم رو زانوم و رها کردم بغضی رو که خیلی وقته با سماجت تمام من رو رها نمیکرد.😭 محمدجواد_امیر، دارن راه میوفتن داداش، یا خودت بیا اتوبوسا رو چک کن یا اگه حالت خوب نیست بده من لیست هارو.😒 بدون هیچ حرفی و حتی بالااوردن سرم، لیست هارو به طرفش گرفتم و خوشحال شدم از اینکه دوستم درکم میکرد ، الان هیچ چیز جز آرامش حضور شهدا نمیتونست حالمو خوب کنه، حضوری که من با همه وجودم حسش میکردم . گفتم و گفتم ، از همه چی ، شرح همه زندگیم رو ، زندگی که برای من محکمه و زمینی که برام حکم قفس داشت. یه دفعه دستی روی شونم نشست ، برگشتم عقب، امیرعلی بود، _میتونم مزاحم خلوتتون بشم انقدرم حالم بد بود که نتونم جوابشو بدم ، اونم درک کرد و بزون هیچ حرفی نشست کنارم . امیرعلی_ تا حالا به این فکر کردی که خیر خدا تو چی میتونه باشه؟ به این که شاید این کار خداپسندانه برای تو خیر توش نباشه. البته شایدم باشه ، ولی بدون اگه خیر باشه هروقت صلاح بدونه، حتی اگه زمین به آسمون بره، آسمون به زمین بیاد خودش تورو راهی میکنه. حالا هم با اجازه به درد و دلت برس . التماس دعا😒😊 امیرعلی رفت ولی ذهن من درگیر حرفاش شد، حرف هایی که مثل این یه هفته لبریز از آرامش بود، 👈چرا من هیچوقت به این فکر نکرده بودم ؟ به اینکه خواست پروردگارم چیه. به اینکه این شاید خیری توش نباشه . به اینکه اگه خدا بخواد حرف کسی اهمیت نداره 💛💛💛💛💛💛 دلم پروازی میخواهد هم وزن شهادت 💛💛💛💛 💖پ.ن: این قسمت شاید خیلی حالت داستانی نداشته باشه ولی راستش با دل خودم خیلی بازی کرد. فکر کنم اونایی که شلمچه نرفتن تا حالا رو حسابی هوایی کنه 😔😔😔😔 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 تو اتوبوس محمد جوادم خیلی حالش خوب نبودولی وقتی حال خراب منو دید هرکاری کرد که یکم بهتر بشم اما تاثیری نداشت دیگه قضیه سوریه رو سپرده بودم به خدا ولی دل کندن از اینجا خیلی سخت بود خیلی.......😢😣 . . مامان_ سلام مادر. خوش اومدی . _ سلام قوربونت برم. مرسی.😊 پرنیان _ سلام داداش. _ سلام خواهری. بابا کجاست؟ مامان_ کجا باشه مادر؟ سرکارش یه لبخند نصفه نیمه تحویل مامان دادم و رفتم تو اتاق. لباسامو عوض کردم و کتابی رو که برای پرنیان گرفته بودم رو برداشتم و رفتم سمت اتاقش. چند تقه به در زدم و بعد از اجازه ورود رفتم تو. بود رو تخت و سرش تو گوشیش بود. _سلام مجدد بر ابجی خودم. کتابو رو میزش گذاشتم و نشستم کنارش. پرنیان_سلام مجدد بر خواهر خودم. وقتی چشمش به کتاب افتاد با ذوق گفت _ وای اون چیه؟😍 _ سوغات...😇 با پریدن پرنیان تو بغلم حرفم نیمه تموم موند. _لهم کردی بچه پرنیان_ عاشقتم امیر. خوش به حال زنت. کوفتش بشه.😍😄 نمیدونم چرا ولی,ناخداگاه با این حرفش یاد اون روز دربند افتادم و این برای خودم فوق العااااااده تعجب اور بود.😟😕 بیشتر از این سکوت رو جایز ندونستم.... _ اون که وظیفته خواهر پرنیان_پرووووو.امیر نگووووو کتاب سلام بر ابراهیمه😳😍 _ هست😉 پرنیان_ نههههههه😯 _ هست پرنیان_ واااااای وااااای عااااشششقتم داداشی😍☺️ پرنیان علاقه شدیدی به شهید هادی و من به شهید مشلب داشتم . پرنیان بی معطلی رفت سمت کتاب. کتاب رو برداشت و برگشت نشست رو تخت و شروع به خوندن کرد. _ خو بچه بذار من برم بعد بخون. پرنیان_ خب پاشو برو پس _ روتو برم😄 پرنیان_ برو داداشی.😇 متکا رو براشتم پرت کردم سمت پرنیان و بعد خودمم دوییدم بیرون و درو بستم که نتونه بزنه بهم.😁🏃 . داشتم نگاهی به کتابای خودم مینداختم که گوشیم زنگ خورد. با دیدن اسم محمد جواد شارژ شدم. _ جونم داداش؟ سلام محمدجواد _سلام بچه بسیجی. خوبی ؟ _ ار یو اوکی😇 محمدجواد_ هیییییین امیرحسین خان کلمات خارجی به زبان میاوری؟ واقعا که. حالا بیخیال باید بروم عجله دارم فقط خواستم عارض بشم که شب تشریف بیاورید مسجد کارتان داروم.😜😂 _ نصفشو کتابی گفتی نصفشو با لهجه . افرین این پشتکار قابل تحسینه. باشه میام. فعلا یاعلی 😄 محمدجواد_ علی یارت کاکو.😉 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 💖به روایت حانیه💖 مامان_ حانیه جان. بیا این میوه ها رو بزار رو میز الان میرسن. _ اومدم ظرف میوه رو از مامان گرفتم و گذاشتم رو میز . _ مامان بهتر نبود منم برم باهاشون؟ مامان _حالا که نرفتی. الانم میرسن دیگه.😕 این حجم دلهره و نگرانی برای من غیر قابل تحمل بود. 😟 فوق العاده میترسیدم از عکس العمل 🔥عمو🔥 نسبت به نماز,خوندن و حجابم. 😰 تو فکر بودم که تلفن زنگ خورد. _ بله؟ فاطمه_ سلااااااام خانووووووم . سال نو مبارک.☺️ _ سلام نفسسسسسم. عیدت مبااااارک. خوبی؟😍 فاطمه_ مرسی عزیزم توخوبی؟ 😊 _ نه😥 فاطمه_ چرااااااا؟😳 _ فاطمه میترسم. میترسم از عکس العمل عمو😨 فاطمه_ مگه راه غلط رو انتخاب کردی؟ مگه به راهی که انتخاب کردی مطمئن نیستی؟😊 اون باید به ترسه که یه عمر حرفای اشتباه تحویلت داده و حالا معلوم شده واقعیت چیزی که میگه نیست.😇 _ اره. مطمئنم راهم درسته ولی عمو ناراحت میشه 😕 فاطمه_ ناراحتی اون مهم یا خدا😐 صدای آیفون بیانگر اومدن عمو اینا بود. _ فاطمه جان شرمنده اومدن من باید برم. خیلی ممنون که زنگ زدی عزیزم. سلام برسون فاطمه_ دشمنت شرمنده . خدانگهدارت عمو بهم محرم بود، پس دلیلی نداشت حجاب داشته باشم. یه شلوار پاکتی سبز با یه تیشرت مجلسی همرنگش و برای استقبال با مامان دم در ورودی ایستادیم. امروز روز اول عید نوروز بود، همون روز اومدن عمواینا. بابا و امیرعلی رفته بودن فرودگاه دنبالشون و چون خونشون رو فروخته بودن قرار بود این چند روز بیان خونه ما. از همون لحظه ورود حس خوبی نسبت به زن عموی جدیدم یعنی طناز خانوم نداشتم دقیقا همون حسی که تو مهمونی داشتم. جالبه با این که چندماهه ایران نبوده هنوزهم با مد اینجا کاملا آشنایی داره. یه تاب خیلی کوتاه مشکی یه مانتو سفید جلو باز که تا روی زانو بود و یه ساپورت مشکی و شالی که. فقط پوششی بود برای کلیپسش. آرایشش که هم که قابل بیان نبود. خیلی گرم با من روبوسی کرد و با مامان خیلی سرد ، در حد یه غریبه اما مامان با اینکه میدونستم با زن عمو عاطفه خیلی راحت تر بود حتی با این وجود که اعتقاداتشون و عقایدشون بهم نمیخورد خیلی گرم باهاش احوالپرسی کرد و بعد هم نوبت عمو بود. زن عمو بعداز احوالپرسی با اینکه فکر کنم میدونست خانواده ما مذهبین اما شال و مانتو که چه عرض کنم بلیزش رو دراورد و داد به من که آویزون کنم و اینکارش مورد پسند هیچکدوم از ما نبود.😐 . . عمو_ ما نمیخواستیم مزاحم شما بشیم دیگه به اصرار تانیاجون اومدیم. دیگه فردا رفع زحمت میکنیم.😏 میدونستم عمو مشکلش مزاحمت و اینجور چیزا نیست بلکه فقط اعتقادات بابا اینا بود اصلا نمیدونم چرا ولی نماز خوندن و حجاب داشتن و کلا هر کاری که مصداق دینداری باشه اذیتش میکنه . بابا_ داداش زحمت چیه. مراحمید . مارو قابل نمیدونید؟ عمو_ هه. نه بابا این حرفا چیه؟ میترسم خم و راست نشدن ما اذیتتون کنه.😏 و بعد با لبخند معنی داری به من و زن عمو نگاه کرد. اما بابا در جوابش گفت _ هرکس عقاید خودشو داره.😊 عمو هم که از این خونسردی بابا جا خورده بود گفت ولی در هر صورت ما فردا میریم هتل و تانیا رو هم میبریم با خودمون. 😏 نمیدونم چرا ولی خدا خدا میکردم که بابا اجازه نده و من مجبور نشم باهاشون برم. _ خودش میدونه. ووووووووویییییی حالا من جواب عمو رو چی بدم. 😰 تو فکر بودم که صدای اذان بلند شد. امیرعلی با اجازه ای گفت و بلند شد و منم به دنبالش که عمو صدام کرد. عمو _ تانیا. تو کجا؟ _ میام الان. وضو داشتم سریع رفتم تو اتاق، درو بستم و شروع به نماز خوندن کردم. با صدای در استرس گرفتم که نکنه عمو باشه ولی بعد گفتم حتما مامانه یا شایدم امیرعلی. 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
❇️ 😴✨ 🌹یاد آوری اعمال قبل از خواب🌹 🌸 صلی الله علیه و آله فرمودند: هر شب پیش از خواب: 1. قرآن را ختم کنید. 🔶 سه مرتبه «سوره توحید» بخوانید. 2. پیامبران را شفیع خود گردانید. 🔶 یک مرتبه بگویید: 🔷 «اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین» 3. مومنین را از خود راضی کنید. 🔶یک مرتبه بگویید: 🔷«اللهم اغفر للمومنین و المومنات» 4. یک حج و یک عمره به جا آورید. 🔶 یک مرتبه بگویید: 🔷 «سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر» 5. اقامه هزار ركعت نماز. 🔶 سه مرتبه بگویید: 🔷 «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» 6. به (علیه السلام) 🔶 هرکس سوره تکاثر را قبل از خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد. ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم✨ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ. 7. (سلام الله علیها) 8. قرائت آیة الکرسی خیلی مجرب می‌باشد. 9. ثواب خواندن آیه شهادت قبل ازخواب. سوره آل عمران آیه 18: 🔷 شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا هُو وَالْمَلَائِكَةُ وَ أُولُوالْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. 10. دعای هنگام خوابیدن 🔷«باسْمِکَ اللَّهُمَّ أَمُوتُ وَ اَحْیَا» 🔶«بار الها! با نام تو می‌میرم و زنده خواهم شد» 🔶 چهار قل را هم فراموش نکنید. (سوره های کافرون، توحید، فلق، ناس) آیا حیف نیست هر شب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم؟ وضو فراموش نشه 🙂🌸 نماز شب خونا التماس دعا✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا