بر اساس اعلام نیروی قدس سپاه، در حمله تروریستی، جمعا ده نفر به شهادت رسیدند که پنج نفر از جمله سردار سپهبد پاسدار شهید قاسم سلیمانی، ایرانی و پنج نفر دیگر از جمله ابومهدی مهندس معاون نیروهای حشدالشعبی عراق، عراقی بودند.
اسامی شهدای پاسدار همراه سپهبد شهید سلیمانی به این شرح است:
۱.سردار سرتیپ پاسدار حسین جعفری نیا
۲.سرهنگ پاسدار شهرود مظفری نیا
۳.سرگرد پاسدار هادی طارمی
۴.سروان پاسدار وحید زمانیان
۵. شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه
۶. حاج ابو مهدی المهندس نایب رئیس حشد شعبی عراق
۷. سامر عبدالله داماد شهید عماد مغنیه
۸. محمد رضا جابری مدیر تشریفات حشد شعبی در فرودگاه
۹. حسن عبدالهادی، حشد شعبی
۱۰ محمد الشیبانی، حشد شعبی
۱۱. حیدر علی، حشد شعبی
🌷با لالہ #شهیدِ عشق را این سخن اسٺ
🕊🍃اے لالہ طراوٺ از خون من اسٺ
🌷سر دادن و جان به دیگران بخشیدن
🕊🍃این شیوه عاشقان گلگون ڪفن اسٺ
#شهیـــــدان_پاســــــــــدار_وطن🇮🇷
#بازپنجشنبہ_ویادشهدا_باصلواٺ
#ما_ملت_شهـــــــــــــادتیــــــــــم🌷
والسلام علیکم ورحمه الله
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۷
نادر مهدوی یا حسین بسریا فرمانده ناوگروه دریایی ذوالفقار، وابسته به منطقه دوم نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. وی در جریان درگیری با نیروهایی آمریکایی موفق به انهدام یک فروند بالگرد بل ایاچ-۱ سوپرکبرا متعلق به ارتش آمریکا شد. ویکیپدیا
تاریخ تولد: ۴ ژوئن ۱۹۶۳، شهرستان دشتی
تاریخ مرگ: ۸ اکتبر ۱۹۸۷، جزیره فارسی
خدمت/شاخه: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
همپیمان: ایران
جنگها و مبارزهها: جنگ ایران و عراق، عملیات بدر، عملیات اراده جدی
نادر میتوانست به سلامت از میدان بگریزد اما با مردانگی تمام در پی گرفتن زخمیها و پیکرهای مطهّر شهدا از آب برمیآید. لذا به اتّفاق بیژن با دوشکا به طرف بالگردهای آمریکایی در هوا شلّیک میکردند.
به گزارش مشرق، نادر مهدوی، یکی از ستارههای درخشان تاریخ معاصر ایران است که شباهت زیادی به مردان افسانهای و اسطورهها دارد. او به همراه بزرگمرد دیگری به نام سردار بیژن گرد، درس عبرتی ماندگار به ناوهای دریایی آمریکا دادند.
نادر مهدوی، ابتدا گروهان دریاییِ ناوتیپ امـیرالمؤمنین(ع) را بنیانگذاری کرد درحالی که تنها 21 سال سن داشت. او چند سال بعد ناوگروه دریایی ذوالفقار را تشکیل داد. همین ناوگروه بود که ضربات سهمگینی به نیروی دریایی آمریکا وارد کرد.
ماجرا از آنجا آغاز شد که با انجام عملیات غرورآفرین والفجر۸ و کربلای۳ و تقویت و تثبیت هرچه بیشتر قدرت نظامی ایران در نبردهای دریایی، عرصه بر رژیم بعث عراق تنگ شد. آمریکا که تا آن هنگام، در پشت صحنه جنگ قرار داشت و غالباً عراق را به عنوان پیشقراول به جنگ با ایران فرستاده بود، با مشاهده ضعف روزافزون قدرت نظامی عراق در دریا، به ناچار به صورت آشکارا و علنی و آن هم در قالب سازمان آتلانتیک شمالی(ناتو) و به بهانه واهیِ حفاظت از نفتکشهای برخی از کشورهای عربی وارد خلیجفارس شد. تصور این بود که با این اتفاق، موازنه قدرت نظامی به نفع عراق تغییر خواهد کرد. غافل از اینکه دلاورمردی به نام نادر مهدوی رو در روی آنها ایستاد. او طی این مدت، عملیات بسیاری را علیه آمریکاییهای متجاوز ترتیب داد.
آمریکا با اتکا به قدرت نظامی و موقعیت ویژه خود به عنوان یک امپریالیست جنگطلب، با حفاظت از نفتکش کویتی و عبور دادن آن، بار دیگر قدرتش را به رخ همه میکشید و ایران در موضع ضعف قرار میگرفت. در این صورت ایران قدرت چانهزنی خود را در صحنههای بینالمللی و بهطور مشخص درباره قطعنامه 598 از دست میداد و این تصور به وجود میآمد که تمام تهدیدهای چندساله ایران مبنی بر بستن تنگه هرمز و ناامن ساختن خلیج فارس، توخالی است.
در واشنگتن خبر این حادثه خواب رئیسجمهور این کشور را آشفته ساخت؛ واقعهای که برای نفتکش بریجتون پیش آمد «انفجار حیثیت آمریکا» به شمار میرفت. گرچه تصمیمگیران سیاست خارجی دولت آمریکا سعی کردند این رخداد مهم را کماهمیت جلوه دهند.
«مارلین فیتز واتر» سخنگوی وقت کاخ سفید در واکنش به این حادثه گفت: «در حال حاضر انتقامگیری از ایران به خاطر این مینگذاری مورد نظر نیست. اما حفاظت از نفتکشها بخشی از اقدامات بلندمدت ایالات متحده است که ادامه خواهد داشت.»
«دیوید یانکرز» فرمانده ناوگان آمریکایی مسئول حفاظت از نفتکشهای کویتی در خلیجفارس، اظهار داشت: «این ناوگان قادر نیست در برابر مین از خود دفاع کند.»
شهید مهدوی درباره این نبردها گفته بود: «هنگامیکه اعلام شد بناست اولین کاروان از نفتکشهای کویتی، تحت حمایت ناوهای آمریکا به کویت حرکت کند، ما جهت انجام عملیات محوله، در مسیر حرکت کاروان به طرف منطقه عملیاتی حرکت کردیم. در بین راه و در یکی از محلهای استقرار در میان آبهای خلیج فارس لنگر انداختیم. پس از مقداری استراحت، مجدداً به راه افتادیم. راه زیادی را نپیموده بودیم که دریا به شدت طوفانی شد و آنچنان امواج آن به تلاطم درآمد که انجام عملیات را عملاً ناممکن مینمود؛ امّا با توکّل به خداوند و میزان آمادگی و رشادتی که در نیروهای خود سراغ داشتیم و با نظرخواهی از آنها و نیز با یاد خدا و اطمینان و قوت قلبی که بدینگونه به آن دست یافتیم، عزم خود را جهت انجام این عملیات جزم نمودیم و به طرف مسیر حرکت کاروان، به راه افتادیم. سه ساعت قبل از رسیدن کاروان، ما به محلِ مورد نظر رسیدیم. پس از انجام سریع مأموریت و پایان کار، به طرف محل استقرار نیروهای خودی برگشتیم و به استراحت پرداختیم. پس از گذشت سه ساعت اعلام شد که کشتی کویتی بریجتون، به روی مین رفت. اعـلام این خبر، شادی و قوت قلب بالایی را در جمع ما به ارمغان آورد؛ همدیگر را در آغوش کشیده بودیم و یکدیگر را میبوسیدیم. برادران، صورتهای خود را بر خاک گذاشته گریه میکردند و شکر خدا بهجا میآوردند. چون همه احساس میکردیم که ما نبودیم که دشمن را فراری دادیم بلکه این خداوند بود که ملت ما را عزیز و دشمنان ما را ذلیل و امام ما را شاد نمود و جملگی باور داشتیم که: وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمی».
پس از اقدام دلیرانه سردار شهید مهدوی و همرزمانش در انفجار کشتی بریجتون، به پاس قدردانی از این عزیزان، برنامه دیدار با حضرت امام(ره) تدارک دیده شد و این شیران بیشه مردانگی و ایثار و شهادت، به دیدار پیر و مراد خود نائل آمدند. در این دیدار، حضرت امام(رض) یکایک این سربازان جان برکف اسلام را مورد ملاطفت و تفقّد خود قرار میدهد و پیشانی سردار شهید مهدوی را میبوسد. شهید، خود در اینباره چنین میگوید: «پس از اطلاع از اینکه حضرت امام از شنیدن خبر روی مین رفتنِ کشتی کویتی و شکست اولین اقدام آمریکا، متبسم شدهاند، چنان مسرور گردیدم که همیشه این تبسم را موجب افتخار خود و رزمندگانِ همراه، میدانم. برای ما رزمندگانِ خلیجفارس، همین تبسم و شادی امام در ازای همه زحمات شبانهروزی کافی است و اگرتا آخر عمر، موفّق به انجام خدمتی نگردیم، باز شادیم که حداقل برای یکبار هم که شده، موجب رضایت و شادی و تبسم امام عزیزمان گردیدهایم.»
✨بسم رب الشهدا والصدیقین
#سلامبرشهدا🌷
هزار قــصــه نــوشــتــیــم بــر صــحــیــفــه ی دل ...
هنــوزعــشــق "تــو" عــنــوان ســر مــقــالــه ی مــاســت ...
#شهید_گمنام_سلام
رفتید ،حال گمنام برگشتیدتا كه امروز به حرمت نام گمنامتان به خود اجازه بدهیم براي قطره، قطره خونی كه برای وطنم داده اید ، به جای مادرتان بی صدا اشک بريزیم .
آنها که در راه "خدا" کشته میشوند
به مقصد میرسند
برای دیدارشان
باید به دنبالشان بدویم
ما که زنده نمانده ایم
در راه مانده ایم.
سلام نور چشم ما و خار چشم دشمنان
.نامتان دردنیــاشهیــداست ودرآخرت شفیـع بہ #رزقـڪ_شهـادة
یادوخاطره #شهدا🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
روزي از #«رضا»🌷 پرسيدم: تا به حال چند بار مجروح شده اي؟ تبسمي كرد و گفت: يازده بار! و اگر خدا بخواهد به نيت دوازده امام، در مرتبه ي دوازدهم شهيد مي شوم.»
او همان طور كه وعده داده بود، مدتي بعد در منطقه ي «شرهاني» به وسيله ي تركش خمپاره راه جاودانگي را در پيش گرفت.
راوي : همسر
سردار #شهيد «رضا چراغي»🌷 فرمانده ي لشگر محمد رسول الله
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هر کاری مى كردن دکترا، سید به هوش نمی اومد. اگر هم می اومد.. یه #یازهرا (س) می گفت؛ دوباره از هوش می رفت. کمی آب #زمزم با #تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید.
چشماشو باز کرد وگفت: این چی بود؟ گفتم: #آب... گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن..!😔من با مادرم تو کوچه های #مدینه بودیم،تازه #راز یازهرا(س) گفتناشو فهمیدم.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست.
به بنده حقیر "مسؤل وقت فرودگاه" اطلاع دادند دم درب مهمان داری.
رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته.
پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد.
+این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی من هم منتظر ماندم تا مانع پرواز نشوم.
در صورتیکه شهید سرلشکر بابایی در آن زمان فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش بودند.
نه به نگهبان اهانت کرد.
و نه خواستار تنبیه او بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم.
خدایا چه گلهایی را پرپر کردیم؛ چه خارهایی را نماینده خود کردیم!
#شهید عباس بابایی🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔹نام کتاب: #نورعلی
(نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی #شهید_نورعلی_شوشتری )
🔸این سردار به خاطر خدماتش در مناطق محروم سیستان و بلوچستان میان مردم به مسیح بلوچستان معرف شد و سرانجام سال ۸۸ با انفجار انتحاری مزدوران عبدالمالک ریگی به شهادت رسید
🔹 در زمان جنگ و در تماس مرحوم حاج سید احمد خمینی با سردار شوشتری و ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط آن مرحوم به امام خمینی (ره)، حضرت امام خطاب به سردار شوشتری میفرمایند: "در این دنیا که نمیتوانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد
283 صفحه | 12000 تومان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#حاج رضا🌷 انقلاب اسلامی را یکی از معجزات بزرگ قرن میدانست و حفظ انقلاب را از اوجب واجبات میدانست.
فردی ولایتمدار و گوش به حرف سخنان رهبری بود و همیشه میگفت ما باید مواضعمان را به وسیله سخنان رهبری مشخص کنیم.
اگر نیازمندی را میدید هر کاری که میتوانست و از دستش بر میآمد انجام میداد.
علیرغم میل باطنیاش تمامی موها و ریشهایش را از ته زده بود که نکند به خاطر سفیدی مو و ریشش مانع مدافع شدن ایشان بشوند
وقتی بچهها پرسیدند اگر با این شرایط هم برای اعزام تأیید نشوی گفت موها و محاسنم را رنگ مشکی میکنم تا مشکلی برایم پیش نیاید.
#شهید_رضا_مولایی🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مثل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند.
آری شهدا شمع محفل بشریتند، سوختند و محفل بشریت را روشن کردند.
🌷#شهدا را یاد کنیم با یک «صلوات»🌷
🌹اللّهمّ صلّی علی محمّد و آل محمّد
و عجّل فرجهم🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
دیدار رهبر معظم انقلاب بههمراه شهید حاج قاسم سلیمانی در منزل شهید عظیمپور در کرمان منتشر شد.
رهبر معظم انقلاب در اردبیهشتماه سال ۱۳۸۴ بههمراه شهید حاج قاسم سلیمانی در منزل خانواده شهید محمدرضا عظیمپور در کرمان حضور پیدا کردند، در این دیدار جواد روحاللهی داماد بزرگ خانوادهی شهید عظیمپور از رهبر معظم انقلاب درخواست میکنند که ایشان را در قیامت شفاعت کنند، اما بعد از گفتوگوی رهبر انقلاب با خانواده شهید با اشاره به سردار آسمانی شهید سلیمانی میفرمایند «این آقای حاج قاسم هم از آنهایی است که شفاعت میکند انشاءالله.»
در ادامه میتوانید گزارش و صحبتهای مطرحشده در این دیدار را مشاهده کنید.
داماد بزرگ خانواده، جواد روحاللهی، که میاندار این ضیافت باشکوه شده، از طرف خانواده شهید از رهبر انقلاب درخواستی میکند: «حاج آقا، یک خواسته هم از شما داریم، میخواستیم یک قولی از شما بگیریم که انشاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید.»
۲.
حاج قاسم سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند، معلوم است اصلاً انتظار چنین تعریفی را از رهبر انقلاب نداشته است!
داماد خانواده، خمیر را سریع به تنور داغ میچسباند و میگوید: "پس ما حتماً از حاج قاسم قول شفاعت میگیریم"!
رهبر معظم انقلاب میفرمایند «بله! از ایشان قول بگیرید، بهشرطی که زیر قولشان نزنند!»
همه میخندند، همه بهجز سردار سلیمانی که خجالتزده سر به زیر انداخته است.
«چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الآن خیلی خوب است. اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سال که نگه داشتهاند؛ خیلی خوب است.»
داماد خانواده از سردار محبوبالقلوب شهرشان میگوید: "ما سرباز کوچک سردار بوده و هستیم؛ همیشه هم افتخارمان این بوده که در خدمتشان بودهایم."
رهبر انقلاب از هنر حاج قاسم در حفظ تقوا و روحیه مجاهدت میگویند: «این هم یک هنری است که ایشان دارند. بعضیها اشتباه میکنند؛ خیال میکنند وقتی که اوضاع از حالت جنگ و بحرانی خارج شد، و وقت سازندگی شد، و وقت نمیدانم پیشرفت و توسعه شد؛ آن وقت دیگر آدم باید خودش را رها کند! در حالی که نه؛ تقوا را گفتهاند که از اول تا آخر نگه دارید. زادِ تقوا برای آخرت است، باید نگهش دارید تا آخرت بماند.
بعضیها خیال میکنند که در دوره پیشرفت و سازندگی و توسعه و نمیدانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر آنی که عوض میشود، تکلیفها عوض میشود، نوع مجاهدت عوض میشود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم میشود مثل آدمهایی که وقتی جنگ بود، در خانههایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا میکردند!»
لحظاتی سکوت میشود و جمعیت حاضر به فکر فرو میروند.
محدثه روحاللهی که اشکِ چشمانش تمامی ندارد، از سکوت بهره میگیرد و میگوید: "آقا، ببخشید! میشود چفیهتان را به من بدهید؟"، رهبر معظم انقلاب میفرمایند «بله.»
خواهر شهید عظیمپور میگوید: "حاج آقا، یک دعایی هم برای دخترهایمان بکنید."
«خدا انشاءالله هم در امتحانات موفقشان بدارد؛ هم همهشان را شوهرهای خوب بدهد.»
با این دعا، لبخند به لب همه مینشیند.
صحبتمان که به دیدار میکشد، هر کس خاطرهای تعریف میکند.
جواد روحاللهی میگوید: "بعد از آن دیدار، حاج قاسم سلیمانی را ندیدم تا چند ماه بعدش که ماه رمضان شد. حاج قاسم هر سال ماه رمضان، یک روز به بچههای جبهه و جنگ، افطاری میدهد. آن سال وقتی برای افطاری رفتم خانهشان، همان جلوی در، از حاجی قول
۳.
شفاعت خواستم. حاجی کتمان کرد و میخواست دست به سرم کند، که گفتم: "حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمانها میگویم آقا درباره تو چه گفتند"!
حاج قاسم که دید اگر قول ندهد، اوضاع ناجور میشود؛ گفت: «باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را درنیاور!»
۴.