امروز 500 کودک در شمال غزه کامل قرآن رو کاملا حفظ کردن، نه گشنگی و نه تشنگی جلوشون گرفت، و براشون بهونه نبود.
این یک معجزه در وسط محاصره و قحطی رخ داد.
خدا را شکر
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
به بهانه سی و پنجمین سالگرد شهادت سرلشکر شهید، ولی الله چراغچی.
باسمه تعالی
لا بود که کشته ولا بود، ولی
لا بود و الست را ولا بود، ولی
با قامت واژگونه در خونش نیز
تصویر و تجسمی ز لا بود، ولی
هیجدهم فروردین ماه، یادآور شهادت فرمانده ولایتی، بصیر، با تدبیر، مدیر، شجاع، دلاور، مخلص و صمیمی دفاع مقدس، شهید والا مقام ولی الله چراغچی، دومین فرمانده تیپ ۲۱ امام رضا علیه السلام و قائم مقام لشکر ۵ نصر است.
۳۵ سال پیش روح پر تلاطم و خروشانی که، دمی آرام و قرار نداشت، برای همیشه آرام گرفت.
آری؛ در آن یکشنبه غمبار، ولی الله به ابدیت پیوست.
جسم نازنینش در خاک مأوی گرفت و روح بزرگش، به آسمانها عروج کرد و جاودانه شد.
ولی الله تمام وجودش لبیکی بود به محضر مراد و امامش.
تا آنجا که برای اجرای فرامین آن پیر فرزانه، سراپا گوش بود و در نهایت بر آن مرام و اعتقاد، تمام وجودش را نثار کرد.
او سپاهی را ولی بود تا، فرمانی از مرادش بر زمین نماند.
ولی الله، جامع جمیع خصلت های نیکو بود.
در سخت ترین شرایط جنگ که دشمن جلو می آمد و به خاکریز میچسبید.
آنجا که بسیاری از همراهان، نگران و پریشان میشدند.
ولی خدا، آرام بود و حضور و رفتارش آرامش بخش.
سینه ستبرش، دلاور مردانه سپر بلای دشمن و بیقرار برای اجرای ماموریت بود.
اتکایش فقط به خداوند بود و به هر چه غیر او بیاعتنا بود.
در آن لحظات نفس گیر و صحنههای امتحان اللهی، او مردانه و با شجاعت تمام مصداق بارز کلام مولایمان علی علیه السلام بود.
أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ، تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ و...
و اما؛ با همه صلابتی که داشت، لبریز از خضوع و صمیمیت بود.
فشار کار و سختی کارزار، او را آشفته نمیکرد.
در همان شرایط دشوار هم، بر لبش لبخند بود و گفتارش شیرین و دلنواز.
برای اولین بار هم که او را میدیدی، چنان صمیمی و گرم رفتار میکرد که، دیگران تصور میکردند؛ سالهاست بین آنان رفاقتی است.
در نهایت تواضع و فروتنی بود تا آنجا که، برای خود جایگاهی قائل نبود.
اگر جلو درب قرارگاه فرماندهیاش هم او را نمیشناختند و مانع ورودش میشدند، با متانت تمام، توقف میکرد مدارک لازم را ارائه میداد تا دژبان متقاعد شود و اجازه ورود دهد.
بدون آنکه مسئولیت و جایگاه سازمانی را عنوان کند!
بسیار پرکار، کم خواب و کم هزینه بود.
بسیاری از اوقات خواب و استراحتش، در تردد و بین راه و بر صندلی خودرو بود.
در عین حال خستگیهای ناشی از فعالیتهای تا دیر هنگام و پاسی از شب او، مانع تهجد و ارتباط نیمه شب با معبودش نبود.
عشق آقا ولی به قرآن از کودکی زبان زد بود و دوره قرآنی که در کودکی و در اتاق کوچکش با دوستان داشت.
اگر گوش دل باز کنیم، صدای قرائت دلنواز قرآنش در صبحگاهان و بعد از نماز، از دل سنگرها به گوش میرسد.
اما ولی الله ویژگی اساسی دیگری داشت که منحصر به خودش بود و او را از بسیاری از همراهان و دوستانش ممتاز میکرد.
همه گفتار و اعمالش فقط برای خدا بود.
در تمام لحظات زندگی و اعمال و رفتار ولی الله اخلاص موج میزد.
اصلاً نمیخواست دیده شود.
برای ولی مهم نبود کجا هست و چه مسئولیتی دارد.
مهم این بود که همان کاری که به او محول است درست انجام شود.
به حواشی توجه نداشت.
اینکه فرمانده است یا فرمانبر.
برایش اهمیت نداشت.
مسئول بالاترش کیست!
به راحتی زیر دست کسی کار می کرد که، خودش او را آموزش داده بود، به جبهه آورده بود و به او مسئولیت داده بود.
حتی مهم نبود چه در باره اش میگویند و چگونه قضاوت میشود.
آنچه برایش مهم بود و اساسی، انجام وظایف بود، در زمان مقرر و به احسن وجه.
آری؛ آقا ولی آنچه خواست از خدایش گرفت و خداوند هم خواسته هایش را اجابت کرد.
هیچکس ندانست در آن خلوت و در آن نمازها و نیازهای عاشقانه از خدایش چه خواست.
ولی خداوند کریم کمال قربش را روزی او گرداند.
تا آنجا که او را ندا داد:
«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی»
و اما کلامی چند با آقا ولی؛
فرمانده عزیزم.
ولی جان؛
خصلت وفا داری و صمیمیت تو زبانزد بود.
تو همیشه بهترین ها را برای دوستان میخواستی.
به حرمت رفاتهایمان و با هم بودنمان در آن ایام و دوران سخت و مظلومیت زاید الوصف انقلاب و نظام اسلامیمان، دست ما را هم بگیر.
ولی جان؛ این جسارت را بر من ببخش، مختصری از عظمت تو را در حد توان ناچیزم بیان کردم.
معرفی تو و آن دوستان آسمانیت نه در این مجال میگنجد و نه تناسبی با وسع امثال من حقیر دارد.
که؛
معرِّف باید اجلی از معرَّف باشد.
شهیدان ما رفیق نیمه راهیم
شهیدان ما کویر بی گیاهیم
بگیرید ای گلان دستان ما را
شهیدان ما همه غرق گناهیم.
با عنایت خداوند یادشان همواره و تا ابدیت گرامی خواهد ماند.
مهدی خویشاوندی
۱۸ فروردین ۱۳۹۹
🔻آدرس سایت و آیدی ما در سروش و ایتا:
📌@congress18000
🌐yadvarane.ir
شهید محمد عطار خراسانی، طلبه شهید محمد هدایت زاده، مهدی خویشاوندی و آقا سید مجید مصباحی.
شهریور ۱۳۶۳، منزل حاج آقای محمدزاده.
🌺🌺
به بهانه سی و نهمین سالگرد شهادت فرمانده کمنظیر دفاع مقدس ولی الله چراغچی مسجدی
آقا ولی آخر مرام و معرفت.
🌹🌹
در فرصت کمی که آقا ولی به مشهد میآمدند؛ دیدار با بچههای رزمنده از برنامههای جدی ایشان بود.
برای دیدار با بر و بچههای جبهه و حتی جلسات کاری معمولاً پاتوق؛ منزل مرحوم حاج آقای محمد محمدزاده (چمران خراسانیها) بود.
ایشان هم به حق؛ با جان و دل پذیرای بچهها بود و سنگ تمام میگذاشت.
حاجی حضور آقا ولی در مشهد را مغتنم و آن را بهترین فرصت برای دورهمی بچهها میدانستد.
ایشان از حضور دوستان در منزلش در هر شرایط، وقت و بیوقت، با اطلاع و بی اطلاع، با دعوت و بی دعوت؛ خوشحال میشد.
ساعت ۲ بعد ازظهر از زیارت شهدا در بهشت رضا، با آقا ولی بدون اطلاع به منزل حاجی میرفتیم و ایشان از بیرون نهار تهیه میکرد.
برخی مواقع برادران رزمنده که بالغ بر صد نفر میشدند؛ برای دورهمی و شام دعوت میشدند.
اگر وعده صبحانه بود؛ حاجی مقید بود، برای بچهها کله پاچه بگیرد و لذا از سحر به چندین کله پزی میرفت؛ تا به اندازه همه مدعوین که تعدادشان هم دقیق مشخص نبود؛ زبان بگیرد.
این مجالس در مشهد به عشق آقا ولی برگزار و افراد هم توسط آقا ولی دعوت میشدند.
با شهادت غمبار 😭 آقا ولی خیلی از این برنامهها در مشهد تعطیل شد.
سال شهادت آقا ولی الله عام الحزن بسیاری از رزمندههای خراسان بود.
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
🔻آدرس سایت و آیدی ما در سروش و ایتا:
📌@congress18000
🌐yadvarane.ir
📸پوشش خبری خبرگزاری جمهوری اسلامی
✌️راهپیمایی روز جهانی قدس ۱۴۰۳🇮🇷
🕌دختران نوجوان پایگاه شهید بهشتی مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام،ایوان طرق
#پایگاه_شهید_بهشتی
#مسجدامامحسنمجتبیعلیهالسلام
#حوزه_دو_نجمه
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرصتی که حضرت علی به یک لوطی دادند؛
استاد علی صفایی حائری رحمة الله علیه
🇮🇷
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای فتوای #شهید_صدر درمورد جمهوری اسلامی
🔻 شهیدصدر: در خمینی ذوب شوید چون او در اسلام ذوب شده است...
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۱۹ فروردینماه، سالروز شهادت آیتالله سیدمحمدباقر صدر و خواهرشان بنتالهدی صدر درسال ۱۳۵۹
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
.
♨️واکنش یک تحلیلگر یهودی به یک پرسش: پاسخ ایران کجاست؟
ابوصالح دسك تحلیلگر اسرائیلی:
🔹 شما باید یک چیز را درک کنید
پادشاهی ایران 3000 سال است که قدمت دارد، این هزاران سال را به لطف قرمه سبزی سپری نکردند، صبر دارند و توهین به حیثیت خود را نمی بخشند.
🔹آن ها در واکنش به کشتار ده ها دانشمند که در طول سالیان متمادی کشته شدند، صبر کردند و یک ارتش نیابتی دور ما ساختند، که کار انتقام را انجام داد.
🔹 برای آنها آسیب وارده به کنسولگری عبور از یک خط قرمز نابخشودنی است.
🔹 آن ها پاسخ می دهند، امروز، فردا یا شش ماه دیگر، اما پاسخ می دهند، در حالی که فضای روانی ایجاد شده در اینجا نیمی از کار را انجام داده است، جنگ روانی حرکت قدرتمندی است که یک بار دیگر ما را به زمین می اندازد ....
#ماه_رمضان
#روز_قدس
⏳ صبر راهبردی
صبر راهبردی، نزدن نیست؛ بهموقع زدن و اساسی زدن است.
صبر راهبردی یعنی کنش بهموقع بهجای واکنش بدموقع.
یعنی انتخاب زمان و مکان و نوع انتقام توسط خودمان.
«راه قدس از کربلا میگذرد» بزرگترین مصداق صبر راهبردی بود که اکنون با به شماره انداختن نفس اسرائیل، درستی خود را نشان داده است.
۱۴۰۳/۱/۱۹
🔴وقتی رضاشاه از عجیده خاتون خواستگاری کرد این زن لر جوابی داد که هنوز هم تاریخ شکوه این زن و حقارت رضاشاه را روایت میکند
🔷در هنگامه کشف حجاب رضاشاه به لرستان سفر می کند. در مراسم استقبال رضاشاه از عجیده خانم مادر علیرضاخان بیرانوند میخواهد زن وی شود. داستان به این گونه است که عجیده خانم در مراسم استقبال جلوی رضاخان را میگیرد و از او درخواست میکند، رضا خان میپرسد کیستی و چکار داری، که عجیده خانم خود را چنین معرفی میکند: عجیده هستم. مادر علیرضا و یداله خان بیرانوند. شما آنها را دستگیر کردید. ( در آن زمان بسیاری از سران عشایر و مبارزان لرستانی توسط قشون پهلوی دستگیر شده بودند و بسیاری از آنها اعدام یا تبعید شدند.).
🔷 رضاخان مکثی میکند(در مقابل جسارت زن لر تامل می کند) و میگوید: با خودم ازدواج کن تا خودم برای تو علیرضا و یداله بسازم. عجیده خانم در مقابل درخواست رضان خان جوابی کوبنده می دهد و میگوید: من زنش هستم که علیرضا و یداله را بیاورم اما تو آن مردی نیستی که چنین فرزندانی را درست کنی. (این پاسخ کوبنده و تاریخی عجیده خانم در جراید آن زمان به ثبت رسیده و سندی است بر بی باکی و دلاوری شیر زنان عشایر لر در مقابل شاهی ستمگر و دیکتاور میشود. پس از آن ماجرا عجیده خانم و خانوادهاش به کلات نادری تبعید شدند. پس از مدتی علیرضاخان بیرانوند فرزند علیمردان خان بیرانوند در زندان قصر قجر به همراه برادرانش اعدام شدند.
منبع:
۱_روزنامه رعد آن زمان
۲_کافه تاریخ