eitaa logo
هر روز با شهدا
59.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2هزار ویدیو
19 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹خلبان شهید: سرهنگ ایرج عیوضی 🍃تاریخ تولد: 1332 🌹تاریخ شهادت: 23/4/1361 🍃محل تولد: قزوین (ونه) 🌹محل شهادت: جنوب 🍃محل دفن: آبیک قزوین 🕊در تاریخ 23/4/1361 یک تیم آتش هوانیروز برای پشتیبانی از رزمندگان در عملیات رمضان به منطقه جنوب پرواز می‌کند و در شمال شرقی بصره با دشمن درگیر می‌شوند. در حین عملیات یکی از بالگردهای کبری که خلبان آن ایرج عیوضی و محمد امین میرمرادزهی بوده‌اند هدف موشک مالیوتکای دشمن قرار می‌گیرند وپس از سقوط در میان شعله‌های آتش سوخته و به شهادت می‌رسند. خلبان ایرج عیوضی با درجه سرهنگی در آمار شهدای هوانیروز و جنگ منظور شده و مزارش در گلزار شهدای زادگاهش می‌باشد شادی روح همه شهدا صلوات...❣ سرلشکر خلبان شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
💬 | متن پیام: سلام چجور با شهدا دوست بشم؟ چجور ازشون راهنمایی بخوام سلام مخاطب گرامی! ارتباط با شهیدان اعم از هدایا و خیرات(نماز، دعا، تلاوت قرآن و..) خواندن آثار مرتبط با ایشان و از همه مهمتر انجام واجبات و ترک محرمات قطعا زندگی شما را شهدایی خواهدکرد انشاءالله 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🕊هشتم خرداد ۱۳۴۲ ‏، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش نعمت الله، کارگر شرکت بود و مادرش زیور نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست وهفتم اسفند ۱۳۶۰ ‏، در دشت عباس توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین شهرستان زنجان به خاک سپردند. برادرش علیرضا نیز به شهادت رسیده است. شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت شصت و هشتم راوی : دوستان راز مطلب در اینجاست‌.انسانی که شور خدا در سر دارد تمام حالات و دریافت های درونی خود را میپوشاند.ولی خداوند مِهر اوراو عظمت او رادر دل ها قرار می دهد‌. خیلی ها از احمدآقا چیز خاصی نمی دیدند،همان نماز و اخلاق خوب و تواضع و ‌‌‌...بود اما عاشقش بودند. ایشان قلب ها را فتح کرده بود.اوبه دیگران یاد داده بود که می توان در جریان عادی زندگی قرار داشت و مثل دیگران و در میان مردم زندگی کرد اما با خدا بود. احمد آقا برخی از داشته های درونی خود را روی کاغذ می آورد تا یادگار بماند و به تعدادی از دوستان رازدار خود بیان می کرد تا شاید آن ها هم حرکتی کنند گاهی اوقات که پاره ای از عنایات الهی را برای دوستان خاص خود می گفت بلافاصله تاکید میکرد:تا زنده هستم برای کسی نگویید! یعنی معلوم است که این احمد آقا از گفته های خود چیزی نمی خواهد جز رشد دیگران..... ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🕊یکم فروردین ۱۳۴۷‏، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش نعمت الله، کارگر شرکت بود و مادرش زیور نام داشمت. دانش آموز اول متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم اسفند ۱۳۶۲ ‏، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بو جا ماند و پس از تفحص در مزار پایین شهرستان زنجان به خاک سپرده شد. برادرش سعید نیز به شهادت رسیده است. شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🌷 شهید محمد محسن بیگی🌷 🍃فرزند: مرحوم تیمور. شهید از۱۱ ماهگی در دامان پدربزرگ و مادر بزرگ با شغل کشاورزی و دامداری رشد و نمو کرد. 🍃تاریخ تولد:١٣٤٥/٠٣/٠١ 🌹تاریخ شهادت:١٣٦٢/٠٨/١٣ 🍃محل شهادت: پنجوین. والفجر٤ 🌹مزار:گلزار شهدای بخش طغرالجرد شهرستان کوهبنان شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید 🌷@shahedan_aref
قسمتی از وصيت نامه👇 🕊« طلبه شهيد: رسول عيسي پور» قال علي(عليه السلام): اتقوا معاصي الله في الخلوات فان الشاهد هو الحاكم ترجمه: بپرهيزيد (بترسيد) از گناهاني كه در خلوت انجام مي‌دهيد، پس به درستي كه شاهد آن گناهان اوست (خدا) كه حاكم است. در دنيا كساني هستند كه به نظر مردم، آدمان با تقوا و صالحند، ولي در آخرت ديده مي‌شود بعضي از آن صالحان، صالحاني كه به نظر مردم صالحند، رو به دوزخ مي‌روند، از آنها سؤال مي‌كنند كه شما به ما درس اخلاق و رفتار مي‌گفتيد در حالي كه ما پاي منبر شما مي‌نشستيم و از سخنان شما مستفيض مي‌شديم در جواب گويند ما به شما سخنراني آتشين مي‌كرديم در حالي كه خودمان به آنها عمل نمي كرديم، و.... شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیست و نهمین روز به نیت شهید🕊🌹 ❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️ برای همه گرفتارا دعا کنید🙏 🌷@shahedan_aref
شهیدان زنده اند! نام : عبدالله نام خانوادگی : قاسمي نام پدر : علي تاریخ تولد : ۱ . ۱۰ . ۱۳۴۴ سن : ۲۱ تاریخ شـــ🌹ـــهادت : ۱۴ . ۵ . ۱۳۶۵ محل شهادت : سومار ✔️درتمامی امور بسیجی و مذهبی فعالیت داشتند، خوش‌خلقی و رعایت احوالات برای ایشان اولویت بود به طوری که مابقی همسایگان و مردم در برابر ایشان احساس شرمندگی می‌کردند. در طول زندگانی رضایت‌مندی والدین را تمامأ کسب نموده و دعای خیر آنها همواره از آن خود کرده بودند شخصی بودند که در رشته تحصیلی خود همیشه مقام اول را دارا بودند و در کنار پدر و خانواده سخت‌کوشانه مشغول کار بودند. از برادر ایشان نقل می‌شود، شب هنگامی در رخت خواب بدون توجه ما، مار دور گردن شهید حلقه زده بود، شهید گمان کردند دست من روی گردن ایشان است. به من گفتند دستت را بردار اما درحالی که دست من نبود و خود مار روی گردنشان بود، سحرگاه هنگام نماز متوجه شدیم چیزی که دور گردن ایشان بوده، مار است. مار بزرگی بود. شهید گفتند مهمان داریم! دوستان شهید گفتند مار را هلاک کنیم اما شهید رو به آنها فرمودند، مار به رگ گردن ما نزدیک بود همانگونه که به ما آسیبی نزد ماهم نباید آسیبی به او برسانيم، شاید این امتحان خدایی باشد. فرق مردن با شهادت اینجا نمایان می‌شود! شهید عبدالله قاسمي سرانجام در مردادماه ١٣۶۵ با فضایل نیک خود با اصابت ترکش خمپاره به پشت و دست، در هنگام وضو شربت شهادت نوشیدند و به درجه شـــهـ🌹ــــادت نائل گرديدند ✍🏻برادر زاده شهید شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🖼 عزیزانم مُبلغ باشید ✍ شهید جواد قاسم کاظمی در وصیت‎نامه‌اش نوشت: «شما و تنها کسانی که ادعای خردسال بودن را دارید باید مُبلغ باشید و امر به معروف و نهی از منکر از یادتان نرود و نگذارید که این محل و منطقه که منور به خون شهیدان است از بوی بی‌بند و باری، فساد و تاریک متعفن گردد.» 🌐 ادامه مطلب 👇 https://navideshahed.com/fa/news/553345 شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🌱 از مادر شهید‌ حسن ‌باقری‌ پرسیدند: چی‌ شد که ‌پسری ‌مثل ‌آقا حسن ‌تربیت‌ کردی؟! جمله‌ خیلی ‌قشنگی ‌گفتند: نگذاشتم ‌امام ‌زمان‌ (عجل الله) در زندگیمان‌ گم‌ شود. شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت شصت و نهم ( ادامه قسمت قبل ) احمد آقا می خواست راه سفر به سوی خدا برای دوستان ناممکن جلوه نکندو دیگران به خاطر سختی های راه و زمانه ناامید نشوند و بدانند که راه رسیدن به محبوب همیشه باز است . ویژگی دیگر او همت بالا و پشتکار در مسیر خدا بود.او یک بار به ندای توحیدی لبیک گفت و تا آخر عمر در این راه استقامت کرد خداوند در آیه ی سوره ی احقاف می فرماید:«به درستی که کسانی که بگویند به پروردگار ایمان آوردیم و استقامت داشته باشند پس برای آن ها هیچ ترس و اندوهی نیست» ایمان احمد آقا مقطعی نبود.وقتی تصمیم میگرفت ،مردانه همت میکردوکار را به سرانجام می رساند. نمونه ی این فعالیت در نماز جمعه بچه ها و برگزاری دعای ندبه و .....قابل مشاهده است. اودر کارهای مسجد خالصانه برای خدا زحمت کشید و با همتی وصف ناشدنی تلاش کرد. از دیگر ویژگی های ایشان سیر علمی و مطالعات ایشان بود .احمدآقا با نظم خاصی مشغول مطالعه می شد و هیچ گاه از مطالعه غافل نشد . به یکی از دوستان گفته بود :من حداقل روزی یک ساعت برنامه ی مطالعه ی جانبی دارم. احمد آقا مخاطب شناسی را سرلوحه ی کارهای خودش در مسجد قرار داده بود .او در کنار بچه های کوچک تر مانند خود آن ها می شد .در مواجه با بچه های شلوغ و مشکل ساز بسیار صبور بود و .... ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🌷 شهید همت: 🌿 صحنه ی جهاد، میدان باز و وسیعی است که حصارپذیر نیست. فناءالله و محو و حل شدن در خدا و رسیدن به رضوان الله، زمان و مکان نمی شناسد. 🌷@shahedan_aref
💬 | متن پیام: بنّا بود،چون کر و لال بود، خیلی جدی نمیگرفتنش. یه روزکنار قبر پسر عموی شهیدش با انگشت یه قبر کشید،نوشت”شهید عبدالمطلب اکبری! خندیدیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و نوشته‌‌ اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و رفت. فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. ‏دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخره بازی درآورده بودیم! ‏وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: "بسم الله الرحمن الرحیم یک عمر هرچی گفتم به من می‌خندیدند... یک عمر هرچی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخره‌ام کردند... یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خیلی تنها بودم. اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف می‌زدم... آقا خودش بهم گفت: تو شهید می‌شی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد." به یاد شهید 🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطرات باور نکردنی یک جانباز در محضر مقام معظم رهبری باورنکردنی است ولی حقیقت دارد... 😭😭😭😭😭 🌷@shahedan_aref
رفیق شهید، شهیدت می‌کنه ...❤️‍🩹 وداع دو شهید دو رفیق واقعی همرزم و همراه با معرفت، یک رنگ، باصفا مخلص، با خدا، بی ریا دو‌ اسطوره سپاه اسلام بسیجیان گمنام؛ شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید🕊🌹 شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه‌های مهم شهید حاج قاسم سلیمانی به مادحین اهل بیت (ع) ◾️حقیقت گویی و معنویت از اصول مداحی است 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹چگونگی شهادت ❣ ↩️در تنگه ابوقریب، گردان عمار با دوتیپ زرهی عراق درگیر شد. گروهان«مسعود ملا» موند تو محاصره و مسعود تعدادی از نیروهایش را فرستاد عقب. خود مسعود با یه سری از بچه‌ها موندن وسط عراقیا ونبرد تن به تن کردند. عراقیا که دیگه با ما یقه به یقه درگیر بودن، مسعود را بستن به رگبار و پهلو وسینه اش مجروح شد واسیر عراقیا شد!!! دشمن بعثی ملعون دستای مسعود رو بست پشت نفربر و در حالی که مسعود زنده بود وفریاد یا زینب«س» داشت، اونو تا سه راهی فکه کشوندن وبعد آرزوی سوم مسعود برآورده شد؛ دشمن بعثی در حالی که مسعود برلب فریاد یا حسین داشت، اورا دوره کرده وسرش را بریدند... . 💠خاطره آزاده جانباز مهدی سیفی شهید«مسعود ملا» در وصیتنامه سراسر نورش نوشته است: «پروردگارا، هم جراحت،هم اسارت و هم شهادت را روزی من کن و نگذار شرمنده مولایمان سیدالشهداء بشوم.» 🔸مزار شهید: بهشت زهرا«س» قطعه ۴۰ ردیف ۵۲ ،شماره ۲۲. 🔸تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۱/۲۲ 🔸تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۴/۲ شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 🕯 🌱شرط مرخصی امام خمینی ره به شهید بابائی 🌿شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند. شهید بابایی گفتند: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم. امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی. صبحتون شهدایی.....❣ 🌷@shahedan_aref
روز سی ام به نیت شهید🕊🌹 ❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️ برای همه گرفتارا دعا کنید🙏 🌷@shahedan_aref
🕊شهید عباس نعمتی یکم مهر ۱۳۴۷ در روستای مزج از توابع شهرستان شاهرود به دنیا آمد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. هجدهم تیر ۱۳۶۶ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت گلوله به پاها، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥درخواست خالصانه شهید مدافع حرم از مردم هر کسی اذیت نمیشه و پیام منو می شنوه یک روز برا ما نماز بخونه، ممنون میشیم. زیباترین قسمتش اونجاست که میگه: ان شاءالله اونور جبران بکنیم!♥️😭😭 شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت شصت وسوم : مجروحیت ✔️راوی : مرتضی پارسائیان همه گردان ها از محورهاي خودشان پيشروي کردند. ما بايد از مواضع مقابل مان و سنگرهاي اطرافش عبور ميكرديم، اما با روشن شدن هوا كار بسيار سخت شد! در يك قسمت، نزديك پل رفائيه كار بسيار سخت تر بود. يك تيربار عراقي از داخل يك سنگر شليك ميكرد و اجازه حركت را به هيچ يك از نيروها نميداد. ما هر کاري كرديم نتوانستيم سنگر بتوني تيربار را بزنيم. ابراهيم را صدا كردم و سنگر تيربار را از دور نشان دادم. خوب نگاه كرد وگفت: تنها راه چاره نزديك شدن و پرتاب نارنجك توي سنگره! بعد دو تا نارنجك از من گرفت و سينه خيز به سمت سنگرهاي دشمن رفت. من هم به دنبال او راه افتادم. در يكي از سنگرها پناه گرفتم، ابراهيم جلوتر رفت و من نگاه ميكردم. او موقعيت مناسبي را در يكي از سنگرهاي نزديك تيربار پيدا كرد، اما اتفاق عجيبي افتاد! در آن سنگر يك بسيجي كم سن و سال، حالت موج گرفتگي پيدا كرده بود. اسلحه كلاش خودش را روي سينه ابراهيم گذاشت و مرتب داد ميزد: ميكُشمت عراقي! ابراهيم همينطور كه نشسته بود دست هايش را بالا گرفت، هيچ حرفي نميزد. نفس در سينه همه حبس شده بود، واقعاً نميدانستيم چه كار كنيم. چند لحظه گذشت. صداي تيربار دشمن قطع نميشد. آهسته و سينه خيز به سمت جلو رفتم. خودم را به آن سنگر رساندم. فقط دعا ميكردم و ميگفتم: خدايا خودت كمك كن! ديشب تا حالا با دشمن مشكل نداشتيم، اما حالا اين وضع بوجود آمده. يكدفعه ابراهيم ضربه اي به صورت آن بسيجي زد و اسلحه را از دستش گرفت. بعد هم آن بسيجي را بغل كرد! جوان كه انگار تازه به حال خودش آمده بود گريه كرد. ابراهيم مرا صدا زد و بسيجي را به من تحويل داد و گفت: تا حالا تو صورت كسي نزده بودم، اما اينجا لازم بود، بعد هم به سمت تيربار رفت. چند لحظه بعد نارنجك اول را انداخت، ولي فايده اي نداشت، بعد بلند شد و به سمت بيرون سنگر دويد. نارنجك دوم را در حال دويدن پرتاب كرد. لحظه اي بعد سنگر تيربار منهدم شد، بچه ها با فرياد الله اكبر از جا بلند شدند و به سمت جلو آمدند. من هم خوشحال به بچه ها نگاه میكردم. يكدفعه با اشاره يكي از بچه ها برگشتم و به بيرون سنگر نگاه كردم! رنگ از صورتم پريد. لبخند بر لبانم خشك شد! ابراهيم غرق خون روي زمين افتاده بود. اسلحه ام را انداختم و به سمت او دويدم. درست در همان لحظه انفجار، يك گلوله به صورت (داخل دهان) و يك گلوله به پشت پاي او اصابت كرده بود. خون زيادي از او ميرفت، او تقريباً بيهوش روي زمين افتاده بود. داد زدم: ابراهيم! با كمك يكي از بچه ها و با يك ماشين، ابراهيم و چند مجروح ديگر را به بهداري ارتش در دزفول رسانديم. ابراهيم تا آخرين مرحله كار حضور داشت، در زمان تصرف سنگرهاي پاياني دشمن در آن منطقه، مورد اصابت قرار گرفت. بين راه دائماً گريه ميكردم، ناراحت بودم، نكند ابراهيم... نه، خدا نكنه، از طرفي ابراهيم در شب اول عمليات هم مجروح شده بود، خون زيادي از بدنش رفت، حالا معلوم نيست بتواند مقاومت كند. پزشك بهداري دزفول گفت: گلوله اي كه به صورت خورده به طرز معجزه آسائي از گردن خارج شده، اما به جايي آسيب نرسانده، اما گلوله اي كه به پا اصابت كرده قدرت حركت را گرفته، استخوان پشت پا خرد شده، از طرفي زخم پهلوي او باز شده و خونريزي دارد، لذا براي معالجه بايد به تهران منتقل شود. ابراهيم به تهران منتقل شد. يك ماه در بيمارستان نجميه بستري بود. چندين عمل جراحي روي ابراهيم انجام شد و چند تركش ريز و درشت را هم از بدنش خارج كردند. ابراهيم در مصاحبه با خبرنگاري كه در بيمارستان به سراغ او آمده بود گفت: با اينكه بچه ها براي اين عمليات ماه ها زحمت كشيدند و كار اطلاعاتي كردند، اما با عنايت خداوند، ما در فتح المبين عمليات نكرديم! ما فقط راهپيمائي كرديم و شعارمان يا زهرا (سلام الله علیها) بود، آنجا هر چه كه بود نظر عنايت خود خانم حضرت صديقه طاهره (سلام الله علیها) بود. ابراهيم ادامه داد: وقتي در صحرا، بچه ها را به اين طرف و آن طرف ميبرديم و همه خسته شده بودند، سجده رفتم و توسل پيدا كردم به امام زمان (عج) از خود حضرت خواستيم كه راه را به ما نشان دهد. وقتي سر از سجده برداشتم بچه ها آرامش عجيبي داشتند، اكثراً خوابيده بودند. نسيم خنكي هم مي وزيد. من در مسير آن نسيم حركت كردم. چيز زيادي نرفتم كه به خاكريز اطراف مقر توپخانه رسيدم. در پايان هم وقتي خبرنگار پرسيد: آيا پيامي براي مردم داريد؟ گفت: «ما شرمنده اين مردم هستيم كه از شام شب خود ميزنند و براي رزمندگان میفرستند، خود من بايد بدنم تكه تكه شود تا بتوانم نسبت به اين مردم اداي دِين كنم.» شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref