eitaa logo
فرهنگی هنری شهید حیدری
55 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
484 ویدیو
69 فایل
♡﷽♡ وقتی عقل عاشق شود ! عشق عاقل میشود آنگاه ... ⠀ོ ⠀ོ ⠀ོ ⠀ོ ⠀ ⠀ོ
مشاهده در ایتا
دانلود
فرهنگی هنری شهید حیدری
#رنج_مقدس #قسمت_چهل_و_هفتم مسعود رو می کند سمت من و می گويد: - ليلا... نفسش را با صدا بيرون می دهد،
در سالن که باز می شود سر بلند می کنم به اميد ديدن علی، اما وقتی مادر در آستانه در ظاهر می شود، چشم می بندم تا اشک هايم را نبيند. زبانم به زحمت می چرخد و جواب سلامشان را می دهم. سکوت خانه و هوا و فضايش انقدر غير عادی هست که جويای پسرها بشوند. پدر که می پرسد با بغضم چند کلمه ای می گويم. ابروهای درهم کشيده پدر می لرزاندم. پدر می رود سمت اتاق. عجيب بود که به خبر واکنشی نشان نداد. سعيد از اتاق بيرون می آيد. شماره علی را می گيرم. صدای زنگ گوشی اش از خانه بلند می شود. مادر با ليوان آب می رود پيش پدر و مسعود. سعيد ليوان آب و يک شيرينی می دهد دستم. نمی توانم تشکر کنم. می نشيند مقابلم. - استادی داريم که دائم توی گوش بچه ها می خونه که اينجا موندن فايده نداره. عمرتون رو تلف نکنيد. اونجا از همين حالا که بريد امکانات می دهند و بعد هم شغل و درآمدتون تضمينه. خيلی بچه ها رو هوايی کرده. شيرينی توی دهانم مزه بدی می دهد. با آب قورت می دهم. آب هم تلخ است. می گويم: - اين استادتون نمی گه خودش اينجا چه کار می کنه؟ چرا مونده و نرفته؟ نکنه خنگه، قبولش نکردن. يا مأموره که بشينه بدی ها رو جار بزنه، خوبی ها رو انکار کنه؟ سعيد پوزخندی می زند و می گويد: - يه بار رفتم دفترش، بهش گفتم؛ اون کشورها که اين قدر دنبال بچه های با استعداد ما می گردن با حقوق و مزايا، چرا روی جوونای خودشون برنامه نمی ريزن؟ اين قدر که خرج جوون ايرانی می کنند؛ يک دهمش رو خرج جوون خودشون بکنند زودتر نتيجه می گيرند. - چی گفت؟ سری به تأسف و نگاهی نااميدانه به من می کند و با دست صورتش را ماساژ می دهد. ذهنم مشوش حال علی است. چرا اين طور کرد. از سعيد می پرسم. نفس عميقی می کشد و می گويد: - نمی دونم. شايد می خواست به مسعود بگه، دشمن دشمنه. اگه يه روز هم منتت رو می کشه چون بهت نياز داره، و الا به وقتش ضربه ای که می زنه هوش از سرت می پرونه. کاش مسعود می دانست دنيايی را که او برايشان آباد می کند، می شود دست زور بالای سر مظلوم. سعيد بلند می شود و می رود سمت در حياط و می گويد: - بچه های ما، اين قدر دنيابين و بی غيرت نيستند فقط کاش موقعيت ايران رو می شناختند. سعيد می رود دنبال علی. بايد راهی پيدا کرد. در کتابخانه پدر دنبال چمران می گردم. می خواهم بدهم مسعود بخواند. تا شب از علی خبری نمی شود. پدر لباس می پوشد. من چادر سر می کنم و جلوی در کنارش می ايستم. نگاهم می کند و حرفی نمی زند. مادر ظرف غذايی به پدر می دهد که سهم علی است. درِ خانه را که باز می کنيم مسعود صدايم می کند. رو بر می گردانم. دارد کفش هايش را می پوشد. دنيا را انگار دو دستی تقديمم کرده اند. پدر حرفی نمی زند. اين اختيار دادن هايش هم خوب است. نمی پرسم کجا؟ اما مسعود می گويد: - شما می دونيد کجاست؟ - نه! پيش شما بوده از خانه بيرون رفته. من بايد بدونم؟ ناراحتی اش را با همين جمله بروز می دهد. يعنی توقع داشته ما نگذاريم برود. پدر يک راست می رود خانه طالقان. يک درصد هم احتمال نمی دادم که اينجا آمده باشد. چراغ اتاق روشن است. @shahidMohammadAliHeydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرهنگی هنری شهید حیدری
حکمت 4️⃣3️⃣ ✅راه بى نيازى وَ قَالَ (علیه السلام): أَشْرَفُ الْغِنَى، تَرْكُ الْمُنَى. و درود خدا
حکمت 5️⃣3️⃣ ✅ضرورت موقعيّت شناسى وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ، قَالُوا فِيهِ [مَا] بِمَا لَا يَعْلَمُون. و درود خدا بر او، فرمود: كسى در انجام كارى كه مردم خوش ندارند، شتاب كند، در باره او چيزى خواهند گفت كه از آن اطّلاعى ندارند. @shahidMohammadAliHeydari
حکمت35.mp3
1.38M
📚 📝شرح 🎧صوت استاد و مفسر قرآن کریم ⏱زمان:1:24دقیقه @mobasheran_ir @shahidMohammadAliHeydari
فرهنگی هنری شهید حیدری
🕰دقیق مثل ساعت #نوجوان🤩 @shahidMohammadAliHeydari
🚀 روزهای آینده‌ساز! 👀 انبار پُری دست شماست که حتی اون دنیا هم می‌تونید ازش استفاده کنید! 🤩 @shahidMohammadAliHeydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَنتَ‌مُختَلِف... تــوباهمه فــرق‌داری:) حسین من♥️ @shahidMohammadAliHeydari
mohamadhosseinpouyanfar-@yaa_hossein.mp3
4.16M
اللهم ارزقنا قبر شش گوشه🌹 محمدحسین پویانفر https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
چه شب های جمعه ای که نگفتیم ظَلَمتُ نَفسی و دوباره ظلم کردیم به خودمون ! نشه بعداً حسرت بخوریم که چرا دعای کمیل‌ نخوندیما...!! توی تنهائی هاتون کمیل بخونید برای آرامش دلتون معجزه میکنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ دوش میگفت کسی چلچله برمیگردد... یک نفر آخر ازاین قافله برمیگردد... آسمان رفته از اینجا و زمین دلگیر است ماه من حوصله کن حوصله،برمیگردد... آب بر آتش بدبختیمان میریزد... آنکه پایان شب غائله برمیگردد... بین سجّاده ومحراب وخدافاصله هاست... خبر آمد که در این فاصله برمیگردد... «اشهدأن»دلم باز گواهی میداد... رکعت آخر این نافله برمیگردد... هرکسی رفت در این سلسله جاماند ولی... یک نفر مرد ازین مرحله برمیگردد... اللهم عجل لولیک الفرج @shahidMohammadAliHeydari