eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
216 دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
8.6هزار ویدیو
129 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌴🌴🌸🌸🌷🌸🌸🌴🌴🌴 🔴 نظر به اینکه اگر لیاقت شهادت داشته باشم بنابراین من راهم را انتخاب کردم امیدوارم که شما هم دست ‌خط مرا (ولایت فقیه و برگزیدن راه شهادت) را انتخاب کنید 🔴 برادران در زمانی که اسلام در خطر است همانطوریکه امام عزیز قلب تپنده امت فرمود‌ : به کسانیکه توانایی داشته باشند واجب می‌شود که برای پاسداری از حریم اسلام و قرآن به مقابله با دشمن برخیزند و مواظب باشید که این جنایتکاران هر روز برای نابودی جمهوری اسلامی ایران نقشه می‌کشند 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌴🌴🌸🌸🌷🌸🌸🌴🌴🌴 رفقا 😉 از شیطان بزرگ آمریکا غافل نباشید که دستشان به خون ما شهیدان آلوده هستش😡 نماز جمعه رو فراموش نکنید😕 پشت رهبر باشید 💪و استقامت کنید✊ که پیروزید✌ تو روضه حضرت زهرا(س) منو هم یاد کنید😭 که دعاگوی شما خواهم شد 🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌴🌴🌸🌸🌷🌸🌸🌴🌴🌴 اینم وصیتنامه بنده ست 👇👇👇👇 بسم رب الشهدا و الصدیقین السلام علیک یا اباعبدالله و علی‌الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام‌الله ابداً ما بقیت و بقی‌الیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم، السلام علی الحسین و علی علی‌بن‌الحسین و ....... با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و تمامی شهدای اسلام و امت شهیدپرور ایران و با سلام به خانواده محترم و درود و رحمت به روح پدر و مادرم. شهادت یعنی انتقال یافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام یک مسأله انتخابی است که انسان کامل با تمام آگاهی آن را انتخاب می‌کند و با شهادت خویش شمع راه انسان‌های پاک و نورانی می‌شود و من با انتخاب آگاهانه راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد. نظر به اینکه اگر لیاقت شهادت داشته باشم بنابراین من راهم را انتخاب کردم امیدوارم که شما هم دست ‌خط مرا (ولایت فقیه و برگزیدن راه شهادت) را انتخاب کنید.برادران در زمانی که اسلام در خطر است همانطوریکه امام عزیز قلب تپنده امت فرمود‌ : به کسانیکه توانایی داشته باشند واجب می‌شود که برای پاسداری از حریم اسلام و قرآن به مقابله با دشمن برخیزند و مواظب باشید که این جنایتکاران هر روز برای نابودی جمهوری اسلامی ایران نقشه می‌کشند اما شما همانطوریکه تا به حال نقشه آنها را با اتکال به الله نقش بر آب کردید حالا هم هوشیار باشید که انشا‌الله کاری از دستشان ساخته نیست اما نگذارید ریشه بگیرند و چند جمله از جملات گهربار امام امت و مسئولین کشور که می‌فرمایند فراموش نکنیم که در جنگ با آمریکا هستیم و ما متکی به خدا هستیم و با اتکال به خدا از هیچ ابرقدرتی ترسی نداریم و ما مثل امام حسین (ع) در جنگ وارد شویم و مثل حسین (ع) باید به شهادت برسیم و تا آنجایی در خاک عراق پیش می‌رویم که خواسته‌هایمان را بگیریم و هرگز زیر بار ذلت نخواهیم رفت. هیهات من الذله. در آخر از رزمندگان می‌خواهم که جبهه را گرم نگاه داشته و گوش به فرمان رهبر و تا آخرین نفس استقامت کنید که الان استقامت لازم است. در آخر وصایای شخصی من..... وسایل ارتباط نظامی من از قبیل لباس و غیره را بعد از شهادتم کسی استفاده کند در غیر این صورت به مراکز سپاه تحویل دهید مقدار پولی هست برای کفن و دفن که انشا‌الله لازم نمی‌شود چون آرزویم این است که در صحنه نبرد تکه تکه شوم تا در روز قیامت در پیش سالار شهیدان اباعبدالله و سایر شهدا سرافکنده نباشم..... درمراسم عزاداری من روضه بی‌بی حضرت زهرا (س) خوانده شود چون من از داشتن مادر و پدر محروم بوده‌ام در آخر از همه خواهران و برادران و آشنایان می‌خواهم که اگر از من بدی دیده‌اند حلال کنند برادران از استغفار و دعا دور نشوید (دعای کمیل و نماز جمعه) که بهترین درمان برای تمکین دردها است..... امام را تنها نگذارید که او حسین زمان است و هرکس او را تنها گذاشته امام زمان را تنها گذاشته است.....  منبع:پرونده‌های امانی از لشگر27 🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌴🌴🌸🌸🌷🌸🌸🌴🌴🌴 🌸شور جبهه حاج محسن حاج محسن همواره مجروحیت خود را از ما مخفی می‌کرد و هربار هم که به علت شدت جراحت به بیمارستان منتقل می‌شد می‌خواست هرچه سریعتر به جبهه بازگردد حتی یادم هست که یکبار که به علت مجروحیت از ناحیه پا در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد بستری بود مرتب به دکتر اصرار می‌کرد که باید برگردد دکتر به من گفت که زخم‌های برادرتان عمیق است و هرچه ما به او اصرار می‌کنیم که باید مدتی استراحت کند تا زخم‌هایش عفونی نشوند توجهی نمی‌کند، شما خودتان به او تذکر دهید حاجی که حرفهای ما را شنیده بود سریع از روی تخت بلند شد و در راهرو شروع کرد به قدم زدن و گفت:«زخم من عمیق نیست و من باید برگردم» سرم مجروح هم‌تخت او در حال تمام شدن بود محسن پرستارها را صدا زد و از او خواست که سرم را جدا کند اما پرستار گفت که شیفت من تمام شده و نوبت پرستار بعدی است محسن با ناراحتی گفت:«شیفت انسانیت شما که تمام نشده» بعد هم سرم را از دست آن مجروح باز کرد تا با هم به منطقه اعزام شوند. در کربلای 1 هم که از ناحیه شکم مجروح شده بود ما اطلاعی نداشتیم تا زمانیکه به بیمارستان مشهد منتقل شد و ما متوجه جراحت شدید ایشان شدیم یکبار دیگر هم در والفجر8 هنگامی که بچه‌ها مشغول کندن کانال در فاو بودند کلن گ به پای او اصابت کرده وزخمی شد اما علی‌رغم اصرار زیاد بچه‌ها راضی نشد به عقب بازگردد و با همان پای مجروح 40 روز در خط مقدم ماند او می‌گفت:«درست است پایم مجروح شده صحبت که می‌توانم بکنم» اگر بچه‌ها مرا با این وضعیت ببیند روحیه می‌گیرند و این جراحت‌ها برای من مجروحیت نیست تا جان در بدن دارم به جبهه می‌روم. راوی:برادر شهید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن روز که این لباس را برگزیدی پاسدار شدی بردین خدا و روزی که این لباس باخون سرخ‌ات درآمیخت خداپاسدارحرمت خون‌ات شد (ص) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌴🌴🌸🌸🌷🌸🌸🌴🌴🌴 حاج محسن زمانیکه قرار بود برای بار دوم به سفر حج مشرف شود و به خاطر مسئولیت‌هایی که در جبهه داشت از تشرف به حج منصرف شد اما در همان سال در روز سال 1366 درست مصادف با روز به مسلخ عشق رفت و اسماعیل‌وار جان خویش را در حین خنثی‌سازی مین والمری در قربانگاه سردشت فدای معبود ساخت و نام خویش را برای همیشه در قلب تاریخ زنده نگه داشت. (ص)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌴🌴🌸🌸🌷🌸🌸🌴🌴🌴 روایت ریش حاج محسن(2) 😳😂😂 آن‌روز من در حسینیه‌ی گردان تخریب نشسته بودم. نمازجماعت تمام شده و همه رفته بودند. توی حال خودم بودم و داشتم با تسبیح ذکر می‌گفتم که متوجه شدم کسی بغل دستم نشست. خب اهمیتی ندادم. حتما یکی از بچه‌های گردان بوده که به نمازجماعت نرسیده، حالا آمده نمازش را بخواند. توی حال خودم بودم که احساس کردم کسی از پشت زد روی شانه‌ام. برگشتم و نگاه کردم ولی کسی نبود. متوجه شدم آن‌که بغل دستم نشسته، زد زیرخنده. 😂😂 جا خوردم. 😳ولی اهمیتی ندادم. گذاشتم به این حساب که از نیروهای جدید است و این‌طوری می‌خواهد باب‌دوستی را باز کند. دقیقه‌ای نگذشت که دوباره دستش را برد و از پشت زد روی شانه‌ام. باز توجه نکردم. ولی وقتی برای سومین‌بار زد، برگشتم، نگاهش کردم و گفتم: - می‌بخشید برادر ... من با شما شوخی ندارم.😕 ولی او فقط خندید. 😂نمی‌دانم چرا احساس کردم نگاهش آشناست. با همان قیافه‌ی مثلا ناراحت و گرفته، ادامه دادم: - دوست هم ندارم کسی الکی باهام شوخی کنه.😡 زد زیرخنده و گفت: - برو بینیم بابا ...😂😂 عَجَب. این دیگه کیه که امروز به ما گیر داده؟ گفتم: - برادر درست صحبت کن و احترام خودت رو هم داشته باش ... فرصت نداد بقیه‌ی حرفم را بزنم. کوبید روی شانه‌ام و گفت: - بابا منم، حاج محسن ...☺️ کدام حاج محسن بود؟ - منم ...😉 ای بابا. حاج محسن دین‌شعاری و این قیافه‌ی بی‌ریخت 😏که من یکی نشناختمش؟! با خودم گفتم که خالی می‌بندد؛ ولی نه، نگاه‌هایش همان بود. راست می‌گفت. خنده‌اش هم همان زیبایی را داشت. - پس چرا به این ریخت و قیافه دراومدی؟! - هیچی بابا رفتم سلمونی صلواتی بغل تدارکات لشکر، پسره یا، دفعه اولش بود قیچی دستش می‌گرفت، یا خواست حال من رو بگیره؛ بهش گفتم که فقط یه کمی روی ریشام رو صاف کنه. به‌زور دست برد وسط ریشا و قیچی ✂️رو انداخت که یه‌دفه از بیخ کندشون. 😳😳هرچی گفتم چی‌کار می‌کنی، گفت الان درستش می‌کنم. هم ترسیده بود، هم شوخیش گرفته بود. هیچی دیگه، حضرت آقا شوخی‌شوخی زد ریش و ریشه‌ی ما رو از بیخ تراشید و ما رو انداخت به این روز. عوضش خوبه. تو که من رو نشناختی، یعنی خیلی قیافم عوض شده و کسی من رو نمی‌شناسه ... راوی :مرتضی شادکام (ص) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹