رمان جنجااااااالی🔥
تازه شروع شده نیاز به حمایت داره
_سلام. اتفاقی افتاده؟
پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من.
- مهران برو توی اتاقت.
نفهمیدم چطوری، با عجله دویدم توی اتاق. قلبم تند تند می زد و هیچ جوره آروم
نمی شد.
دلم شور می زد. چرا؟ نمی دونم
لای در رو باز کردم. آروم و چهار دست و پا اومدم سمت حال.
- مرتیکه عوضی، دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که من رو با این سن و هیکل، به خاطر یه الف بچه دعوت کردن. قدش تازه به کمر من رسیده، اون وقت به خاطر
آقا، باباش رو دعوت می کنن.
وسط حرف ها یهو چشمش افتاد بهم.
با عصبانیت نیمخیز حمله کرد سمت
قندون و با ضرب پرت کرد سمتم.
- گوساله مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟
...
بیا توی این کانال همشو میذاره👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1925644400Cf066947453
جا نمونی یه وقت😱😱😱😱😱
سنجاقو ببین🤫
❤️دخــتـرانــ بــهــشـتــے❤️
(°•﷽•°)
مدیر کانال↯
@aaaakkkkkk
نٵݜنٵسمون ↯
https://harfeto.timefriend.net/16252226061412
70ـــــــــــــــــــــــــــــ🚙ــــ80
تولد کانال :۱۳۹۹/۱۱/۱۶🎂🎉🎊
https://eitaa.com/DukhtaranBahishty
#یاباقــِـرالعلوم
دَر سینهے هَر شیعـه حَرم دارے اگر چِه
بالاےِ سـَرَتْ گُـنبدِ بَرجِـسته نَدارےٖ
همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت
هشام هـرچـه که بود از یزید بهتر بود
#شهادت_امام_باقر_علیهالسلام_تسلیت