هدایت شده از شهید اسماعیل کرمی
🔵 اعمال و فضیلت ماه شعبان☝️
#شعبان ماه بسیار شریفی است، و به حضرت سید انبیا (ص) منتسب میباشد و آن حضرت همه این ماه را روزه میگرفت و روزه آن را به ماه رمضان متّصل مینمود و میفرمودند
☘ شعبان ماه من است، هر که یک روز از این ماه را روزه بدارد، بهشت بر او واجب میشود.
«اللّهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج»
✅ معرفی بهترین کتاب ها برای پُر کردن وقت های خالی و استفاده مفید و عالی از وقت
🔸از جمله ی علاقه های خوب ، خواندن کتاب های مفید و ارزشی است که چند مورد از بهترین کتاب ها رو معرفی میکنیم.
📚 کتاب قرآن همراه با شرح آیات منتخب ، کتاب نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و تدبر در آنها
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت، کتاب بازگشت ، کتاب شنود و کتاب با بابا از انتشارات ابراهیم هادی (محتوای این کتاب ها بسیار جذاب و مفید است و در مورد رفتن افرادی به برزخ و بازگشتشان و تعریف صحنههایی که مشاهده کرده اند، میباشد.)
📚 کتاب های بسیار مفید و مهم استاد پناهیان مانند کتاب رهایی از تکبر پنهان(خیلی مهم)، کتاب رابطه عبد و مولا(خیلی مهم) ، کتاب باران خوبیها، کتاب آشنایی با چند مفهوم کلیدی، کتاب انتظار ، کتاب چگونه نماز خوب بخوانیم و...
📗 کتاب انسان ۲۵۰ ساله(بیانات روشنگرانه رهبر انقلاب در مورد زندگی سیاسی-مبارزاتی معصومین(ع) )
📗 کتاب زندگی نامه شهدا مانند: سلام بر ابراهیم(زندگی نامه شهید ابراهیم هادی) و کتاب بیا مشهد انتشارات هادی و...
📚 کتاب های حدیثی مانند: اصول کافی ، ثواب الاعمال شیخ صدوق ، رساله ذهبیه(طب الرضا)، طب الائمه علامه شُبَر و...
📚 کتاب هایی با موضوعات متنوع از استاد اصغر طاهر زاده
✅ کتاب های ارزشی که گفته شد را با نیت خشنودی و تقرب به خدا و ثواب الهی و در یک کلام برای خدا بخونید.
✅ سعی کنید با کتاب ها انس بگیرید و هدف تون صرفا تمام کردن کتاب نباشد بلکه کتاب ها را همراه با تفکر و تعقل و تمرکز بخونید و هدف تون افزایش معرفت ، ایمان ، بصیرت و عملی کردن آموخته های خوانده شده باشد و حتی میتونید به صورت گزینشی بخش هایی که بیشتر احساس نیاز می کنید رو بخونید.
هدایت شده از انوار الهی💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه تو نماز ی تیکه رو فراموش کردیم.... چ کنیم!!؟
#موشن_اگرافی
#احکام_نماز
🥀خادم الشهدا🥀:
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #سی_ونه
چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم....
یک بار به #بهانه ی دستشویی رفتن، یک بار به بهانه ی پرستاری که با ایوب کار داشت و صدایش می کرد.
اما این بار شش دانگ #حواسش به من بود.
با هر قدم او هم دنبالم می آمد. تمام حرکاتم را زیر نظر داشت. نگهبان در را نگاه کردم.
جلوی در منتظر ایستاده بود تا در را برایم باز کند. #چادرم را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در
صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم آمد.
او هم داشت می دوید.
_"شهلا .......شهلا........تو را به خدا......."
بغضم ترکید.
اشک نمی گذاشت جلویم را درست ببینم که چطور از بیماران عبور می کنم.
نگهبان در را باز کرد.
ایوب هنوز می دوید.
با تمام توانم دویدم تا قبل از رسیدن او به من، از در بیرون بروم.
ایوب که به در رسید، نگهبان آن را بسته بود..
و داشت اشک هایش را پاک می کرد.
ایوب میله ها را گرفت، گردنش را کج کرد
و با گریه گفت:
_"شهلا......تو را به خدا......من را ببر.......تورو بخدا.....من را اینجا تنها نگذار"
چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بلند نشود.
نمی دانستم چه کار کنم.
اگر او را با خود می بردم حتما به #خودش صدمه می زد.
قرص هایش را آن قدر کم و زیاد کرده بود که دیگر یک ساعت هم آرام و قرار نداشت.
اگر هم می گذاشتمش آن جا...
با صدای ترمز ماشین به خودم آمدم،
وسط خیابان بودم
به روایت همسر شهید ایوب بلندی شهلا غیاثوند
@shahidaghaabdoullahi