4_5769375688352073347.pdf
351K
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
📚 #کتاب PDF مردی با چفیه سفید (قصه فرماندهان/۷)
بر اساس زندگی #شهید_عباس_کریمی
نوشته: اصغر فکور
چاپ پنجم
❝عثمان با شنيدن اسم مردي كه روبه رويش ايستاده بود رنگ از صورتش پريد. پيش از آن فكر ميكرد او بايد قد و قامت تنومندي داشته باشد. با خودش گفت: «مگر ضدانقلاب از او چه ديده كه براي مرده و زندهاش دويست هزار دينار جايزه ميدهد».
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۵
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
عاشق پرواز وشهید بابایی بود رویاش این بودخلبان بشه باهواپیمای پر ازمهمات به قلب تل آویو بزنه
دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه آزاد بود برای اینکه بتونه به سوریه بره مرخصی تحصیلی گرفته بود.عاشق کارهای فنی بود هرچی خراب میشد مصطفی درستش میکردطوریکه همرزماش اسم"نابغه کوچک"روش گذاشته بودن
خانواده اش بخاطر سن کم بهش اجازه اعزام نمیدادن و ومصطفی در جواب میگفت شبطان در کمینه چه تضمینی دارید من چند سال آینده همین ادم باشم!
سید مصطفی موسوی جوانترین شهید مدافع حرم ایرانی و تیپ فاطمیون تنها۳روز بعد از تولد ۲۰سالگی در ورودی شهر العیس سوریه به شهادت رسید.
#شهید_مدافع_حرم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۶
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
بسم رب الشهدا والصدیقین
شهـید مـــرتضی آویـــنی:
🌼 شهدا #اصــــحاب آخرالزمانی
سیدالشهدا علیهالسلام هستند
#پـیام آنــها عشــق اطاعـت و
وفــاداری است.
#سلام برشهیدان گمنام
#سلام برشهیدان امنیت
#سلام برمدافعان حریم ولایت
#سلام بر مدافعان مرزهای وطن
#سلام برجمیع شهدای اسلام
#یاد وخاطره #شهدایی🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۱
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
سربـاز ولیعصــر (عج) • • •
ابراهیم در اكثر مواقع
لباس خاكی رنگ میپوشید و
همیشه سعی داشت با لباس سپاه از
پادگان خارج شود. آنقدر متواضع بود
كه حتی در پوشیدن لباس مراعات میكرد.
یك روز دژبان مقابل درب
جلوی ما را گرفت و گفت:
« برادر! چون شما سرباز هستید,
نمیتوانید ازپادگان خارج شوید.»
من فوراً در مقابل ابراهیم ایستادم و
گفتم: « ایشان كارمند رسمی سپاه است،
و لیكن لباس خاكی رنگ پوشیده است »
اما ابراهیم بدون آنكه ناراحت شده باشد
گفت: « ایشان راست میگویند، من سربازم
سربازِ حضرت ولیعصر (عج) ».
راوی: دوست شهید
#شهید_تفحص
#شهید_ابراهیم_احمد_پوری
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۲
#معرفی_کتاب
فرنگیس حیدرپور زنی کرمانشاهی است که از قضا در روستایی نزدیک گیلان غرب زندگی میکند، رفتارش پر ابهتتر از تندیس تبر به دستش در کرمانشاه و دلی مهربان دارد. فرنگیس برای سالیان سال خسته و کلافه از دوربین و مصاحبه زیر بار تعریف خاطراتش نمیرفت تا این که بالاخره در این کتاب حاضر به روایت بخشی از حوادثی شد که در طی سالیان دفاع مقدس بر وی گذشته است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۳
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مادرش میگوید:
یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت.
پرسیدم احمدرضا که بود؟!
گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟!
گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را دردانشگاه داد!
گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید دانشگاه رتبه اول راکسب کردهای!
باخوشحالی من و پدرش گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا خوشحال نیستی؟
احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم
.در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
#شهید احمدرضا احدی🌷 دانشجوی نمونه رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران و رتبه یک کنکور تجربی سال ۱۳۶۴
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۴
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
غرب تهران از جمله مناطقی بود که در روزهای اعتراضات اخبار اتفاقات آن از طریق شبکههای خبری و در نبود اینترنت سراسری زبان به زبان به گوش میرسید. اتفاقات پیش آمده در برخی از این مناطق از تصورات فراتر رفته و حجم تخریبها مردم را شوکه کرد. در ملارد شهریار علاوه بر تخریب برخی از فروشگاهها و به آتش کشیدن ساختمانها و بانکها کار به درگیریهای خیابانی هم کشیده شد و تعداد زیادی از نیروهای نظامی مجروح شده و تعداد دیگری به شهادت رسیدند. از جمله این افراد #شهید مرتضی ابراهیمی🌷 متولد سال 63 و دارای دو فرزند بود که یکی از آنها تنها 40 روز سن داشت، وی از نیروهای پاسدار گردان امام حسین (ع) در شهرستان ملارد بود. گفته شده ابراهیمی پس از محاصره توسط اغتشاشگران با ضربات قمه و چاقو به شدت مجروح و سپس شهید شده است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۶
مـــــردان خــــدا،
پــــرده انڪار دریدند..
یعنے همہ جـــا، غیر خـــــدا
هیــــچ ندیدند...
#شهیدمحمدجوادتندگویان
#وزیر_شهید
#صلوات وفاتحه تقدیم مینماییم به روح پرفتوح جمیع شهدای این مرز وبوم که باخون سرخ خویش امنیت کشورمان را فراهم نمودند درودبرروان پاکـشان ..
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۷
🎧 غرق در خون می آید.....
نمیدانم برای دست بریده ات روضه عباس بخوانیم
یا برای پیکر پاره پاره ات روضه علی اکبر
یا برای غم رهبرمان روضه مالک
یا به یاد محاسن سفیدت روضه حبیب
یا از هلهله حرمله ها
یا از شهادتت در غربت
🌹 همه منتظر شهادتت بودیم ولی برای رفتنت زود بود
🏁 این خون تو و این کاخ یزید که ویران خواهد شد
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
▪▫▪
چشم های خسته ات گواهی می داد چشم انتظاری را ...
نگاه آرام و سکوت بیشترت,حکایت بغضی عجیب داشت !
تسبیح را آرام چرخاندت...آشوب دلت را گواهی میداد!
دارم با خودم فکر میکنم :
حالا آرام گرفته ای ;
وقتی چشمت روشن شده به جمال عقیله خاتون !
حالا از تهِ دل میخندی;
وقتی رفیقان قدیمی ات را دیده ای!
و حالا ; مثل همیشه ...
سرت را بالا گرفته ای ;
که در دفاع از حرم عمه ی سادات ,سنگ تمام گذاشتی....
راحت بخواب سردار !
ما ,فرزندان این مرز و بوم ...
دست از دفاع بر نمیداریم!
ما
راهت را ...
ایمان و اعتقادت را ...
و عشق و آرمانت را....
ادامه خواهیم داد !
راحت بخواب سردار...
حرم بی مدافع نمی ماند !
تنها
دل مان برایت تنگ خواهد شد...😔
راحت بخواب سردار!
شهادتت مبارک حاج قاسم ...
▪#سلام_ذالفقار_علی
▪#سردار_حاج_قاسم_سلیمانی
بسم رب #الشهداوالصدیقین
رسول خدا (ص):
إذا تقارب الزّمان أنقى الموت خیار أمّتی کما ینتقی أحدکم خیار الرّطب من الطّبق.
وقتى #آخــر_الزمان فرا رسد مرگ نیکان امت مرا گلچین مى کند چنان که شما خرماهاى خوب را از طبق انتخاب مى کنید.
نهج الفصاحه ،حدیث شماره ١۸۹
--🍃 ↬💠↫ 🍃 ---؛1⃣
روح سردار بزرگ ما شاد که فرمود:
اگر زیر آسمان یک ملت باشد که لیاقت نابود کردن آمریکا را داشته باشد، ما هستیم.
یاد #شهــــــــــدا🌷راگرامی بداریم
باعرض تسلیت#شهادت قهرمانان وطن خدمت تمام شیعیان جهان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛2⃣
#شهیدمحمدحسین یوسفالهی🌷
که بود که سردار سلیمانی گفت «دوست دارم تا مرا در پس از مرگ در کنار او به خاک بسپارید»؟
همرزمانش میگویند: حسین از عرفای جبهه بود و زیبا ترین نماز شب را میخواند، ولی کسی او را نمی دید، رفیق خدا بود و مشکلات را با الهامهایی که به او میشد، حل میکرد به مرحله یقین رسیده بود و پردههای حجاب را کنار زده بود.
سردار شهید سپهبد سلیمانی در خاطراتش با این شهید بزرگوار میگوید: یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چندتا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود واز طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود.
خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چند تا عملیات انجام دادیم اما هیچ کدام آنطور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد. گفت: برای چی؟ گفتم: چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم. گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت در این یکی که کلا وضع فرق میکنه واز همه سختتر است. موفق میشویم!
حسین خندهای کرد و با همان تکهکلام همیشگیاش گفت: حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
میدانستم که او بیحساب حرفی را نمیزند. حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان و اطمینان دارد.
گفتم: یعنی چه از کجا میگویی؟ گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم: خب از کجا خبر داری؟ گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم. پرسیدم: کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب(س). دوباره سوال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟ با خنده جواب داد: تو چهکار داری. فقط بدان بی بی به گفت که شما در این عملیات پیروزخواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعا موفق میشویم.
هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیاز هم نبود توضیح بیشتری بدهد. اطمینان او برایم کافی بود.
همان طور که گفتم همیشه به حرفی که میزد. ایمان داشتم. وقتی که عملیات با موفقیت تمام به انجام رسید. یاد حرف آن روز حسین افتادم و به ایمان و قاطعیتی که در کلامش بود. و هرگز از این اطمینان به او پشیمان نشدم.
#یادش_باصلوات
🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛3⃣