ابن خلکان در کتاب وفيات الاعيان می نگارد: سیده نفیسه در روایت، مهارت داشت و برخی از مشاهیر و بزرگان از وی حديث نقل کرده اند. صالح الوردانی نوشته است: سیده نفیسه از خوف خداوند زیاد می گریست، قرآن را از حفظ داشت و با علم تفسیر آشنا بود.
به او گفتند: آیا مراعات حال خود را نمی کنی؟! در جواب گفت: چگونه مراعات کنم در حالی که پیش روی من عقباتی است که جز رستگاران نمی توانند آن را بپیمایند.
ششهزار بار ختم قرائت قرآن نمود.
قبری در خانه خود کند و در آن دعا و مناجات می کرد و در آن شش زار مرتبه ختم قرآن نمود.
و در حالات آن مخدّره چنین گفته اند: بسیار زاهد و متقی بود و در حال احتضار روزه دار بود و جمعی از او خواستند که روزه اش را افطار کند، در جواب گفت:
سبحان اللّه، سی سال است که از خدا مسألت دارم صائم از دنیا بروم، چگونه از آرزوی سی ساله ام دست بکشم؟
حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها نزد عرب ها «سیده» و «ست نفیسه» که به معنای «خانم» است، خوانده می شود. همان طور که گفته شد، تولد ایشان را به سال 145 هجری قمری، همزمان با سال شهادت محمد و ابراهیم، پسران عبداللّه محض فرزند حسن مثنی نوشته اند
ایشان در وقت احتضار این اشعار را مترنّم بود:
اصرفوا عنّی طبیبی ودعونی و حبیبی زادنی شوقی الیه و عزامی فی لهیب
طاب هتکی فی هواه بین واشٍ و رقیب لاا ابالی بفواتٍ حین قد صار نصیبی
لیس من لامٍ بعذلٍ عنه فیه بمصیب جسدی راضٍ بسقمی وجفونی
ماجرای حفر قبر
نوشته اند که حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها به دست خود قبرش را حفر کرد و همه روزه در میان آن می رفت و نماز می گزارد و قرائت قرآن می نمود، طوری که شش هزار ختم قرآن در آن به اتمام رساند. در وقت احتضار، که بعد از هفت سال اقامت در مصر بود، بیمار شد و به بستر مرگ افتاد، روزه دار بود و قرآن قرائت می کرد و در هنگام قرائت سوره مبارکه انعام چون به این آیه شریفه رسید «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ و هو ولیهم بما کانوا یعملون»انعام/127-دار دنیا را وداع گفت .
برادرزاده اش ادامه می دهد: عمه ام تا دهه دوم ماه رمضان المبارک سال 208 ه. ق در همین حال بماند و چون حال احتضار به وی دست داد، قرآن را گشود تا آیاتی را تلاوت نماید. پس سوره انعام آمد. همین طور آیات آن را تلاوت می نمود، وقتی به آیه «کتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَة»[ انعام 12 ] رسید، روحش به جنان قدس پرواز کرد.
سیده نفیسه در هیچ مکتب و مجلسی به تحصیل علم اقدام نکرد، بلکه به دلیل تزکیه و تهذیب نفس، قلبش از هر جهت صیقلی شد و صلاحیت لازم را به دست آورد و از علم الهامی بهره مند گشت؛ دانشی که به جهت وجود استحقاق و اقتضای حکمت و مشیت بالغه الهی بر دل شایسته اش تابید و آن را بارور از علوم، معارف و معانی کرد.
یکی از کسانی که موفق گردید از چشمه معارف سیده نفیسه سلام اللّه علیها جرعه نوشی کند، محمد بن ادریس شافعی امام چهارم سنیان می باشد. وی همواره از سیده نفیسه استفاده های علمی و معنوی می برد و هنگامی که برای تدریس به مسجد فسطاط می رفت، در سر راهش در منزل این بانو توقف می کرد و از او اخذ حدیث می نمود.
گفته شده است که ایشان با شوهر و فرزندان خود از مدینه به مصر رفته و هفت سال در آن جا به سر برد و در ماه رمضان سنه 208 ه؟. ق، در سن 63 سالگی به سرای قرب الهی شتافت
مراجعه اقشار گوناگون مردم به محل اقامت سیده نفیسه استمرار داشت و این رفت و آمدها برایش بازحمت و مشقت توأم بود، مصمم گشت به سوی حجاز برود و به مدينه بازگردد و در جوار بارگاه جدش به عبادت و نیایش مبادرت ورزد. گروه های زیادی از مردم که در معابر اطراف محل اقامت وی اجتماع نموده بودند، وقتی شنیدند آن بانوی پرهیزگار چنین تصمیمی گرفته است و می خواهد مصر را ترک کند، بسیار ناراحت شدند؛ زیرا چندی نمی گذشت که به این چشمه شفابخش خوگرفته بودند و برایشان بسیار سخت بود که از این وجود بابرکت محروم شوند.
افراد دیگری نیز به آن جمع افزوده شدند و همگی از سیده نفیسه خواستند از این تصمیم منصرف گردد و در مصر باقی بماند؛ اما او حاضر نبود پیشنهاد آنان را بپذیرد. چون مردم مشتاق مصر این وضع را مشاهده کردند، به صورت یک راهپیمایی گسترده ای به طرف سرای امیر مصر روانه شدند و خبر عزیمت این بانو را به سوی حجاز مطرح نمودند و از وی خواستار شدند ترتیبی اتخاذ نماید که سیده نفیسه در مصر بماند. حاکم نامه ای همراه با پیکی به جانب این بانو فرستاد و تقاضا کرد که او از عزم خود برگردد؛ اما او نپذیرفت.
حاکم شخصاً به محل اقامت آن بانوی وارسته آمد و با کمال فروتنی از وی خواست در مصر بماند. سیده نفیسه گفت: قصد داشتم در این منطقه بمانم؛ ولی من زنی هستم با توانایی های محدود و قادر نیستم هر روز ساعت های متوالی، با سیلی از جمعیت دیدار داشته باشم و سخن و حاجاتشان را گوش دهم و به هر کدام پاسخ مناسب بدهم.
تمام اوقاتم را گرفته اند و مرا از عبادت، ذکر و تلاوت قرآن بازداشته اند.
والی مصر گفت: قبول دارم که این وضع برای شما زحمت ایجاد می کند؛ ولی چه می شود کرد؟ مردم مسلمان علاقه دارند با شما ملاقات کنند و از پرتو معارف و فضایلتان بهره گیرند. در هر حال، این مسائل را به نحوی اصلاح می کنم که هم خاطر شریف شما از هر جهت آسوده گردد و نیز مردم هم با شما ارتباط داشته باشند. در اولین قدم، خانه ای نسبتاً وسیع را که در «درب السباع» دارم، در اختیارتان می گذارم و خدا را بر این حال گواه گرفتم و از تو می خواهم که این هدیه را بپذیری و با عدم قبول آن، شرمسارم ننمایی!
سیده نفیسه گفت: می پذیرم؛ ولی با این مردم که به سویم هجوم می آورند و هر کدام خواسته ای دارند، چه کنم؟ حاکم گفت: ضمانت این کار نیز به عهده من است، امر می کنم در هر هفته، بیش از دوبار با شما ملاقات ننمایند.
اسحاق مؤتمن که در ایام کسالت همسرش در مدينه بسر می برد، توسط نامه از بیماری وی مطلع گردید؛ اما روزی به مصر رسید که سیده نفیسه رحلت کرده بود و اطرافیان در تدارک مقدمات کفن و دفن بودند. اسحاق که با مشاهده این وضع بسیار متأثر و سوگوار گردیده بود، خطاب به جماعت حاضر گفت: می خواهم پیکر همسرم را به مدینة النبی انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجدادش به خاک سپارم.
مردم مصر که به دلیل وفات این بانو، در موجی از حزن و ماتم بسر می بردند، با شنیدن این خبر بر تأثرشان افزوده شد؛ زیرا امیدوار بودند حال که از حیات دنیوی این زن نیکو سرشت محروم شده اند، حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خویش را از وی بخواهند. و چون اصرار اسحاق را در این خصوص مشاهده کردند، نزد امیر وقت مصر رفتند و از او خواستند ترتیبی اتخاذ نماید که وی از انتقال پیکر سیده نفیسه به مدينه، منصرف شود. واسطه قراردادن حاکم برای رفع این مشکل نیز مؤثر واقع نشد، پس مردم اموال فراوانی فراهم کردند و به قدر بار شتری که اسحاق با آن از مدینه به مصر آمده بود، به وی دادند و از او خواستند، اجازه دهد بانو نفیسه در مصر دفن گردد؛ اما او از پذیرش درخواست مردم امتناع نمود. اهالی مشتاق، آن شب را با اندوهی مضاعف سپری کردند، چون صبح روز بعد فرارسید و نزد فرزند امام صادق علیه السلام آمدند، مشاهده کردند از تصمیم روز گذشته برگشته و با نظر مردم موافق گردیده است.
مردم با شگفتی دلیل آن را جویا شدند، او پاسخ داد: شب گذشته در رؤیایی راستین جدم رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که خطاب به من فرمود: «رُدَّ عَلَیهِمْ أمْوالَهُمْ وَ ادْفَنْها عِنْدَهُمْ؛ اموالشان را به آنان بازگردان و پیکر نفیسه را نزدشان دفن کن» و در نقل دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اسحاق مؤتمن توصیه نموده است: «با اهل مصر بر سر محل دفن سیده نفیسه معارضه مکن، همانا به برکت او بر آنان رحمت نازل می شود».
بارگاه سیده نفیسه
به گفته مورخان و نویسندگان مصری: مرقد و مسجد مجاور مزار این بانو در مصر، چون مرواریدی بر تارک این سرزمین می درخشد. هر وقت مردم دچار مشکلی می شوند و سینه ای تنگ می یابند، به سوی آرامگاهش می روند و در فضای معنوی آن تنفس می نمایند و بدین گونه آرامش خویش را بدست می آورند.
درباره اعجاز های این بانوی گرامی نوشته های زیادی هست که اینجانب تعدادی از آنها را درکتاب (نفیسه خاتون ) گرد آورده ام طالبین به آنجا مراجعه کنند.
مقنعه و آب نیل
حکایت کرده اند که وقتی در زمان سیده نفیسه سلام اللّه علیها رود نیل کم آب شد، اهالی به خدمت سیده نفیسه رفته و از او دعایی خواستند.
حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها هم مقنعه خود را به آنان داد و امر فرمود که آن را در دریا بیفکنند تا به برکت آن عنایتی از طرف ربّ الارباب شود. اهالی مصر به فرموده سیده نفیسه خاتون عمل کردند و مقنعه آن بانوی مکرمه را به رود نیل انداختند. هنوز از آن مکان دور نشده بودند که، آب رود افزایش یافت و بالا آمد و باعث سرور و شادمانی اهالی مصر شد.
اشتباه شدن نفیسه خاتون با عمه اش
متأسفانه عده ای از مورخان و رجال شناسان نفیسه ذکر شده را با نفیسه دختر زید بن حسن علیه السلام یعنی عمه او یکی گرفته اند. شخصی به نام ابن عنبه که از تاریخ نویسان معروف و بامعتبر است، می نویسد: زید دختری به نام نفیسه داشت که با ولید بن عبدالملک ازدواج کرد و به مصر مهاجرت نمود و در آن سرزمین دفن گردید. حتی سید محسن امین در کتاب «اعیان الشیعه» به قول ابن عنبه استناد کرده است.
بارگاه سیده نفیسه در مصر
کرامات و معجزات سیده نفیسه
در هنگام اقامت این نوه امام حسن(علیه السلام) در مصر کرامت بسیاری از وی دیده شد که ارادت اهالی را نسبت به او چندین برابر کرد. می توان از میان آن ها به پر آب شدن رود خشک شده نیل به برکت دعا و افکندن مقنعه ایشان در آب و شفای بیماران از جمله دختری یهودی اشاره کرد.
رسیدواریزخیری برا شیمی درمانی اینازده کبودی