eitaa logo
عنایات و کرامات شهدا
4.8هزار دنبال‌کننده
319 عکس
334 ویدیو
34 فایل
در عالم چیزی اتفاقی نیست . اگر اینجایید شهدا شما را دعوت کرده اند . تقدیم به روح بلند شهید مدافع حرم جواد اقای الله کرمی که این کانال را به عشق او زدیم . التماس دعا‌ . کپی مجاز خادم کانال @aliyazdi54 https://eitaa.com/shahid54 تبلیغات کانال با شهداست.
مشاهده در ایتا
دانلود
✍معلم شهید سید رضا مهدوی و شفای دخترش زینب طبق روایت بی بی صدیقه مهدوی همسر شهید... 🔹دخترم زینب نُه ماهه بود که پدرش به شهادت رسید هنوز چهلمش از راه نرسیده بود که زینب به سختی مریض شد او را نزد دکتر بردم دکتر گفت: باید بچه را بستری کنید تا حالش خوب شود. 🔸وقتی که می خواستم او را برای بستری کردن به بیمارستان ببرم پسرم مهدی گریه می کرد و می گفت: اگر امشب زینب را به بیمارستان ببری من هم می آیم. 🔹هر چه کردم آرام نشد آنها را به خانه بردم با خودم گفتم: آخرِ شب که مهدی خوابید زینب را به بیمارستان می برم. 🔸خوابیدم بچه ها هم کنارم خوابیدند زینب مثل یک مُرده افتاده بود و تکان نمی خورد به شدت نگرانش بودم دلم شکست و چشمة اشکم جاری شد. 🔹خطاب به سید گفتم: تو همیشه می گفتی شهدا زنده اند الان که داری وضعیت مرا می بینی خودت نظری کن و به فریادم برس. 🔸در حال گریه کردن و حرف زدن با او بودم که ناباورانه دیدم به اتاق آمد و روبروی زینب ایستاد زبانم بند آمده بود بدنم سنگین شده بود و نمی توانستم تکان بخورم اشک چشمانم بی وقفه جاری بود. 🔹سید زیرِ لب دعا می خواند و توی صورت زینب فوت می کرد بعد از چند لحظه زینب تکانی خورد و بنای گریه را گذاشت به سمت او برگشتم که شیرش بدهم در همین حین سید از نظرم ناپدید شد فریاد زدم: بچه ها! باباتون رفت بلند شوید و دنبال سرش بروید. 🔸آنها با فریادِ من سراسیمه از خواب پریدند و با شنیدن کلمة بابا بنای گریه را گذاشتند حال زینب خوب شد و دیگر نیازی به بستری شدن نداشت.
✍جلوه های غیبی شهید محمد حسین یوسف الهی به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی در کتاب لحظه های آسمانی غلامعلی رجایی... 🔹یک روز با شهید محمد حسین یوسف الهی به طرف آبادان می‌رفتیم. 🔸در بین راه با توجه به اینکه عملیات گذشته ما خیلی موفقیت آمیز نبودند و عملیات بزرگی هم در پیش داشتیم به او گفتم : این عملیات نتیجه مناسب نخواهد داشت. 🔹پرسید چطور؟ گفتم: برای اینکه این عملیات سختی است و من بعید می‌دانم موفق شویم. 🔸حسین گفت : اتفاقاً من معتقدم ما در این عملیات موفق می‌شویم از او پرسیدم از کجا اینطور اطمینان داری؟ 🔹خنده‌ای کرد و با همان تکیه کلام همیشگی گفت : حسین پسر غلامحسین به تو می‌گوید که ما در این عملیات پیروزیم. 🔸چون می‌دانستم لابد خبری هست که اینطور محکم حرف می‌زند از او پرسیدم یعنی چه ؟ از کجا می‌گویی؟ گفت: بالاخره خبر دارم. 🔹پرسیدم خوب از کجا خبر داری؟ گفت: به من گفته‌اند که ما پیروز می‌شویم پرسیدم چه کسی به تو گفته؟ 💢جواب داد حضرت زینب علیه السلام... 🔸پرسیدم در خواب تو گفته یا در بیداری؟ 🔹با خنده جواب داد تو به این چه کار داری فقط بدان بی بی به من گفت: شما در این عملیات بر دشمن پیروز می‌شوید و من هم به همین دلیل می‌گویم قطعاً موفق می‌شویم. 🔸هرچه از او خواستم برای من که فرمانده‌اش بودم بیشتر توضیح دهد به همین چند جمله اکتفا کرد و چیز دیگری نگفت. 🔹وقتی عملیات با موفقیت به اتمام رسید به یاد حرف‌های آن روز حسین و قطعیتی که در کلامش بود افتادم.
🍃بعد از شھادت علے خوابش‌رو دیدم⇩ بهم گفت: « اگہ مےدونستم این دنیا بہ‌خاطر صلوات این‌ همہ ثواب‌ و‌ پاداش میدن🎁، حالا حالاها آرزوۍ شھادت نمےکردم! مےموندم توۍدنیا و صلواټ مےفرستادم.. ❣ 💚قسمتی از خدا را شکر می کنیم که به ما لیاقت داد به سنگرهای اسلام بیائیم و نوکری امام زمان (عج) را بکنیم و خیلی خوشحالیم که توانسته ایم اصل ولایت را پیاده کنیم و ما با خون خود این اصل را حفظ می کنیم و ما پشتیبان روحانیت و خط امام هستیم. ای جوانان نکند در رختخواب بمیرید که حسین (علیه السلام) در میدان جنگ شهید شد؛ مبادا در غفلت بمیرید که علی (علیه السلام) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر(علیه‌السلام) در راه حسین و با هدف شهید شد. 🌻🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
🍃🌸🍃 کرامات شهید 💫 علیرضا تورجی‌زاده، برادر شهید : افرادی بسیاری از شهرهای مختلف به زیارت شهید می آیند .... وی اظهار کرد: برادرم انسان با اخلاص و با معنویتی بود که در زمینه مسائل معنوی اهتمام ویژه‌ای داشت، همانطور که اکثر رزمندگان در آن دوران این چنین بودند. تورجی‌زاده افزود: بعد از شهادت برادرم به طور ناخواسته و بدون آنکه تبلیغی صورت گیرد، بسیاری از افراد برای توسل به این شهید گرایش پیدا کردند و برای حاجت گرفتن بر سر مزار او حاضر می‌شدند و به مرور شاهد آن بودیم که نام این شهید بعد از شهادت به مرور شهرت بیشتری یافت و وسعت گرفت، بدون اینکه خانواده این شهید هیچ گونه دخالتی داشته باشند. وی خاطرنشان کرد: این روند به شکلی ادامه پیدا کرد که در حال حاضر خود ما هم برای ملاقات مزار این شهید گاهاً به فاصله 3 تا 4 قبر آن طرف‌تر می‌ایستیم و فاتحه می‌خوانیم. * وقتی مردم برای توسل از شهرهای مختلف ایران به مزار این شهید می‌آیند برادر شهید تورجی‌زاده عنوان داشت: رفته‌رفته نام این شهید در کل کشور شهرت یافت و افراد زیادی از شهرهای مختلفی همچون آمل، شیراز، مشهد و... به اصفهان و حتی به منزل ما می‌آیند و از مادر شهید طلب دعا می‌کنند؛ در برخی موارد افرادی از شهرهای مختلف می‌آیند، نذر می‌کنند، حاجت می‌گیرند و به شهر خود بازمی‌گردند؛ بعضاً می‌گویند که فلان دوست یا آشنا این شهید را به ما معرفی کرده و ما به همین خاطر به اصفهان سفر کردیم. وی ادامه داد: این گونه موارد تا جایی پیش رفت که کار را به فراتر از مرزها کشاند؛ در همین تابستان گذشته یک خانم پزشک ایرانی‌الاصل که حدود 40 سال مقیم کشور آمریکا بوده با ما تماس گرفت و گفت می‌خواهد به ملاقات خانواده شهید تورجی‌زاده بیاید. تورجی‌زاده اضافه کرد: این خانم مسؤولیت امور مسلمانان یکی از ایالات آمریکا را بر عهده داشت و گفت «من نام شهید تورجی‌زاده را شنیده‌ام، بر سر مزار او رفته‌ام و حتی یک تسبیح متبرک از مزار این شهید به محل اقامت خود در آمریکا برده‌ام و با آن ذکر می‌گویم؛ یکی از دوستان پزشک من در آمریکا به بیماری سرطان مبتلا شد به گونه‌ای که دیگر هیچ راهی برای بهبود بیماری خود نداشت، به او گفتم توسلی به شهید تورجی‌زاده کن؛ این خانم به شهدا توسل کرد و از جانب خداوند شفا یافت و اکنون به زندگی خود ادامه می‌دهد». وی اذعان کرد: خانواده شهید تورجی‌زاده برای معرفی این شهید به عنوان شهیدی که حاجت‌های زیادی داده دخالتی نداشته‌ و این تنها خواست خدا بوده است کما اینکه بسیاری از بزرگان دینی هم برای تبلیغ خود کاری نکردند اما سیره و رفتار آن‌ها در زندگی خود باعث شهرت معنوی آنان شد و خواست خدا بوده که توجه دنیا به این بزرگان جلب شود. آداب زیارت قبور شهدا و تذکراتی که خانواده این شهید لازم دانستند به اطلاع مردم و مراجعه‌کنندگان برسد نیز در قالب یک تابلو بالای مزار این شهید نصب شده است. برادر شهید تورجی‌زاده تصریح کرد: از شهرهای مختلفی به منزل ما می‌آیند و گاهاً شب را در منزل شهید تورجی‌زاده سپری می‌کنند؛ از ابتدا درب خانه این شهید به روی همه مردم باز بوده و از دیگر شهرهای کشور مراجعه می‌کنند.
کرامات شهید مصطفی صدر زاده از زبان همسرشان: چند روز پیش پسرم محمد علی از مدرسه که برگشت دائم می‌گفت دلم درد می‌کنه تا شب صبرکردیم بلکه بهتر شود اما درد بیشتر میشد. با برادرم او را به درمانگاه بردیم وقتی دکتر معاینه کرد گفتند سریع ببرید بیمارستان باید جراحی شود. وقتی او را به بیمارستان رساندیم دکتر اورژانس ما را شناخت بعد از شرح حال نوشتن از محمد علی و معاینه او توسط دکتر های دیگه خانم دکتری آمد کنار من و گفت من کارم توی این بیمارستان رو از همسر شما گرفتم چند بار درخواست دادم رد شد تا توسل کردم به شهید صدرزاده همان شب اعلام کردند که با درخواستم موافقت شده اینها را تعریف می‌کردند و گریه میکردند. هر لحظه تشخیص ها پیچیده تر می‌شد. کارهای بستری آقا محمد علی انجام شد و نظر جراحی قطعی تر میشد. وقتی این تشخیص ها رو می‌شنیدم خیلی ها رو بار اول بود به گوشم خورده بود آنجا با اینکه پدر آقا مصطفی،مادر و برادرهایم بودند اما من فقط با آقا مصطفی حرف میزدم. وقتی تشخیص ها رو سرچ کردم ترسم بیشتر شد. فقط به آقا مصطفی گفتم شما که آبرو داری و برای همه آبرو گرو میگذاری برای بچه خودت کاری کن. محمد علی رو آماده میکردند برای سونو گرافی، به شهید گفتم من اصلا نمیدانم چطور، ولی محمد علی جراحی نشه، خودت میدونی شما پدرشی. تقریبا یک ساعتی طول کشید تا از سونو گرافی برگشت دکترهایی که تا قبل از سونو گرافی مستأصل بودند و استرس داشتند حالا با اطمینان گفتند دیگه مشکلی نیست و نیاز به جراحی ندارد.
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که حاجت شهادت خودشو از امام رضا علیه السلام گرفته بود شهید مدافع حرم عباس کردانی از شهادتش خبر داشت که چه تاریخ و کجا به شهادت میرسند شادی روحش صلوات یادشهداکمترازشهادت نیست
✍شهیدی که مزارش دارالشفاست 🌹شهید سید غلامرضا مصطفوی مزار این شهید امروز به زیارتگاه و دارالشفا مبدل شده به گونه‌ای که از سراسر کشور زائران و ارادتمندان خود را به زادگاه و قبر منور وی می‌رسانند تا با واسطه قرار دادن شهید حاجات خود را از درگاه احدیت طلب کنند. 🔸یک زوج زنجانی که در حسرت فرزند بود متوسل به شهید مصطفوی شد خداوند به آنها فرزندی عطا کرد و خانواده آن زوج برای شهید جایگاه و بارگاه درست نمودند. 🔹شهیدی که چوپان بود و به دلیل اینکه همیشه در صحرا همراه گوسفندان بود نمی توانست جایی برود. 🟢همیشه آرزو داشت برای یکبار برود مشهد پابوس امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام 🔸زمانی که جنگ شد به جبهه رفت و به برادرش گفت این خداحافظی و وداع آخر است. 🔹سال ۶۵ در جبهه سومار شهید شد و پیکرش مفقود شد. 🔸همانگونه که آرزوی زیارت امام رضا علیه السلام را داشت پیکرش بعد از تفحص اشتباهی به مشهد رفت. 🔹و پس از تشییع در حرم مطهر متوجه شدند که شهید اهل زرند استان کرمان است و پیکرش برای دفن به زادگاهش انتقال داده شد. 🔸شهیدی که بیماران به وی متوسل شدند و شفا گرفتند. 🔹دختر بچه ای که تومار مغزی داشت تومار روی یک رگ قرار گرفته بود و امکان عمل مساوی با مرگ وی می شد. 🔸پدر و مادرش متوسل به شهید مصطفوی شدند که برای دخترشان دعا کند بعد از چند وقت تومار جابجا شد و در کمال شگفتی پزشکان متحیر و شگفت زده شدند و عمل را انجام دادند. ✅شهیدی که مشاهده نمودند نوری از قبر شهید به طرف آسمان‌ بلند شده و محوطه را نورانی کرده و وقتی در کنار قبر شهید رفتند بوی عطر عجیبی به مشام رسیده است. محل آرامگاه شهید : روستای دشت خاک از توابع شهرستان زرند
✍علاقه حاج قاسم به شهید محمد حسین یوسف الهی به خصوصیات و ویژگی‌های او برمی‌گشت. 🔸عارفی که انس و الفت حاج قاسم به او بعد از شهادت نیز ادامه داشت و تا جایی بود که به خصوص شب‌ها با حضور در گلزار شهدای کرمان در کنار مزار شهید یوسف الهی زیارت عاشورا می‌خواند. 🔹در روایتی حاج قاسم عنوان نموده محمد حسین به نظر من عالم دیگری می دید که از عقل ما ناتوان می باشد. 🔸چرا که برای من پیشگویی هایی کرد و مطالبی می گفت که از عقل یک انسان عاقل فراتر بود. 🔹محمدحسین زمان شهادت خود را پیش بینی کرده بود. 🔸محمد حسین پیروزی عملیات والفجر هشت را دو ماه قبل از عملیات برای من تشریح کرد آن هم از قول حضرت زینب سلام الله علیها...
44.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍معجزه و کرامت شهید حاج قاسم سلیمانی شفای محمد آراس شانزده ماهه کودکی که کاملاً فوت شده بود با توسل به سردار شهید حاج قاسم سلیمانی تاریخ روایت دهم آبان ۱۴۰۲ گلزار شهدای کرمان...
. ✔️ روایت حاج قاسم سلیمانی از عنایت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) به رزمندگان حزب‌الله در بحرانی‌ترین روزهای جنگ ۳۳روزه و آغاز نقطه شکست اسرائیل با انهدام تانکهای مرکاوا 🔸در آن کوران حوادث سخت جنگ ۳۳ روزه، یکی از برادرهای حزب‌الله که اهل تدین و تشرع بود و در جنوب مسئول بود، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبوده گفت: 🔹«دیدم یک بانویی آمد و یک یا دو بانوی دیگر هم در کنارش بودند. 🔸من در عالم خواب حس کردم حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. 🔹رفتم به سمت پاهای مبارکشان برای توسل؛ به ایشان گفتم که ببینید وضع ما را، ببینید ما چه وضعی داریم. 🔸حضرت فرمودند که «درست می‌شود». 🔹گفتم نه. من مُصر بودم به پای ایشان بیفتم و اصرار داشتم از ایشان چیزی بگیرم. 🔸بعد از اصرار کردن، ایشان فرمودند «درست می‌شود» و یک دستمال از داخل روپوشی که داشتند بیرون آوردند و تکان دادند و فرمودند «تمام شد». 🔹یک لحظه بعد یک هلی‌کوپتر اسرائیلی با موشک زده شد و بعد از این، زدن تانک‌ها شروع شد. 🔸و زدن تانک‌ها همان نقطه‌ی شکست رژیم در جنگ بود. 🔹از اینجا بود که معادله‌ی جدید آمد و اولین موشک‌های کورنت در این جنگ رونمایی شد و برای اولین بار تانک‌های مرکاوای اسرائیلی که تا حالا به این شکل زده نشده بودند، منهدم شدند و نزدیک به هفت تانک در یک روز زده شد.