همینکه کتاب خوبی چاپ میشد می خریدند و مطالعه میکردند اگر کتاب را می پسندیدند
سریع سفارش میدادند چندین جلد از اون کتاب را بخریم
صفحه اول کتاب می نوشتند «مسجد ملک»
هیچ وقت اسم خودشون را نمی نوشتند
چند جلد از کتاب را توی قفسه کتاب مسجد ملک قرار میدادند
به اقوام و دوستان و هر کس با ایشون مرتبط بود کتاب را امانت میدادند
یکی از اقوام میگفت هر وقت برای احوال پرسی بهشون زنگ میزدم یه جوری بحث را به کتاب میکشوندند و منو ترغیب به خواندن اون کتاب میکردند و به محض دیدنم بهم میدادند🙂
در راه خانه تا مسجد هم کتاب را روی پاشون قرار میدادند و به همسایه و مغازه دار کتاب میدادند
در دیدار بعدی سراغ میگرفتند اگر خونده بود ،کتاب بعدی
اغلب صحبتهای ما با ایشون در مورد کتاب بود..
گاهی آنچنان با اشتیاق از کتابی تعریف میکردند که برای خوندنش توی خونه دعوا میشد
حتی در کتاب خواندن هم به بقیه خیر می رسوندند💔
مسلمان باید خیرش به بقیه برسه....
مسلمان شهیدم!
چشم براه خیر شما هستیم... از خدایی که نزدشان روزی می خورید خیرمان را بخواهید
#شهید_جانباز_حاج_اصغر_عبداللهی
#مسلمان_شهید
#کتاب
#زنده_باد
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy