💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#بسیار_خواندنی👇🏻👇🏻
🌺دیدار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رزمندگان
🌺شهید ماشاءالله عزیزی
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
💠رفته بودیم برای شناسایی. پایم رفت روی مین. پای راستم تقریبا قطع شد. پای چپ هم شکسته بود. به احمد گفتم برو کمک بیار. عراقی ها از سنگرهایشان بیرون آمدند. پاهایم درد می کرد. خون از آن جاری بود. اما چون هنوز گرم بود، درد نداشتم. عراقی ها به سمتم آمدند. خودم را به مردن زدم. عراقی ها بالای سرم آمدند، منتظر بودم که مرا به رگبار ببندند. لگد محکمی به پهلویم زدند. بعد هم رفتند. مطمئن بودند که من مرده ام. در آن تاریکی و سرما یاد مولایم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) افتادم. گفتم: «آقا به دادم برس، آقا شما امید ما هستی» بعد هم گریه کردم و به رسم روستایمان ،گاوی را نذر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کردم.
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
💠همانطور که چشمانم پر از اشک بود کسی دستم را گرفت و گفت بلند شو بریم. گفتم کی هستی؟ گفت: شما چه کسی را صدا زدی؟ آمدم سرم را برگردانم که دیدم نمی توانم، گردنم سالم بود اما نتوانستم رویش را ببینم. فقط دیدم لباس سفیدی به تن دارد. آقا دستم را زیر بغل گرفتند و حرکت کردند. عجیب بود من روی دو پای شکسته راه می رفتم و هیچ دردی نداشتم. ذوق زده بودم. من کنار قطب عالم امکان بودم. از آقا درباره جنگ و انقلاب پرسیدم آقا فرمودند: «صبر داشته باشید. شما انقلاب کرده اید. ان شاء الله پیروزید.» از آقا دوباره با اصرار درباره انقلاب وجنگ و شهادت سوال کردم. آقا فرمودند: «پیروزی نزدیک است. حالا که اصرار دارید دعای فرج بخوانید.» خود آقا شروع کردند دعای فرج را خواندن و من هم ادامه دادم و بعد از دعای فرج ، دعای اللهم کن لولیک را خواندند.
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
💠بعد آقا گفتند: «این ستاره شفقه است که نشانه وقت نماز صبح است. همین جا بنشین تا نماز صبح بخونیم.» بدن و لباس هایم خونی بود با کمک آقا تیمم کردم. آقا با صدای رسایش اذان گفت. بعد پشت سر آقا مشغول نماز شدم؛ چه نمازی بود! آقا مرا به نزدیکی مواضع نیروهای خودی برد. من از دور چند نفر از بچه ها را دیدم. آنها را صدا کردم. آقا دستم را رها کردند و رفتند. به محض اینکه بچه ها دورم را گرفتند دوباره درد به سراغم آمد. تشنگی شدیدا بر من غلبه کرد و افتادم! وقتی بچه ها مرا بلند کردند داد زدم «آقا نرو، آقا نرو» که بچه ها فکر کردند من هذیان می گویم.
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
💠مرا به بیمارستان بردند. با خودم گفتم: «از این ماجرا هیچ حرفی نمی زنم، چطور بگویم؟ چه کسی باور می کند؟!» شب دومی که در بیمارستان بودم خوابم نمی برد. نیمه های شب کسی وارد اتاق شد. سلام کرد. آمدم نگاهش کنم که لرزه بر اندامم افتاد! یکباره فهمیدم مولای خوب من است. گفتم: «آقا، چرا دوباره زحمت کشیدید و تشریف آوردید. من خوب شدم. ببینید پایم قطع نشده!» فرمودند من اینجا می آیم سر می زنم. شما هم جریانی که برای خودت پیش آمده به مردم بگو. تا بدانند اسلام زنده است. خداحافظ.» با گفتن خداحافظ سرم را برگرداندم. دیگر کسی در اتاقم نبود. بچه های رزمنده به دیدنم آمدند. به من گفتند بگو چطور مسیر طولانی را با پاهای شکسته و مجروح آمدی؟ من هم برای آنها ماجرا را تعریف کردم.
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
📚کتاب وصال، صفحه 143 الی 148
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🕊
@shahid_beyzaii
❣دلنوشته همسـرشهید🌷
🌾وقتی به بچههای هم سن دخترت نگاه میکنم، میبینم مثل #حلمای_ما نیستند❌، آخر آنها که #بابایی مثل تو ندارند️، الحق که #دخترت کاملا به تو کشیده.
🌾و ای کاش تمام آنهایی که برای این لحظهها #قیمت گذاشتهاند بگویند قیمت چند⁉️
🌾خدا را شکر که تمام این لحظهها لحظههایی که میشد #با_میثم، بهترینها👌 باشد فدایی حضرت زینب(س) شد و باعث شد کودکان وهمه مظلومان #حلب آزاد شوند و باعث شد مردم عزیز ما❤️، باز هم #باآرامش نفس بکشند و ای کاش قدر این آرامششان را بدانند.
#شهید_میثم_نجفی🌷
#سـالگـرد_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahid_beyzaii
یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: #بپر بغل بابا
و فاطمه به #آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من #اعتماد داشت. او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان #حل بود.
#توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا #مواظب ما هست.
✍به نقل از همسر
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
@shahid_beyzaii
■ گفتند امام خامنه ای معصوم نیست!
□ جواب این است ؛ بله ، مولایمان امام خامنه ای معصوم نیست ، اما پاک ترین بشر روی زمین و نائب المهدی است.
■ گفتند مولا خامنه ای شده است
بُت شما،او را میپرستید!
□ جواب این است ، خیر ،
مولا خامنهای بُت نیست! تبری است که خداوند تبارک و تعالی دارد باآن بت شرق وغرب را میشکند!
□ امام خامنهای ناخدای باخداست!
#رفع_شبهه
@shahid_beyzaii
کف خیابان🇵🇸
⚜💠⚜💠⚜💠
💠
⚜
💠
#کمی_ترمز…✋🏻
⭕️مگر پهلوانی غیر از این است که؛
در نهایت شهرت ،پهلوانان کشورت را فراموش نکنی…؟!
📝همسر #سید جلال حسینی بازیکن تیم فوتبال پرسپولیس:
"این نذر من است که،در هر مسابقه ،همسرم به نیابت از یک شهید پای در میدان بگذارد…؟! "
#سلبریتی_با_غیرت✌️
#یاد_شهدا_را_زنده_بداریم…
________________
پ. ن:سید جلال حسینی در میدان مسابقه،با پیراهن منقش به تصویر شهید #خلیل تختی نژاد
@shahid_beizaii
🌹 #معجزات_شهدا
💐 شهیدی ڪہ هنگام دیدار مادر قطره اشڪ از چشمش جاری شد . . .
🌸 برادرم احترام و علاقہ زیادى براى مادرم قائل بود . براى نمونہ هيچ وقت دیده نشد در جلوى مادرم پایش را دراز ڪند . در حضور او دو زانو و مؤدب مى نشست و صحبت مى ڪرد .
🌸در غسّالخانہ ، مادرم را آوردند ڪہ با فرزندش وداع ڪند . وقتى چشم مادرم بہ سيد مهدى ڪہ در تابوت بود افتاد با چشمان گریان و دلى شڪستہ و بیانی بغض آلود بہ او گفت : سيّد على (در خانه او را سيّد على صدا میزدیم ) تا یاد دارم تو هيچ وقت در مقابل من پایت را دراز نمى ڪردى و تا من نمى نشستم ، نمى نشستى . حالا چہ شده من بہ پيش تو آمده ام و تو حال دیگرى دارى !؟
🌸تا این جملات از زبان مادرم بيان شد ، اقوام و آشنایانی ڪہ دور برادرم بودند از شدت تأثر نگاهی بہ چهره گریان مادرم و نگاه دیگرى هم بہ چهره برادر شهيدم انداختند ، ناگهان همہ مشاهده ڪردند چشمان سيد مهدى براى چند لحظہ باز شد و یك قطره اشك از آنها بر گونہ هایش سرازیر شد .
✍ راوی : برادر شهید ، حجت الاسلام سید باقر اسلامی خواه ( منبع : سلام سربدار )
#شهید_سید_مهدی_اسلامی_خواه
#سالروز_شهادت
@shahid_beyzaii