#تلنگرانه‼️
از #آیتاللهبهجت پرسيدند|•
آيا آدم گناهڪار هم مـےتواند
امام زمانــش را ببيند؟؟
جوابدادند:
شمر هم امام زمانش
را ديد!! اما نشناخت
اللهم عرفنی حجـتک!!💛
'-🔗🔥
#نمازشوثانیہهاۍآخرمیخونہ😐
انقدرتندمیخونہ💔کہنصفکلماتهم
دُرُستادانمیکنہ🐚
بعدانتظاردارهرحمت الهی🖇
مثلسیلسرازیربشہتوزندگیش🌿
#اینوبدونتانمازتدرستنشہ☝🏻
هیچےتوزندگیتدرستنمیشہ🙂
-والسلام !🌻
✨|↫ #تلنگرانہ
مۍشـود ایـݩ شب تیـرھ، دوراݩۍ ݩـوراݩۍ :)✨
اݪعجـݪموݪایۍ🕊
#رفیقشهیدمــ🌱
#سلام_علے_غریبطوس💫
برقغضبـےڪہچشمرهبـردارد
گویاڪہبناۍفتحخیبردارد
دوروبرایـندیارپرسہنزنید
ایـنمملڪتفاطمہحیدردارد ..!😌
#رهبرانه😍🌿
امامصادقعلیهالسلاممیفرمایند:
شفاعت ما به اون هایی که
بی نماز هستن نمیرسه..
نه که نخوان شفاعت کنن ها
شفاعتشون نمیرسه...
فلذاجانمونیمومن (:
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قـسـمـت_ششم⬇️ 🔱⃟☄
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قـسـمـتهـفـتـم⬇️
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
از خدا ومعنویات صحبت میکردند ,منم اینجوربحثها را دوست داشتم اما یک چیزایی عنوان میکردند که بااعتقادات مذهبی من سازگارنبود,مثلا میگفتن توقران امده ,نماز را برپا دارید,نه اقامه کنید ,ونماز هرکارخوبی هست که ما انجام میدیم ,پس کارخیربکنیم همون نمازه واحتیاج نیست رونمازهای یومیه حساسیتی نشون بدهیم,یااینکه پیغمبران وامامان هم مثل ما هستند وهیچ اجروقرب بیشتری ندارند وما میتوانیم با اتصال برقرارکردن با شعور کیهانی وعالم ماورایی به مرتبه ی پیغمبران وامامان برسیم
وحتی به شیطان میگفتند حضرت شیطان ,من برام سوال شد چرا حضرررت؟؟
وفقط جوابم دادند شیطان عبادات زیاد کرده ,روزی عزیز درگاه خداوند بوده مانباید این امتیازات رانادیده بگیریم...
(نعوذوبالله خودشان رایک پا خدامیدونستند)
خلاصه کلاس طول کشید من یک احساس آرامش همراه باگیجی داشتم,نگاه کردم روگوشیم ,وااای ساعت ۹شبه,
من توعمرم شب تااین موقع بیرون نبودم
۱۵تماس از دست رفته که ازباباومامان بودند,تامن برسم خونه ساعت از ده هم گذشته....
بیژن نگاهم کرد وگفت:سه سوته میرسونمت نگران نباش...آینده ازآن ماست...
در حیاط را باز کردم ,مامان وبابا هردوشون مضطرب جلو در هال بودند....
یا صاحب وحشت حالا چکارکنم
وارد خونه شدم,بابام با یک لحنی که تابه حال نشنیده بودم گفت:به به خانوم دکتر ,هنوز تشریف نمیاوردید.....چرا تلفنهاراجواب نمیدادی هاااا؟؟
کجابودی؟؟
تازگیا عوض شدی,چطورت میشه ؟؟
مامانم گفت:محسن جان بگذار بیاد داخل شاید توضیحی داشته باشه
با ترس وارد هال شدم ,نشستیم روی مبل.
بابا گفت:حالا بفرما ,توضییییح...
گفتم:به خدا بایکی از دوستام(اما نگفتم مرد بود),کلاس بودم.
بابا:که کلاس بودی؟؟!!اونم تااین موقع شب,توکه کلاسات صبح وعصره,حالا چراگوشیت راجواب نمیدادی؟؟
من:روی ویبره بود به خدامتوجه نشدم,عمدی درکار نبود.
مامان یک لیوان اب دست بابا داد وگفت:حالا خداراشکر ,اتفاق بدی نیافتاده,هماجان توهم کلاسایی راکه تااین موقع هست ,بر ندار دخترم
یه نفس عمیق کشیدم وگفتم:کلاسش,خیلی معنوی بود ,مطمینم اگر خودتونم بیاین خوشتون میاد.
بابا نگاهم کرد وگفت :مگه کلاس چی هست که ما هم بااین سن وسطح سوادمون میتونیم شرکت کنیم.
گفتم:یه جور تقویت روح هست وربطی به سن وسواد نداره,بهش میگن عرفان حلقه....
بابا یکدفعه از جا پرید وگفت :درست شنیدم عرفان حلقه؟؟؟ ازکی این کلاس رامیری دختره ی ساده؟
باتعجب گفتم:مگه چه ایرادی داره؟ امشب اولین جلسه ام بود
نفس عمیقی کشید وگفت :خداراشکر,چندروز پیشا یک زنی راسوار کردم میرفت تیمارستان, توی تاکسی مدام گریه میکرد ,میگفت دختری داشتم مثل دسته ی گل,یک ازخدا بی خبر فریبش میده وبرای ارتباط برقرارکردن با عالم دیگه میبرتش همین کلاسای عرفان و...
بعدازچندماه کار دختره به تیمارستان میکشه ,حتی یک بارمیخواسته مادرش را باچاقو بکشه.....
روکرد به من وگفت:دیگه نبینم ازاین کلاسها بری هااا ,اصلا ازفردا خودم میبرمت دانشگاه وبرت میگردونم...
پریدم وسط حرفش وگفتم :کلاس گیتارم چی میشه؟
بابا:اونجاهم خودم میبرمت وخودم میارمت,تورا به همین راحتی بدست نیاوردم که راحت از دستت بدهم,تا خودت بچه دارنشی نمیفهمی من چی میگم دخترم....
امدم تواتاقم,وای خدای من بابا چی میگفت؟؟
شاید مادر دختره دروغ گفته,شاید دخترش روحش قوی نبوده....
کاش ازاین خاطره درس گرفته بودم ودیگه پام را تواین جلسات شیطانی نمیذاشتم.
اما افسوس.....
#ادامہدارد...↻
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
@kanalaedrokhgvcom
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قـسـمـتهـفـتـم⬇️ 🔱⃟☄
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قـسـمـتهـشـتـم⬇️
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
امروز صبح رفتم دانشگاه,اما همه ی ذهنم درگیر حرفهای بابا بود ,باید عصراز بیژن میپرسیدم.
اگه یک درصد همچی چیزی باشه, خلاف عقل هست که انسان پا توی این وادیا بگذاره...
بابا آمد دنبالم,مثل ساعت دقیق بود هااا.
رسیدیم خانه,نهارخوردیم,بابا کارش وقت وزمان نمیشناخت,خداییش خیلی زحمت میکشید.غذاکه خورد راهی بیرون شدوگفت:هما جان عصری کلاس داری؟ساعت چندتاچند؟میخوام بیام دنبالت.
گفتم:احتیاج نیست بابا,سمیرامیاددنبالم
بابا:نه عزیزم من رو حرفی زدم هستم ,محاله یک لحظه کوتاه بیام.
من:ساعت یک ربع به ۵تا ۶
بابا:خوبه خودم رامیرسونم
یه مقداراستراحت کردم,اما ذهنم درگیر اتفاقات اخیر این چند روز بود تا به بیژن وعشقش میرسید قفل میکرد .
اماده شدم ,بابا امد ورسوندم جلو کلاس وگفت:من ۶اینجا منتظرتم ...
رفتم داخل,اکثر هنرجوها امده بودند ,سمیراهم بود,رفتم کنارش نشستم,گفت:چرازنگ نزدی بیام دنبالت
من:با پدرم امدم ,ممنون عزیزم
درهمین حال بیژن امد ,یک نگاه بهم انداخت ,انگار عشق خفته رابیدار کرد,دوست داشتم درنزدیکترین جای ممکن بهش باشم,با کمال تعجب دیدم,اولین صندلی کنارخودش رانشون دادوگفت:خانم سعادت شما تشریف بیارید اینجا بنشینید...
کلاس تموم شد ,سمیراگفت :نمیای بریم
گفتم:نه ممنون توبرو من یه سوال دارم ...
#ادامہدارد...↻
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
@kanalaedrokhgvcom
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قـسـمـتهـشـتـم⬇️ 🔱⃟☄
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قـسـمـتنـهـم⬇️
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
دوباره من وبیژن تنها شدیم,پاشد در رابست ونشست کنارموگفت:حال عشق من چطوره؟
دوباره دستهام راگرفت تودستش,یه جورآرامش گرفتم وهرچه دیشب از بابا شنیده بودم براش تعریف کردم.
بیژن گفت:امکان نداره...
اون دختره حتما خودش کم داشته ,هیچ ربطی به کلاسهای مانداره وسریع بحث راعوض کردوگفت,هما من از جان ودل تورا دوست دارم,آیا توهم من رادوست داری؟؟
سرم رابه علامت مثبت تکون دادم.
بیژن:پس طبق شعورکیهانی وجهان عرفانی ما ,وقتی من وتو به این درک رسیده باشیم که ازعمق وجودهمدیگه را دوست داریم وبرای هم ساخته شدیم ,این نشان میدهد که از ازل تا ابد ما زن وشوهریم ,الانم تازه همدیگه را پیدا کردیم..
مغزم کارنمیکرد ,یه جوری جادوم.کرده بود که انگاراین بیژن نعوذ بالله پیغمبره(البته تومکتب اینا یک انسان معمولی به درجه ی پیغمبری هم میرسه البته باگناهان زیاد...)وحرفاش برام وحی منزل بود,بدون مخالفتی براین اعتقادش صحه گذاشتم وقبول کردم ,کاینات مارابه زن وشوهری پذیرفتن....
بهم گفت:اگر خانوادت نگذاشتن بیای کلاس عرفان,خودم تعلیمت میدم ,نگران نباش ما درکنارهم درجه های عرفان را طی میکنیم....
دستاهم راکشید جلو.تا من را درآغوش بکشه ,اخه از نظر دوتامون ما دیگه محرم حساب میشدیم خوندن خطبه و..اینجا کشک به حساب میامد.....
اما به یک باره ,یک نگاه تندی به در انداخت وخودش راکشید کنار,انگار کسی از چیزی باخبرش کرد.
به دقیقه نرسید پدرم باعصبانیت در راباز کرد ,تا دید ما دوتا تنهاییم,با خشم نگاهم کرد وگفت:اینجا چه خبره؟؟
بیژن رفت جلو دستش رادراز کرد تا با بابا دست بده وگفت:من بیژن سلمانی استاد هماجان هستم...
پدرم یک نگاه به بیژن کرد وانگار یکه ای خورد,دست بیژن را زد کنار ودست من راگرفت وازکلاس بیرونم کشید...
بابا ازعصبانیت کارد میزدی خونش درنمیومد.
همش حرف بیژن راتکرار میکرد:استاااااد همااااجان هستم؟؟؟
ازکی تاحالا استادها به اسم کوچک وبااینهمه نازوادا ,شاگرداشون راصدا میکنن هااا؟؟ مرتیکه از چشماش اتیش میبارید,نگاه به چهرش میکردی یاد ابلیس میافتادی
روکرد به طرف من,ازکی تا حالا بایک مرد نامحرم یک ساعت تنها صحبت میکنی هااا؟؟
من کی این چیزا رابه تویاددادم که خبرندارم؟؟
مگه بارها وبارها بهت نگفتم وقتی دوتا نامحرم زیریک سقف تنها باشند ,نفرسوم شیطانه هااااا؟؟
بهش حق میدادم اخه بابا خبر نداشت توعرفان ,ماالان محرمیم...
این کلمه راتکرار کردم:محرررم؟
یک حس بهم میگفت ,بابا داره عمق واقعیت رامیگه ,اما حسی قویتر میگفت,واقعیت حرف بیژن هست و بس....
رسیدیم خونه,مامان از چشمهای اشک الود من وصورت برافروخته ی بابا فهمید اتفاقی افتاده...
پرسید چی شده؟؟
بابا گفت :هیچی ,فقط هما ازامروز به بعد حق رفتن هیچ کلاسی رانداره,فقط دانشگااااه فهمیدین؟؟
با ترس گفتم: چشم
رفتم تواتاق ودر رابستم
زنگ زدم بیژن تمام ماجرا رابهش گفتم.
بیژن گفت:
بزار یک اتصال بهت بدهم شاید اروم شدی..
گفتم اتصال چیه؟؟
گفت:یک سری کارهایی میگم بکن وچندتا ورد یادم داد که مدام تکرار کنم,همش تاکیدمیکرد تواتاقم قران وایه ی قران نباشه,مفاتیح نباشه
(اعتقادداشت مفاتیح کتابی منفوروجادوکننده هست)کارهایی راکه گفت انجام دادم واین شد سرآغاز تمام بدبختیهای من...
#ادامہدارد...↻
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
@kanalaedrokhgvcom
#تلنگرانھ 👀🖐🏻
اونزمـانرزمندههاباپاےجامانده
ودستجداشدهنمازمیخواندند..!
اولوقتوعاشقانہ.."
امـاالان...😐
باتَنِسالـمنمازهامونقضامیشہ..!!
اگرهـمقضانشہمیزاریمآخروقتباعجلہ!!
خدااینارومیبینہماروهممیبینہ..
اینجاگناهممنوع🖐🏻❌
ما در مسیر زندگے🛣
با وسوسهها مواجه میشویـم،⚡️
ساییدگے پیدا میکنیم،
مراقب باشید سایش اعتقادۍ نکنید
شما بر روۍِ محیط اثربگذاریـد،🌍
نگذارید محیط روۍِ شما اثر بگذارد..❗️
-سیـدعلـےخامنہاۍ
رفیق مواظب باش تو دام وسوسه های شیطانی نیفتی❌
رِفیق اونیه ڪه↶
هَمهجورهِ مواظِبته
مواظِبه↫راهُ اِشتباه نَرۍ
مواظِبه↫سقوط نَڪُنۍ
مواظِبه↫نَلرزِۍ
رِفیق اونیه ڪه↶
هَمهجوره میخاد
تو از خُدا⇇دور نَشۍ|°•
#رفاقتتاشهادت...🌸
⚠️ #تلنگر
حاج آقا علوی تهرانی میگفتند
۱۰ دقیقه بری عطاری بویِ عطر میگیری !
۱۰ دقیقه هم بری قصابی بویِ گوشت
میگیری !
۱۰ ساله اومدی هیئت✋🏾
بویِ خدا گرفتی..؟!
بویِ حسین علیهالسلام گرفتی..؟!
اگر امام حسین علیهالسلام شده سرگرمےمون باختیمااا
اخلاقت، دیدگاهت، رفتارت رو حسینی ڪن!
شهدابا حُسِین"علیہالسلام"شہیدشدن💔
#محرم
#تباه!
ولیاگهاینقدریکهکنکوریهامنتظرنتایج
کنکورهستن،یااقواممنتظررتبهیکنکورِ اگرمنتظرمهدیزهرابودیم ...
الاناوضاعمونجوردیگهایبود :))
#بهاندازهیلیواناباقارونمیخوایموایندردناکه
-
غبـٰارتُـربـتتُوبادَممَـسیحیِڪۍسْـت
عَجـبدَوـآۍعَجیبـۍچِـهتربَـتۍدآرۍ ^^❤️!
#دلتنگڪربلاۍحسین🌿
-بہتوازدورسلام..🖐🏼
↫🖤🖇#محرم
↫🖤🖇#ارباب
••
شھدا از نامحرم فرآاری بـودَن!!!
⇩
💥دوستش میگفت:
تو مدتی که عراق بود وقتی می خواست
به کربلا بره روی صورتش چفیه می انداخت و می گفت:
اگه به نامحرم نگاه کنی راه شهادت بسته میشه (:"
#شهیدهادیذوالفقاری🌱
محبت به امامزمان
عالیترین نوعِ محبت پیشِ خداست✨
مثلا هر روز دستتو بزاری رویِ سینت
و بگی: سـلامـ پناهِ قلـبم♥️!
#یاایهاالعزیز☘
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🕊
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
یه چالش بزاریم؟!🚶🏿♂
اسم بدین :)@ahmad1بَس4_1386
جایزه:
پرداخت🌱
یه هدیه از طرف شهید احمد مشلب🌱
ظرفیت : چهار نفر✅
ظرفیت تکمیل شروع چالش✋🏿
¹_گمنام
²_فاطمه
³_هیلدا
⁴_محمدرضا
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
یه چالش بزاریم؟!🚶🏿♂ اسم بدین :)@ahmad1بَس4_1386 جایزه: پرداخت🌱 یه هدیه از طرف شهید احمد مشلب🌱
راند یک
اولین و آخرین سوره ای که بر پیامبر نازل شد؟!
گمنام حذف
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
راند یک اولین و آخرین سوره ای که بر پیامبر نازل شد؟! گمنام حذف
راند دو
رفیق شهید تو بگو🌱
هیلدا حذف
#آیهگرافۍ
هرکسازخدابترسدمشکلاتاورادر
[دنیاوآخرت]آسانمیسازد،وهرکسازخدا
بترسد،خداگناهانشرابپوشاندهواورا
پاداشیبزرگعطانماید!•طلاق۴و۵•