شهید مهدی باکری
🎥سیمرغ با موفقیت پرواز کرد ▪️هواپیمای ترابری سیمرغ، ساخته متخصصان سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع با
💢اینجا ایران عزیز است ،پرواز در لبه علم و تکنولوژی و دانش دنیا
⏪هواپیمای ترابری سیمرغ با موفقیت پرواز کرد
🔹دریانوردی ۸ ماههی ناو تمام ایرانی دنا، رونمایی از موشک راهبردی و نقطه زن خرمشهر ۴ و امروز پرواز موفقیت آمیز هواپیمای ترابری سیمرغ؛ نشانهی عملی تحقق شعار #ما_میتوانیم از سوی متخصصان داخلی و یک گام اساسی برای ورود صنعت هوایی کشورمان به باشگاه سازندگان هواپیماهای سنگین و پیشرفتهتر در آینده نزدیک ( در شرایط کاملا تحریمی)
🔸یادمان نرود این هواپیمای ترابری را کشوری ساخته که ۴۴سال بابت هر پیچ و مهره اش تحریم بوده است؛ #سیمرغ نماد پایمردی و غیرت ایرانیان در اوج تحریمهای ظالمانه است؛ کشوری که یک روز محتاج سیم خاردار بود و به او نمیدادند، تنها پس از ۴ دهه هواپیمای نظامی، پهپاد و موشک نقطه زن تولید میکند!
🔻هرجا به جوانان اعتماد کردیم، سراسر موفقیت بوده است ✌️🇮🇷
#خبرخوب
✳️ خون شهدای كربلا؛ منشأ ظهور حضرت مهدی (عج)
🔻 نگاه كن به واقعیترين صحنهٔ تاريخ يعنی به مهدی موعود (عج) و بگو: «اَيْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتولِ بِكَرْبَلا» يعنی؛ كجاست آن كس كه انتقام خونهای ريخته شده در كربلا را خواهد گرفت. اين يك اعتقاد بزرگ توحيدی است كه خون شهدای كربلا منشأ ظهور حضرت مهدی (عج) میشود و آن حضرت انتقام آن خونها را از فرهنگی كه به قتل حسين و اصحاب او مبادرت ورزيد میگيرد. اگر نتوانيم اين نكته را بهخوبی در عقيدهٔ خود جای دهيم، يا خدا را نمیشناسيم يا امام حسين (ع) را، يا حضرت حجت (عج) را.
🔸 امام حسين (ع) خوب میداند اين خونی كه در كربلا بر زمين ريخت، در ثمرهٔ نهايی تاريخی خود غوغا میكند؛ حسين (ع) قدر خودش را میداند و به همين جهت خونها را به آسمان میپاشيد و راوی میگويد: به خدا قسم يك قطره از آن خونهايی كه به آسمان پاشيد به زمين برنگشت، يعنی اين خونها، زمينی نيست كه پس از مدتی فراموش شود، بلكه منشأ تحولی بزرگ خواهد شد و زمينهٔ ظهور حجت خدا را فراهم میكند و لذا بر اساس همين عقيده میگويی: كجاست آن گوهر نتيجهٔ كار همهٔ انبيا و اوليا كه عملاً خونهای شهدای كربلا را به ثمر خواهد رسانيد؟
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 از کتاب «فلسفهٔ حضور تاریخی حضرت حجت (عج)»
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
✳ سالی یک یا دو امتحان سنگین داریم
🔻 ما این چند سالی که هستیم، مرتب داریم «امتحان» میدهیم؛ یا امتحان «شُکر» است، یا امتحان «صبر»؛ یا در کلاس شکر نشستهایم، یا در کلاس صبر.
🔸 خدا «دنيا» را برای «آزمون» خلق كرد. اصلاً دنيا كلاس امتحان است، منتها امتحانها دو قسم است؛ گاهی امتحان، هر روز است ولی گاهی امتحانهای سنگين، سالی يك بار يا دو بار است. «يُفْتَنُونَ في كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ» (توبه، ۱۲۶)
🔹 گاهی يك بار يا دو بار انسان يا «بيمار» میشود يا «مال» فراوانی به او پيشنهاد میدهند يا «مقامی» به او پيشنهاد میدهند و در بوتهٔ آزمايش قرار میگيرد، وگرنه امتحانات جزئی هر روز و هر لحظه است.
👤
🔆 تو رو خدا حلالم کن!
🔻یک روز حسین از مأموریت آمده بود که دید بستههای پلاستیکی میوه را سر پلهها چیدهام و چندتا چندتا بالا میبرم. سرخ شد، خجالت کشید و گفت: آخه چرا شما؟ اگه این طفل معصوم تو شکمت خدای ناکرده مثل دختر اولمون زینب آسیب ببینه چی؟ گفتم تمام هم و غم من اینه که شما فکرت درگیر مسائل خونه و بچهها نباشه تا بهتر به مردم خدمت کنی. خدای این بچه هم ارحم الراحمینه. این را که گفتم، سرش را انداخت پایین و با التماس گفت: پروانه جان، من خیلی به تو #بدهکارم! تو رو خدا #حلالم کن.
📕 از کتاب #خداحافظ_سالار | خاطرات همسر سرلشکر پاسدار #شهید_حسین_همدانی)
📖 ص۲۶۳
❤️ #همسرانه
✳ کمک نمیکنیم که کسی از پیش ما برود
🔻 اهلبیت علیهمالسلام کریم مطلق هستند و با کرامت خویش به استقبال مؤمنانی میآیند که به آنها رجوع کردهاند.
🔸 جمعی به محضر امام صادق علیهالسلام آمدند. حضرت با کمال گرمی از ایشان استقبال کردند و دستور دادند بارهای آنها را بر زمین بگذارند و در آن چند روزی که در بیت امام بودند، به احسن ضیافتها از آنها پذیرایی کامل کردند. وقتی عزم بازگشت کردند، امام به خدمتکاران فرمودند: «بگذارید خودشان بارشان را بردارند و به آنها در رفتن کمک نکنید.» مهمانان احساس کردند که شاید امام از آنان ناخشنود شدهاند و ناراضی هستند که در هنگام ورود و در طول این چند روز بهگرمی از آنان پذیرایی کردند اما اکنون بستن زاد رحیل را بهعهدهٔ خودشان گذاشتند و با آنها همراهی نکردند! هنگام حرکت، علت را از امام جویا شدند. ایشان فرمودند: «دأب ما اهلبیت علیهمالسلام این است که از محبان و مشتاقانمان استقبال میکنیم ولی کمک نمیکنیم که کسی از پیش ما برود.» خیلی تعبیر لطیفی است! حضرت فرمودند: از شما ناراحت نیستیم اما بنای ما بر این نیست که کمک کنیم برای رفتن از پیش ما، و دور شدن را تسهیل نمیکنیم.
👤 #استاد_محمدرضا_عابدینی
📚 از کتاب #ادب_عاشقی
📖 صفحات ۷۳ و ۷۴
#⃣ #امامشناسی
✳️ دنیای کوچک!
🔻 عراق، منطقه را زیر آتش گرفته بود. چند خمپاره سوتکشان به سمت ما هجوم آوردند. حاج آقا [شهید عبدالله میثمی] را مجبور کردیم بیاید داخل سنگر. سنگر کوچک بود و در مواقع عادی، دو نفر هم حاضر نمیشدند داخل آن بشوند، ولی آن شب چهار پنج نفر به آن پناه بردیم. حاج آقا میثمی میگفت: «میدانی چرا ما در جای به این کوچکی جایمان شد؟» گفتم: نه! گفت: «به خاطر ترس! اگر انسان از خدا هم بترسد، دنیا برای او کوچک میشود.»
📚 از کتاب #مجمع_ملکوتیان | معرفی و گزیدهای از خاطرات چهل شهید شاخص روحانیت در یکصد سال اخیر
📖 ص ۱۴۳
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✳️ چرا نسل جوان دربارهٔ همهٔ مسائل دچار شک و شبهه میشود؟
🔻 سطح تفکر و اندیشهورزی نسل جدید نسبت به گذشته ارتقا یافته است. چنین رشدی عمدتاً ناشی از رشد علمی و تحصیلی است. اگر فهم ما از «معارف دینی» همراه با «رشد عقلی» ما ارتقا نیابد، دچار شبهه میشویم. مثلا اگر تصوری که از مفهوم خدا در ذهن ما وجود دارد، در سطح همان مفهومی باشد که در کودکی از خدا داشتهایم، امروز با اندک تأملی دربارهٔ خدا، دچار شبهات متعددی میشویم.
‼️ یکی از معضلات نسل جوان امروز، همین است؛ یعنی از نظر فکری رشد کرده، اما از معارف عمیق دینی به میزان رشد فکری بهرهمند نشده است. از این رو دربارهٔ همهٔ مسائل دچار شک و شبهه میشود.
ادامه دارد...
📚 از کتاب #روایت_مطهر (ج۱)| تأملی در اندیشههای #شهید_مطهری
📖 صفحات ۱۹۳ و ۱۹۴
👤 #حسین_سوزنچی
✳️ وصلهٔ نفس!
🔻 تراشهٔ کبریت را در جاظرفی انداخت و به طرف در رفت. از پشت چشمی نگاه کرد. «عباس است!» در را باز کرد.
- چه عجب از این طرفها؟!
- برای مأموریتی آمدم به پایگاه. گفتم سری به تو بزنم.
نگاهی به لباس پرواز او انداخت.
- لباس را در بیاور.
عباس بلند شد تا لباسش را درآورد. روحالدین نگاهی به او انداخت؛ وصلهای بر سر زانو!
- هنوز همان اخلاق دانشجویی را داری؟ بابا دیگر برای خودت کسی هستی.
عباس بابایی خم شد و وصلهٔ سر زانویش را نوازش کرد.
- میدانی رفیق، این وصله را به نفسم زدم تا زیاد بلندپروازی نکند.
📚 از کتاب #آواز_پرواز | زندگینامهٔ داستانی #شهید_عباس_بابایی
📖 صفحات ۳۰ و ۳۱
✍ #راضیه_تجار
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✳️ از یک دانهٔ خشخاش هم کمتری!
🔻 گفت: وقتی میروم آن بالاها، توی آسمانی که تا چشم کار میکند ادامه دارد، به نظرم میرسد که از یک دانهٔ خشخاش کوچکتر و ناچیزترم. بعد به خودم میگویم: «وقتی پا روی زمین گذاشتی فراموش نکنی؛ فراموش نکنی که از یک خشخاش هم کمتری.»
📚 از کتاب #آواز_پرواز | زندگینامهٔ داستانی #شهید_عباس_بابایی
📖 ص ۷۷
✍ #راضیه_تجار
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✳️ ببین به چه چیز دل بستهای؟
🔻 در نیمروزی گرم، شخصی به حضرت علی علیهالسلام عرض کرد: مرا موعظه کن. حضرت فرمود: مجالس فراوانی را با هم بودیم و سخنرانیهای زیادی را از ما شنیدی؛ الآن در این نیمروز گرم چه حاجت که موعظهای از ما بشنوی؟ عرض کرد: دامن شما را رها نمیکنم مگر اینکه سخنی بگویید. حضرت فرمود: «انت مع من احببت» تو با محبوبت محشور میشوی. ببین به چه چیز دل بستهای؟ مورد علاقهٔ تو چیست؟ چه میخواهی؟
‼️ مباد آنکه به فکر همه چیز باشیم، ولی به فکر خود نباشیم. سری به درونمان نزنیم که درونمان چه کسی و چه چیزی را میخواهد. گاهی ممکن است انسان عمری غافل باشد و نداند چه میطلبد.
👤 #آیت_الله_جوادی_آملی
📚 از کتاب #حکمت_عبادات
📖 صفحات ۲۴۸ و ۲۴۹
#⃣ #سلوک #معاد
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ سطحینگری؛ گرفتاری عصر حاضر
🔻 حضرت [علی به امام حسن علیهماالسلام] میفرمايند: «وَ تَفَقَّهْ فِی الدّين.» فرزندم! در دين، عميقاً فكر كن. امام اين سخن را میگویند تا فرزندشان را حقیقتاً نجات دهند، چون خوب میدانند راه نجات همين است و بس.
❗️فهم ضعيف در دينداری جای وسوسههای شیطانی را باز میگذارد. این بدیهی است كه عبادات هركس را به اندازهای قبول میكنند كه در دين تفقه کرده است. به همین جهت نماز همه به يك اندازه قبول نمیشود، چون فهمی که از نماز دارند یکسان نیست.
‼️ متأسفانه ما در دورانی زندگی میكنيم كه «سطحینگری» همه را گرفتار کرده و به تعبیر «رنه گنون» کمّیت بر همه چیز سیطره پیدا کرده است. در سطحینگری، انسانها به كمّيتها اهميت میدهند و همين امر باعث میشود كه افراد به جای عمق بخشيدن به دانستههايشان، در فكر زيادكردن آنها باشند و عملاً عميق فكركردن از آنها گرفته شده و نور حكمت در آنها كشته شده.
🔺 بنا به توصیهٔ حضرت که میفرمایند: «در دین تفقه کنید» سعی بفرمایید كه از عميق فهميدنِ دين خسته نشويد. برداشتهای سطحی، لایهٔ اولیهٔ دین است. نباید دین الهی را در همان سطح خلاصه کرد.
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 از کتاب «فرزندم اینچنین باید بود» ج۱
#⃣ #دینداری
✳️ همان چای بسش بود!
🔻 قرار بود مقام معظم رهبری برای بازدید و دیدار تشریف بیاورند. پدر، چهار پنج روزی درگیر تدارکات دیدار بود. صبح میرفت و شب میآمد. من هم با بسیجیها رفته بودم برای کمک. ظهر که شد، رفتم همان قسمتی که پدر مشغول بود. برایم چای آوردند. میخواستم بروم که دفتردار پدر گفت: دارند ناهار میآورند، کجا میروی؟ پدر صدایش را شنید. گفت: بگذار برود. ناهار برای کارکنان است. فرجالله بسیجی است و همان چای بسش بود!
📚 از کتاب #نورعلی | نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار #شهید_نورعلی_شوشتری
📖 ص ۹۴
#⃣ #بیت_المال
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم