🍃سلام ما به لبخندشهیدان
به ذکرروی سربندشهیدان
🍃سلام مابه گمنامان لشگر
به تسبیحات یازهرای معبر
🍃همانهایی که عمری نذرکردند
اگررفتنددیگربرنگردند
سلام بر شهدا.....❣
🌸 سلام صبحتون شهدایی 🌸
🌷@shahedan_aref
❣دیدار با حضرت روحالله (ره) در بهمنماه سال ۱۳۶۱
روایتی از زندگی و مجاهدت سردار شهید عبدالله رنجبر
عبدالله در پنجمین روز از مهرماه سال ۱۳۴۱ در شهر بهبهان متولد شد. پدرش شکرالله، کارمند مبارزه با بیماری مالاریای وزارت بهداشت و مادرش شکرانه، بانویی متدین و خانهدار بود. او هفت برادر و دو خواهر داشت و دوران کودکی را در جمع این خانواده شلوغ و باصفا گذراند تا اینکه به سن مدرسه رسید.
پس از پایان مدرسه راهنمایی بههنرستان آیتالله سعیدی رفت. همزمان با تحصیل به کارگری ساختمان هم مشغول بود. در زمان انقلاب به اتفاق پدر به فعالیتهای انقلابی میپرداخت و پس از پیروزی انقلاب در یکی از اردوهای انجمن اسلامی دانش آموزی هنرستان اسم خود را از منوچهر به عبدالله تغییر داد.
در شهریور سال ۱۳۶۰ و در بسیج سپاه پاسداران بهبهان آموزشهای نظامی را گذراند و در مهر همان سال به جبهه آبادان اعزام شد و در کنارههای اروند به فعالیت پرداخت. در عملیات طریقالقدس به قرارگاه عاشورا اعزام شد و زیر نظر اطلاعات عملیات حدود پنج ماه مسئولیت نگهداری اسرای عراقی به او محول شد. دیدار عبدالله با امام خمینی (ره) در بهمن سال ۱۳۶۱ برای وی و همراهانش نقطه عطفی بود که در بالا بردن روحیه آنان نقش بسزایی داشت
شهید #عبدالله_رنجبر🕊🌹
🌷@shahedan_aref
❣صدرالله در سال 1334 در خانواده ای مذهبی و مانوس با ذکر اهل بیت عصمت (ع) در شهر شهید پرور بهبهان بدنیا آمد او از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود واز مسجد ومکتب خانه نیز بهره زیادی برده بود، صدرالله پس از اخذ دیپلم ریاضی به دانشگاه شیراز راه یافت و از آنجا که همواره مدافع مظلومان و ستیز با ستمگران و زورگویان بود بـه گروه چریکی منصورون که شهدای والامقامی همچون شهید بقایی ، دقایقی ، شمایلی ویادگاران جنگ تحمیلی همچون محسن رضایی وشمخانی پیوست و فعالیت خود را برعلیه نظام ستمشاهی بصورت جدی شروع کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مبارزه سخت علیه گروه های ضد انقلاب وسپس در جنگ تحمیلی نیز با تجارب خوب و داشته ها و پشتوانه علمی ، مدیریتی و معنوی در سمت های مختلف فرماندهی مشغول بکار بود تا اینکه با نگرش وآینده نگری عمیقی بکارگیری افراد مستعد عراقی از جمله( پناهندگان ، رانده شدگان و اسیرانی که خواهان مبارزه علیه دولت عراق بودند) راجـذب نمایند .
لذا قرارگاه رمضان وسپس لشکر بـدر را در استان خوزستان راه اندازی کرد وبا دیگر نیروهایش بارها با گذشتن از جان خود و روبرو شدن با سخت ترین شرایط جنگی برای کسب اطلاعات وجذب افراد و انجام عملیات وهمچنین کمک به مردم مظلوم عراقی وارد کشور عراق شدند وبا تلاش و مجاهدتهای فراوانی این ماموریت خطیر را انجام دادند .
صدرالله فنی در حین بازگشت از یک ماموریت مرزی در جنوب غربی کشور در تاریخ 25/10/66 بشهادت رسید.
شهید #صدرالله_فنی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
یه بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش. بچهها تعجب کردند که این دیگه برا چیه؟! نیمه شب بطری رو بر میداشت و با آب داخلش وضو میگرفت.
میگفت: ممکنه نصف شب بیدار بشم، شیطان توی وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. میخوام بهونه نداشته باشم که نماز شبم رو از دست بدم.... بقیهی بچهها هم یاد گرفته بودن از فردا شب زیر تخت همه یه ظرف آب بود
♥️شهید معزز مسعود شعر بافچی، فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع)
شهید #مسعود_شعربافچی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
💠🔹شهید مجید محمودی در بیست و چهارم دی ماه 1369 بر اثر سانحه سیل در منطقه عین خوش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نوید شاهد: شهید مجید محمودی فرزند یدالله، در تاريخ 1349/06/30 در روستای فدشکویه از بخش شیب کوه از توابع شهرستان فسا، در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. او در سن 2 سالگی به بیماری سرخک دچار شد طوری که همه از زنده ماندن او ناامید شده بودند و به خواست خداوند او پس از چند روز شفا یافت. همچنین در سن 2 سالگی در حوض آب افتاد ولی زود او را نجات دادند انگار خدا می خواست که مجید بماند و جوانی رشید شود و در راه خودش جان فدا کند.
سال دوم خدمتش بود که پدر را از دست داد، او پدر را خیلی دوست داشت و در سوگش زیاد گریه کرد. در ماه های آخر سربازی به منطقه عین خوش اعزام شد و بعد از مدتی خدمت، در تاريخ 1369/10/24 بر اثر سانحه سیل در منطقه عین خوش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید #مجید_محمودی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
💠🔹شهید مجید محمودی در بیست و چهارم دی ماه 1369 بر اثر سانحه سیل در منطقه عین خوش به درجه رفیع شهادت
دیدن فیلم مستهجن
توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده وزشت و بی حجابی پخش می کردند
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...
ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،
ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم و نمی دانیم یه روز همان شهید رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن
وصیتنامه شهیدمجیدمحمودی
منتشر کنید تا ازخجالت آب بشیم.
شهدا چه کردند وما.
شهدا شرمنده نه، بازنده ایم
ننگ بر طرفداران شعار ،
زن ...زندگی آزادی = برهنگی و فساد
شهید #مجید_محمودی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🔹نام :محمدابراهيم
🔹نام خانوادگى :سلمانىفيضى
🔹نام پدر :محمداسماعيل
🔹تاريختولد : یکم اردیبهشت 1344
🔹محلصدورشناسنامه :ساوه
🔹تاريخ شهادت : بیست و چهارم بهمن 1364
🔹نوع حادثه :حوادث مربوط به جنگ تحميلى
🔹شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن توسط دشمن در جبهه
شهید #محمدابراهیم_سلمانی_فیضی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
🔹نام :محمدابراهيم 🔹نام خانوادگى :سلمانىفيضى 🔹نام پدر :محمداسماعيل 🔹تاريختولد : یکم اردیبهشت 1344 🔹
💠فرازی از وصیت نامه شهید
🔹دوستان و آشنايان مىدانند كه من در خواندن تعزيه هميشه نقش قاسم و گاهى على اكبر را داشتم ، اما اين كار فقط يك نقش و نمايش بود ولى با رفتن من گرچه حقير قابل آن نيستم كه به من شهيد گفته و درجه شهادت قاسم و على اكبررا داشته باشم.
ولى با رفتن افرادى مثل من و با رفتن رزمندگان شجاعى كه در حال حاضر در كربلاى ايران ديده ميشود ، ميتوان يك تعزيه حقيقى و واقعى را مشاهده نمود و آن عده ا زمردم كه هميشه در بىتفاوبى بوده و هستند ، لحظهاى بخود بيايند و درس شجاعت و درس زندگى را از رزمندگان پاك جبههها بياموزند و بايد گفت آنها كه دلشان از سنگ نيز سختتر است در عزاى امام حسين (ع) شركت نكنند ، چون اگر در آن زمان هم بودند جزو همان مردمان كوفه بودند كه حال هستند .
شهید #محمدابراهیم_سلمانی_فیضی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گوشههای نادیده از زندگی حمیدرضا الداغی چهل روز بعد از شهادت
🔹چهلمین روز شهادت حمیدرضا الداغی عصر امروز بر سر مزارش در گلزار شهدای سبزوار گرامی داشته میشود.
🔹شهید الداغی هشتم اردیبهشت، در دفاع از نوامیس مردم در برابر اراذل و اوباش ایستادگی کرد، و با ضربات چاقوی آنان، به شهادت رسید.
🔹دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، سخنران این مراسم خواهد بود.
شهید #حمیدرضا_الداغی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" شما اگر انقلاب اسلامی ایران را یک کشتی در نظر بگیرید ناخدایش امام است"
🎙شهید #حاج_قاسم_سلیمانی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت بیست و پنجم : کردستان ۲
✔️ راوی: مهدي فريدوند
🔸روز بعد با برادر بروجردي جلسه گذاشتيم. #فرماندهان #ارتش هم حضور داشتند. ايشان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروي زيادي در راه است. ضد انقلاب هم خيلي ترسيده. آنها داخل شهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي براي حمله به اين دو مقر داشته باشيم.
🔸صحبتهاي مختلفي شد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هيچ ارتباطي با آنها ندارند. بهتر است به يکي از مقرهاي ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدي برويم.
🔸همه با اين طرح موافقت کردند. قرار شد نيروها را براي حمله آماده کنيم.
اما همان روز نيروهاي سپاه را به منطقه #پاوه اعزام کردند. فقط نيروهاي #سرباز در اختيار فرماندهي قرار گرفت.
ابراهيم و ديگر رفقا به تک تک سنگرهای سربازان سر زدند. با آنها صحبت ميکردند و روحيه ميدادند. بعد هم يك وانت هندوانه تهيه كردند و بين سربازان پخش كردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد. آنها با برنامه هاي مختلف #آمادگي نيروها را بالا بردند.
🔸صبح يکي از روزها آقاي خلخالي به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگري از بچه هاي #رزمنده هم از شهرهاي مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. پس از آمادگي لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکي از مقرهاي ضد انقلاب در شهر #حمله کرديم. سريعتر از آنچه فکر ميکرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيروهاي ضد انقلاب را دستگير کرديم.
🔸از داخل مقر بجز مقدار زيادي مهمات، مقادير زيادي دلار و پاسپورت و شناسنامه هاي جعلي پيدا کرديم! ابراهيم همه آنها را در يک گوني ريخت و تحويل مسئول سپاه داد.
مقر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيري تصرف شد. شهر، بار ديگر به دست بچه هاي انقلابي افتاد. فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا ميگفت: اگر چند سال ديگر هم صبر ميکرديم، سربازان من #جرأت چنين حمله اي را پيدا نميکردند. اين را مديون برادر هادي و ديگر دوستان همرزم ايشان هستيم.
آنها با #دوستي که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند.
🔸در آن دوره، فرماندهان بسياري از فنون نظامي و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگر بچه ها آموزش دادند. اين كار، آ نها را به نيروهاي ورزيد هاي تبديل نمود كه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشكار شد. ماجراي سنندج زياد طولاني نشد. هر چند در ديگر شهرهاي کردستان هنوز درگيريهاي مختصري وجود داشت.
ما در شهريور 1358 به تهران برگشتيم. قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در کردستان ماندند و به نيروهاي شهيد #چمران ملحق شدند.
🔸ابراهيم پس از بازگشت، از بازرسي سازمان تربيت بدني به آموزش و پرورش رفت.
البته با درخواست او موافقت نميشد، اما با پيگيريهاي بسيار اين کار را به نتيجه رساند. او وارد مجموع هاي شد که به امثال #ابراهيم بسيار نياز داشته و دارد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
🌷@shahedan_aref