هدایت شده از کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
🌷
#سیره_شهداء
می گفـت :
حضرت آقا یا نماینده ایشان
امر ڪنند ڪه برو رفتگر محلہ باش ؛
نظام بہ جارو ڪردن نیاز دارد
مــن می روم ...
مهدی #مطیع_امر_ولایـت بود
و همیشہ وسط میدان معرڪہ بود ...
#پاسدار_مدافـع_حـرم
#شهید #مهدی_نوروزی
#شیـر_سـامرا
🌷
@mahman11
هدایت شده از کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
#سیره_شهداء
آخرین باری که ابراهیم به تهران آمده بود، کمتر غذا میخورد، وقتی با اعتراض ما مواجه میشد میگفت: باید این بدن را آماده کنم، در شب های سرد زمستان بدون بالش و پتو میخوابید و میگفت: این بدن باید عادت کند روزهای طولانی درخاک بماند، میگفت: من از این دنیا هیچ نمیخواهم حتی یک وجب خاک، دوستدارم انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم، دوستدارم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا (س) آرام گیرد.
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی🌷
✍ راوی: خواهر شهید
@nahman11
هدایت شده از کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
#سیره_شهداء
🌷آقا #محمدعلی طلبه بود که به خواستگاری ام آمد.
وقتی با هم صحبت کردیم به من گفت که از مال دنیا چیزی ندارد و از امکانات کمی برای زندگی برخوردار است.
حتی از درآمد کمش گفت و اینکه درآینده زندگی سادهای خواهیم داشت.
من از سادگی و صداقتش خوشم آمد
نهایتاً چهارم خرداد سال ۱۳۷۱ که مصادف با نیمه شعبان بود زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
دو سال بعد به خاطر شرایط کاری ایشان از شهرکرد به قم مهاجرت کردیم
خاطرم است در ماه رمضان که هوا به شدت گرم بود، اتاقش را با یک پنکه دستی خنک نگه میداشت.
آقا محمدعلی دائمالوضو بود و اهل نماز شب و قرائت قرآن. دائماً هم زیارت عاشورا میخواند.
#شهید_محمدعلی_قلیزاده
✍به روایت همسر شهید
@mahman11