صبحی که چشم انتظار تو هستیم 💔
چشم ها منتظر توست💔
دل ها بیقرار توست!
و صبحی که ...!
#صبحتونشهدایی
دعای امروز 🌷❤️🌷
بارالها 🙏
در سهشنبه اولین روز خرداد ماه
صبح مان و روزمان را سرشار
از خیر و بخشش و مغفرت و توفیق
و استواری و استقامت بر
صراط بندگیات قرار بده🙏
خدایا🙏
همه بندگان توایم
کلیدهمه بسته ها دست توست
دواےهمه خسته ها دست توست
به احسان ولطف خود،
گره هاومشکلات همه راباز کن🙏
آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏
ای مهربان ترین مهربانان 🙏
#سلام_امام_زمانم 🤚
بی تو آواره این
کوچه دنیا شده ایم
هر کدام یک گوشه ای
بی کس و تنها شده ایم
نام تو را
چون شنیدم از لب باد صبا
ذوق کردیم به علی
غرق تمنا شده ایم...
#امام_زمان
#نهج_البلاغه
▫️أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذِينَ دُعُوا إلَى الإسْلاَمِ فَقَبِلُوهُ، وَقَرَؤُوا الْقَرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَهِيجُواإلى الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إلَى أَوْلاَدِهَا، وَسَلَبُوا السُّيُوفَ أغْمَادَهَا، وَأَخَذُوا بِأَطْرَافِ الاَْرْضِ زَحْفاً زَحْفاً، وَصَفًّا صَفًّا. بَعْضٌ هَلَکَ، وَ بَعْضٌ نَجَا
▪️کجايند آنها که به اسلام دعوت شدند و (از جان و دل) آن را پذيرفتند. قرآن را تلاوت کردند و به خوبى آن را شناختند و به کار بستند، به جهاد دعوت شدند و عاشقانه به سوى آن حرکت کردند، همچون عشق «ناقه» به بچه هايش، غلاف شمشيرها را کنار انداختند (و فکر عقب نشينى از سر به در کردند) و گرداگرد زمين (در جبهه مختلف) گروه گروه و صف در صف احاطه نمودند (سرانجام) بعضى شهيد شدند و بعضى رهايى يافتند»
📘#خطبه_121
گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن
آنچنان جای تو خالیست صدا می پیچد
🖤#رئیسی_عزیز
🖤#شهید_جمهور
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یوسف علیه السلام #قسمت_چهل_و_هشتم
🔹 اعتراف زنان دربار🔹
پادشاه مصر فکر خود را بر کار یوسف علیه السّلام متمرکز کرد و داستان زنان اشراف مصر را مورد بررسی مجدد قرار داد تا به حقیقت قضایا پی برد و اسرار یوسف زندانی بر او عیان شد، گرچه پیش از این، پادشاه یوسف را جوانی معتمد و امین می دانست ولی امروز از حقیقت حال یوسف بیشتر آگاه شده و او را به جهت فضل و علم و عقل سرشار به سوی خود فرامی خواند.
پادشاه ناگزیر، زنان اشراف را احضار و از آنان سؤال کرد: چه چیز سبب شد که شما یوسف را به سوی خویش دعوت کردید و به او نسبت ناروا دارید؟
زنان دربار دیدند دیگر نمی توانند منکر حقیقت شوند، با کمال صراحت حقیقت را آشکار ساختند و گفتند، پناه بر خدا که هیچگونه رفتار ناشایستی از یوسف دیده باشیم. چیزی که ما شاهد آن بودیم تنها عفت و پاکدامنی او بود و وجود او از هرگونه تهمت ناروا به دور است.
زلیخا که روزها و سال ها از ماجرایش گذشته بود گفت: اکنون که حق آشکار شد بدانید که من یوسف را به سوی خویش دعوت کردم و به خاطر عشق سوزانم به او، بازویش را گرفته و به سوی خود کشاندم، زیرا او جوانی خوش سیما، زیبا و نورانی بود. اندام موزون او همواره در نظر من مجسم و قلب من اسیر او بود و نتوانستم خود را از این بند برهانم. ناچار او را به سوی خویش خواندم، اما او اعتنایی نکرد، دعوتش کردم نپذیرفت، یوسف حرمت مرا رعایت کرد و حافظ دستورات پروردگار خویش و به همسر من وفادار بود.
اینک من با کمال صراحت می گویم، یوسف عفیف ترین مردان و پاکدل ترین مردم است، او درحالی که بی گناه است درد و رنج زندان را تحمل کرد. من بودم که یوسف را به زندان افکندم و او را به این عذاب دردناک گرفتار ساختم. این است حقیقتی که اکنون مانند روز روشن و همچو نور خورشید عیان است و من در مقابل پادشاه و درباریان و اطرافیان او، به آن اعتراف می کنم. من اعتراف کردم تا یوسفی که در زندان است بداند که من او را متهم به ننگ نکرده و تهمتی به او روا نداشتم. من قبلا نیز به زنان مصر با کمال صراحت گفته بودم که من یوسف را به سوی خویش دعوت کردم ولی او خودداری کرد و اکنون بار دیگر اعتراف می کنم که من او را به سوی خویش خواندم اما یوسف مرا ناکام گذاشت و اعتنایی نکرد، این اعتراف را کردم تا یوسف بداند که من، در غیابش به او خیانت نکرده ام «و خدا نیرنگ خیانتکاران را به هدف نمی رساند.»
#اعتراف_زنان_دربار
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌸🌸🌸🌸🌸