پاسدار شهید سید حسین موسوی
┈┉┅━❀🍃🌷🍃❀━┅┉┈
شهید سید حسین موسوی متولد بندرانزلی در محله قلم گوده بود
وی براي خدمت سربازي به سپاه رفت.سربازيش تمام شد در سپاه ماند.چند بار هم رفت منطقه تا اينکه پدرش مرحوم شد براي سنگ قبرش روايتي از رسول اکرم(ص) رو انتخاب کردبا اين مضمون که:
«فرشتگان مي گن چي آورد و بازماندگان مي گن چي گذاشت»
خواهرش میگوید:
برادرم به خاطر تنهايي مادرم يک سالي به منطقه نرفت.
يه روز اومد و بهم گفت مي خوام برم.گفتم آبجي(مادرم) رو به کي مي سپاري؟کي نگهش مي داره؟گفت: تا الآن من نگهش داشتم؟ خدا خودش مي دونه، خودش هم نگهش میداره
خيلي گفتم حسين جان نرو... آبجي تنهاست...کسي رو نداره... گفت: امام(ره) حکم داده حتما بيايداينجا موندن من صلاح نيست.
شهید بعد از نماز حتما بايد قرآن مي خوند.سوره هاي واقعه و حشر و فجر رو اينقدر مي خوند که ما ترتيب آيات رو از بر شده بوديم.سوره هاي کوتاه هم اينقدر مي خوند که بدون نگاه کردن حفظشون مي کرديم.
از وقتي به سن تکليف رسيده بود نماز شب مي خوند.در نمازهاي يوميه سجده هاي طولاني داشت اما براي نمازشب به حدي تو سجده مي موند که اغلب فکر مي کردم خوابش برده!
┈┉┅━❀🍃🌷🍃❀━┅┉┈
https://eitaa.com/shaheid_ali_ghanaat
#یادشهداباصلوات
#شهید_علی_قناعت
#بندرانزلی
#شهید_سیدحسین_موسوی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
پدرم بهش مي گفت:پسر، بخواب.چرا اينقدر نمازتو طولاني مي کني؟ در جوابش مي گفت:شب رو بايد سه قسمت کنم و يک سومش رو بخوابم.روز براي خوابيدن فرصت دارم
به ياد ندارم پدر و مادرم در مقابلش برخورد فيزيکي داشته باشن.بصورت لفظي هم اگه چيزي مي گفتن در مقابلشون فقط سرشو پايين مي انداخت.
یکی از همرزمانش تعریف میکند :
شب حمله با هم بودیم خيلي از شروع عمليات نگذشت که عراقي ها پي به موقعيت ما بردن و منطقه رو به توپ و گلوله بستن.يک آن من افتادم .مير حسين اومد منو نگاه کرد و بلندم کرد و خودش رفت جلوتر که ترکش به گردنش خورد ،چند قدمي رفت و افتاد.ما ديديم که از گردنش خون فواره مي زنه اما آتش دشمن سنگين بود و ما نمي تونستم بمونيم. رفتيم و سيد حسين و چند نفر ديگه همون جا موندن،تا تک بزنیم حدود چند ساعتی طول کشيد.وقتي بهشون رسيديم ديديم عراقي ها به پيشاني شون تير خلاص زدن.وقتي گردنشو ديدم ياد لحظه خداحافظيش افتادم که تا نيمه راه رفت و برگشت.وقتي بهم رسيد به گردنش بوسه زدم و بهش گفتم ترو خدا مواظب خودت باش.
┈┉┅━❀🍃🌷🍃❀━┅┉┈
https://eitaa.com/shaheid_ali_ghanaat
#یادشهداباصلوات
#شهید_علی_قناعت
#بندرانزلی
#شهید_سیدحسین_موسوی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
امدادگر شهيد بهروز رضاپور
─┅═ೋ❅🌸🕊🌸❅ೋ═┅─
شهيد بهروز رضا پور در سال ۱۳۴۳/۱۲/۱۵ در ميان خانوادهای فقير در بندرانزلي چشم به جهان گشود.
او درد جامعه را با تمام وجودش لمس میکرد. شهيد هميشه خنده بر روي لبانش بود و با خندههایش و اخلاق خوبش مردم را بهطرف خود جلب میکرد. او چون در ميان خانوادهای فقير زندگي میکرد نتوانست درسش را به اتمام برساند او اکثر اوقات مشغول به کار بود.
تابستانها با بريدن ني و فروختن آن و زمستانها نیز با ماهيگيري در دريا و مرداب زندگي خانواده اش را تامین میکرد. تا اينکه انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام شروع میشود و در همين سال پدرش را از دست میدهد و دشواري زندگي و خرج خانواده برای وی دوچندان می شود.
لذا باکار کردن بيشتر و زحمت بسيار خانواده خود را اداره میکرد او همگام با ملت در انقلاب پيش میرفت و از افرادي بود که زحمات بسياري براي پيروزي انقلاب و آگاهي ملت و مردم محل خود داشت او مؤذن مسجد محل خود بود و علاقه زيادي به امام داشت..
─┅═ೋ❅🌸🕊🌸❅ೋ═┅─
https://eitaa.com/shaheid_ali_ghanaat
#یادشهداباصلوات
#شهید_علی_قناعت
#بندرانزلی
#شهید_بهروز_رضا_پور
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج