✨ بیایید از شهدا الگو بگیریم
🍃در زمانی که چروک بودن لباسها و نامرتب بودن موها نشانه بیاعتنایی به ظواهر دنیا بود، حمید خیلی خوشگل و تمیز بود. پوتین هایش واکس زده و موهایش مرتب و شانه کرده بود. به چشمم خوشگلترین پاسدار روی زمین میآمد.
🌾روح و جسمش تمیز بود. وقتی میخواست برود بیرون، میایستاد جلوی آینه و با موهایش ور میرفت. به شوخی میگفتم: «ول کن حمید! خودت را زحمت نده، پسندیدهام رفته.» میگفت: «فرقی نمیکند، آدم باید مرتب باشد.»
📚کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ص ۱۱ و ۲۳
شهید#حمید_باکری
🌷@shahedan_aref
🔰 فرازی از وصیتنامه شهید حمیدرضا اسداللهی به فرزندش؛
محمدجان!
عزیزم
زندگی نکن برای خودت
زندگی کن برای مهدی (عج) ...
شهید #حمیدرضا_اسداللهی
🌷@shahedan_aref
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#نماز_در_منطقهی_تهدید!!
🌷پس از پایان جنگ، با آقای دولتی در مأموریت خارج از مرز بودیم. موقع نماز شد. ایشان دستور توقف داد و به رغم خطرات فراوانی که در منطقه ما را تهدید میکرد، مشغول خواندن نماز شد. در حین نماز متوجه دگرگونی در حالت روحی او شدم.
🌷پس از نماز علت تغییر روحیهی او را سئوال کردم. گفت: «در دوران جنگ، یکی از هم سنگرانم مجروح شده بود. قبل از شهادت سرش را روی زانوانم گذاشت و به نقطهای خیره شد. کبوتری را دیدم که بیتابانه به سوی او پر کشید و دور سرش به پرواز در آمد. پس از دقایقی آن برادر بر روی زانوانم به آرامش ابدی فرو رفت و پرنده نیز بال زنان از ما دور شد. از آن زمان تاکنون هر وقت رفتن یاران و غربت خودم را به یاد میآورم، حضور آن کبوتر را بالای سر خود احساس میکنم.»
🌷....آن زمان بود که یقین کردم مردان خدا کبوتران بهشتیاند که شهادت بال پرواز آنهاست.
🌹خاطره اى به ياد شهید معزز
#محمود_دولتی_مقدم
📚 کتاب "ترمه نور"، صفحه ١٦١
🌷@shahedan_aref
📚✨معرفی کتاب
کتاب «کبوتران حرم» حاوی 40 روایت از دلدادگی و ارادت شهدای دوران دفاع مقدس به امام رضا (ع) است که خاطرات و توسلات سردارانی همچون شهیدان باکری،بروجردی،باقری و طهرانی مقدم
در توسل به امام رضا (ع) در این کتاب گردآوری شده است.
آنان چون کبوتران به طواف حرم یار مشغول شدند تا اینکه نظر لطف امام شامل حالشان شد. دست آنان را گرفت و راهی آسمان ها کرد.
می گویند عشق و عاشقی بازاری دو سویه است. تا از معشوق کششی نباشد تلاش عاشق به جایی نمی رسد. و این عاشقان راستین با مدد مولای خود مسافر آسمان عشق شدند.
آنان برای ما و آیندگان چراغ راه شدند تا راه را گم نکنیم. تا بدانیم که از حرم مقدس سلطان دین، تا حریم یار فاصله ای نیست. تا بفهمیم که می توان در این کوره راه دنیا، راه را چگونه پیدا کرد.
▫️ناشر: شهید ابراهیم هادی
▫️نوع جلد: شومیز
▫️رده سنی: عمومی
▫️موضوع کتاب: دفاع مقدس
▫️تعداد صفحه: 189 صفحه
🌷@shahedan_aref
🔰 لوح | بصیرت خرازی
🔻رهبر انقلاب: شهید خرازى به رفقایش گفته بود:«من اهمیت نمىدهم درباره ما چه مىگویند؛ من مىخواهم دل ولایت را راضى کنم.» او مىدانست که آن دل آگاه و بصیر، فقط به ایران، به جماران، به تهران و به مجموعهی یک ملت نمىاندیشد؛ به دنیاى اسلام مىاندیشد و در وراى دنیاى اسلام، به بشریت. عزیزان من! این بصیرت چگونه حاصل مىشود؟ بر اثر گذشتن از خود؛ همین یک کلمه آسان، اما در عمل، آنقدر مشکل که اکثر انسانها در همین دو قدم این یک کلمه، درجا زده و ماندهاند! ۱۳۸۰/۸/۹
شهید #حاج_حسین_خرازی
🌷@shahedan_aref
🌸سعی کنید عاشق باشید، عاشق خدمت کردن
منتظر نباشید که کسی به شما بگوید:
"خدا قوت" و یا کسی از شما تشکر کند
و یا کسی قدر کار و تلاش و مشقتی را که کشیدهاید بداند
کار را برای خدا انجام بدهید...
شهید #محمد_حسین_معزغلامی🕊
🌷@shahedan_aref
خندههایت آتشی بر جانِ ماست
سوخت این دل و نگشت آرام باز...💔
🌿صبحتون شهدایی❣
🌷@shahedan_aref
🌷شهید شیرعلی سلطانی
🔸 یکی از زمین های خود را به ساخت «مسجد المهدی عجل الله» اختصاص داد.
در اواخر سال ۶۰ وقتی برای مرخصی آمده بود در گوشهای از مسجد برای خود قبری ساخت؛ اما این قبر کوچکتر از قامت رشید او بود!
وقتی از او علت را سوال کردند، گفت: نه ، همین اندازه خوب است.
🔸شب عملیات فتح المبین در سنگر نشسته بود؛ بچه ها مشغول صحبت بودند که یک دفعه گفت: بچه ها! ساکت باشید!
ناگهان بوی عطر دل انگیزی در فضای سنگر پیچید. آن شب پس از اصرار مکرر بچه ها به شهید ملک پور گفت:
وقتی داخل سنگر بودیم عنایتی از طرف #امام_زمان عجل الله به من و دو نفر دیگر شد!
روز بعد شیرعلی سلطانی و آن دو نفر که نام برده بود به درجه رفیع شهادت رسیدند.
عجیب بود! مزار کوچک او درست اندازه اش بود! پیکر شیرعلی بدون سر بازگشته بود!
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
شهید #شیرعلی_سلطانی
🌷@shahedan_aref
💔جسمی که ذوب شد....
کوله پشتی اش پر از گلوله آتیش گرفت
نتونستند کوله رو ازش جدا کنند
از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه
دهند و با چفیه دهان خودش رو بست
تا عملیات لو نرود...
تنها کف پوتینهاش که نسوز بود باقی ماند ...
پ.ن: استاد شهید مرتضی مطهری:
چه معنی کنم شهید را؟!
اگر شور یک عارفِ عاشقِ پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها "منطق شهید" در می آید....
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
شهید #علی_عرب
🌷@shahedan_aref
🔻 از راه که میرسید، پدر را میبرد حمام. خودش لباسهای پدر را میشست. مینشست کنار بابا، دستهای چروکیدهاش را نوازش میکرد و میبوسید. جورابهای پدر را میآورد و موقع پوشاندن، لبهایش را میگذاشت کف پای پدر.
🔸 مادر هم که در بیمارستان بستری بود، از سوریه که آمد بیمعطلی خودش را رساند بیمارستان. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند؛ حتی برادر و خواهرها. وقتی با مادر تنها شد، پتو را کنار زد. دستش را میکشید روی پاهای خستۀ مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود کف پای مادر، اشکهای چشمش پای مادر را شستوشو میداد.
🔺 کسی از حاجقاسم توصیهای خواسته بود. چند بندی برایش نوشت که یکیاش احترام به پدر و مادر بود: «به خودت عادت بده بدون شرم، دست پدر و مادرت را ببوسی. هم آنها را شاد میکنی، هم اثر وضعی بر خودت دارد.»
📚 از کتاب #سلیمانی_عزیز | گذری بر زندگی و رزم شهید حاجقاسم سلیمانی
شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
🌷@shahedan_aref