هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
.
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۴
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
👤من«سعید چندانی»12ساله هستم
که حدودیک سال وهشت ماه به سرطان
مبتلا بودم ودکترها جوابم نموده بودند.
🕌 15روز قبل، شـب چهـارشنبه که به
«مسجد جمکران» آمدم،در خواب دیدم
نوری از پشت دیوار به طرف من می آید
که اول ترسیدم،بعد خودرا کنترل نموده
واین نور آمد به بدن من تماسی پیداکرد
ورفت ونور آنقدر زیادبودکه من نتوانستم
آن را کامل ببینم.
🌅بیدارشدم وباز خوابیدم تاصبح که از
خـواب بیدار شـدم، دیدم بدون عصـا می
توانم راه بروم وحالم خیلی خوب است تا
شب جمعه در مسجد جمکران ماندیم و
در شب جمعه،مادرم بالای سرم نشسته
بودوبه تلاوت قرآن مشغول بود،احساس
کردم کسی بالای سر من آمد وجملاتی را
فرمودکه من باید یک کاری را انجام دهم
سه مرتبه هم جملات را بیان کرد.
🧕🏻من به مادر گفتم:«مادر!شما به من
چیزی گفتی؟ »
✙گفت:نه!من آهسته مشغول قرائت قرآنم
✘گفتم:«پس چه کسی با من حرف زد؟»
✙گفت:«نمی دانم» هر چند، سعی کردم
آن جمـلات را به یاد بیاورم متأسفانه نشد
و تا الان هم یادم نیامده است.
✙سؤال:سعیدجان!شما اهل کجاهستی؟
✘جواب: زاهدان.
✙سوال: کدام شهر زاهدان؟
✘جواب: خود زاهدان.
✙سوال: کلاس چندمی؟
✘جواب: پنجم.
✙سوال: کدام مدرسه می روی؟
✘جواب: محمد علی فائق.
✙سوال:شما قبل از شفا پیدا کردن،چه
ناراحتی داشتی؟
✘جواب: غده سرطانی.
✙سوال: در کجای بدنت بود؟
✘جواب: لگن و مثانه و شکم.
✙سوال: از چه جهت ناراحت بودی؟
✘جواب:راه رفتن و درد وناراحتی که حتی
با عصا هم نمی توانستم درست راه بروم،
مرا بغل می گرفتند.
✙سوال: دکترها چه گفتند؟
✘جواب:گفتند:ما نمی توانیم عمل کنیم
وجوابم کردند وبعضی به مادرم می گفتند
باید پایش را قطع کنیم.
✙سوال:شما دراین مدت،بیرون از منزل
نمی رفتی؟
✘جواب: از وقتی که مرا عمل کـرده برای
نمونه برداری که سـه ماه قبـل بود، دیگر
نتوانستم از خانه بیرون بروم.
✙ سوال: در این سه ماه چه می کردی؟
✘ جواب: خوابیده بودم و نمی توانستم
راه بروم.
✙سوال: می شود آدرس منزلتان رابگویید
✘جواب: بلی! زاهدان،کوی امام خمینی،
انتهــای شرقــی، کوچـه نـعـمــت، پلاک 6،
منزل آقای چندانی.
✙سوال: شما چطور شدجمکـران آمدید؟
✘جواب: مادرم مرا آورد.
✙ سوال: چه احـساسی داری الان که به
مسجد جمکران آمده ای؟
✘ جــواب: خیلی احسـاس خوبـی دارم و
ناراحتی هایم همه برطرف شده.
✙ سوال: بعد از اینکه شفا یافتـی، دکتر
رفتی؟
✘جواب: آری!
✙سوال: چه گفتند؟
✘ جواب: تعجب کردند و مـــادرم به آنهـا
گـفـت: ما دکـتـر دیگـری داریـم و او عـلاج
کرده گفتند: کـجاست؟ گفت: جمکـران و
آن ها هـم آدرس گرفتند و گفتند ما هـم
می رویم.
✙ سوال: شما قبل ازاینکه شفا بگیـری و
قبل از خوابیدن، چه راز و نیازی کــردی و
با خود چی می گفتی؟
✘جواب:گریه کردم و از خدا و امام زمـان
(علیه السلام) خواستم که این درد ازمـن
برود و مرا شفا بدهد و بالأخـره به نتیجـه
رسـیـدم و موفـــق شدم و خیلــی راضـیـم.
✙ سوال: شما برای معـالجــه کجا رفتید؟
✘جواب: چنـدماه قبل به بیمارستان الوند
رفتیم. بعد دکتر گفت تکه بـرداری میکنم
رفتم، بستری شدم و تـکه بـرداری کـردند.
پس ازچهار روز که بستری بودم، از حـال
رفتم، و سـه چهار ماه نتوانستم اصـلاً راه
بروم و تـمام خـانواده ام، مأیـوس بـودند.
✙سوال: خیلی درد داشتی؟
✘جواب: آری!
✙سوال: الان هیچ درد نداری؟
✘جواب: خیر!
✙ سوال: با چــه چیـــزی شمـا را بـه اینجـا
آوردند؟
✘جواب: ماشین.
✙ سوال: به چه نحو وارد مـسـجـد شدی؟
✘ جواب: تا نصـــف راه با عــصـــــا آمــــدم،
نتوانستم،مرابغل کردندو به مسجدآوردند.
🎙سوال و جواب بامادر نوجوان سرطانی
شفـــا یافتـــه:
بسم الله الرحمن الرحیم
بر محمد و آل محمد صلوات!
برای خشنـودی امـام زمان (علیه السلام)
صلوات!من از یک جهت ناراحت و از یک
جهت خوشحال هستم و لذا نمـی توانـم
درست صحبت کنم، ببخشید.
اما ناراحتی من این است که می خواهم
از اینجا بروم وجهت خوشحالیم آن ست
که فرزندم شفا پیدا کرده است.
♨️بچــه من یک سال و 8 ماه مریــض
بوده وبه من چیزی نگفت.یعنی فرزندم
یک سال با دردساخت و چیزی نگفت تا
ناراحتی خیلی شدید شد و به من اظهـار
کرد.من او را نزد دکترهای زاهدان بردم،
به من گفتنــد باید این بچــه را به تهــران
ببرید.اورا به تهران آوردم و نمونه برداری
کردند و گفتند: « غــده سرطانــی است.»
😭من بی اختیار شده وبه سر وصورتم
زدم و از آن روز بـه بعــــد که مــرض او را
فهمیدم خـواب راحـت نداشتم و شبهای
طــولانی را نمی دانم چه طــور گذرانده و
خواب به چشمان من نمی آمد.
پایان بخش اول
دامه دارد....
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۵
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🎙 آقـا سیـد عبـدالـرحـیـم خـادم مـسـجد
جمکران می گوید:
در سال وبا (سال 1322) بعـد از گـذشتن
مـرض، روزی به مـسـجـد جـمـکـران رفـتـم.
دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است.
احوال او را پرسیدم.
✙گـفـت: مـن سـاکن تـهـران مـی بـاشم و
اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران
کاسبی وخرید وفروش دخانیات داشتـم؛
اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛
چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا
آمد آنها از بین رفتـند و دسـت من خـالی
شد؛ لذا به قم آمدم.در آنجا اوصاف ایـن
مسجد را شنیدم.
✚من هم آمدم که این جا بمانم،تا شاید
حــضـرت ولی عـصـر ارواحـنـا فـداه نـظـری
بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند.
🗣 سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی
علی اکبر سه ماه در مسجدجمکران ماند
ومشغول عبادت شد.ریاضتهای بسیـاری
کشید،از قبیل:گرسنگی و عبادت و گریه
کردن.
🔹روزی به من گفت:قدری کارم اصلاح
شده؛اما هنوز به اتمام نرسیده است.به
کربلا می روم. یـک روز از شهـر به طـرف
مسجدجمکران میرفتم.دربین راه دیدم،
او پیاده به کربلا می رود.
🔺شش ماه سفر اوطول کشید.بعد از
شش ماه،باز روزی دربیـن راه، ایشـان را
که از کربلا برگشته بود،در همـان محـلی
که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم.
با هم تعارف کردیم و سرصحبت باز شد.
✙او گفت:در کربلا برایم این طور معلوم
شد که حاجتم در همین مسجدجمکران
داده می شود؛ لذا برگشتم.
این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه
ماند و مشغول ریاضت کشیدن وعبادت
بود.
تا آنکه پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان
شد. دیدم میخواهد به تهران برود. او را
به منـزل بـردم و شـب را آن جـا مانـد. در
اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد.
گفتم: چطور؟
گفت:چون تو خادم مسجدی برایت نقل
می کنم وحال آن که برای هیچ کـس نقل
نکرده ام. مــن با یکـی از اهالی روسـتـای
جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک
نان جـو به مـن بـدهد و وقتی جـمـع شـد
پولش را بدهم.
🍞 روزی بـرای گرفتن نان رفتم. گفـت:
دیگر به تو نان نمی دهم.
من این مسأله را بکسی نگفتم و تاچهار
روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آنکه از
علف کنار جوی می خوردم، به طوری که
مبتلا به اسهـال شدم. این باعـث شد که
من بی حال شوم ودیـگر قدرت برخاستن
را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به
حال می آمدم.
🌌نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا
رسید.دیدم سمت کوه«دوبرادران» ( نام
دو کوه دراطراف مسجدجمکران ) روشن
اسـت و نوری از آن جا ساطع مـی شـود،
بحدی که تمام بیابان منور شد.
ناگهان کسی را پشت دراتاقم که یکی از
حجرات بیرون مسجدبود دیدم،مثل این
که در را می کوبید.سیدی را با جلالت و
عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام
کــردم؛ اما هــیبت ایشــان مــرا گــرفت و
نتوانستم حرفی بزنم.تا آن که آمده و نزد
مــن نـشسـتنـد و بنـای صـحبـت کردن را
گذاشتند، و فرمودند:
« جده ام فاطمه علیهاالسلام نزدپیغمبر
صلی الله علیه وآله وسلم شفاعت کرده
که ایشان حاجتت را برآورند.
جدم نیز به من حواله نموده اند.برو به
وطن که کار تو خوب میـشود.و پیغـمبر
صلی الله وعلیه و آله وسلم فرموده اند:
برخـیز برو که اهـل و عیالت منتظر می
باشند و بر آنها سخت می گذرد. »
مـن پیش خـود خیال کردم که باید این
بزرگوارحضرت حجت علیه السلام باشد؛
لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم
این مسجدنابینا شده است شماشفایش
بدهید.
🔸 فرمودند: صلاح او همان است که
نابینا بمـاند. بعـد فـرمودند: بیا بـرویم و
در مسجد نماز بخوانیم. »
برخاستم و باحضرت بیرون آمدیم،تا به
جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد،
رسیدیم.دیدم شخصی ازچاه بیرون آمد
وحضرت با اوصحبتی کردند که من آنرا
نفـهمیـدم. بعد از آن به صـحـن مـسجد
رفتیم که دیدم،شخصی ازمسجـدخارج
شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را
به حضرت داد.
ایشان وضوگرفتند وبه من هم فرمودند:
با این آب وضو بگیر.من از آن آب وضو
گرفتم و داخل مسجد شدیم.
✘عرض کردم:یابن رسول الله چه وقـت
ظهور می کنید⁉️
🥲حضرت باتنـدی فرمودند:تو چه کار
به این سؤالها داری؟
🥰 عرض کردم: می خـواهم از یاوران
شما باشم.
💫 فرمودند: هستی؛ اما تو را نمیرسد
که از این مطالب سؤال کنی وناگهان از
نظرم غایب شدند؛اماصدای حضرت را از
میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای
که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد
است، شنیدم که فرمودند:
بــرو به وطــن که اهل و عیــالــت منتـظر
می باشند.
🔅در این جا مشهــدی علی اکبر اظهار
داشت که عیالم علویه (سید) می باشد.
📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman۸
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۶
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰آیةالله مرعشی نجفی رحمةاللهعلیه:
✍یکى از علمـا میگفت مشکلى داشتم
به مسجد جمکران رفتم،درد دل خود
را به محضـر امـام زمــان (عـج) عرضـه
داشتـم و از وی خواستـم که نزد خـدا
شفـاعـت کنـد تـا مشکلــم حــل شــود.
چندیـن بار به مسجـد جمکــران رفتـم
ولى نتیجـهاى نـدیـدم.😔
🔹روزى هنگام نمازدلم شکست.عرض
کردم:مـولاجان! آیا جایز اسـت که در
محضـر شما و در منـزل شمـا باشم و
بـه دیگـرى متوسـل شـوم؟شمـا امــام
من مىباشید،آیازشت نیست باوجـود
امـام حتّى به علمـدار کربـلا قمـر بنـى
هـاشـم (ع) متوسـل شـوم و او را نـزد
خـــدا شفیــع قـرار دهم؟
🔹از شــدت تأثـر بیـن خـواب و بیـدارى
قـرار گرفتـه بـودم. ناگهـــان بـا چهــره
نورانــى قطــب عـالــــم امـکـــان (عـج)
مواجه شدم.بدون تأمل بـه حضــرت
سلام کردم.
💚حضرت با محبت و بزرگوارى جوابـم
رادادند فرمودند:نه تنهـازشت نیست
ونه تنها ناراحت نمىشوم به علمـدار
کربـــلا متوّســل شــوى، بلکـه شمـا را
راهنمائى هم میکنم که بهحضرتش
چـه بگویـى.
✔️چون خواستى از حضـرت ابوالفضل
علیهالسـلام حـاجـت بخواهــى، ایـن
چنیـن بگــو: یـا ابـا الغـــــوث ادرکنـــى
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
▫منبع:
📚لالههاى رنگارنگ، ص ۱۱۴
📚چهـــــــره درخشــــــان قمـــر
بنــی هـاشــــــم ج١ ص۴١٩
📚مجله منتظـران شماره ٧١
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۷
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰 نمازودعافرج برای رفع مشکلات مهم
🔵 ابو جعفـر محمّـد بـن جريـر طبـرى در
كتـاب «مسنـد فـاطـمـه عليها السلام»
مى گويد:ابوحسين كاتـب گفت:كارى
را از ابى منصــور صـالحــان بـه عهـــده
گرفتـم و چيـزى ميـان مــن و او پيـش
آمـــد، لازم شــــد مخـفـــى شــوم.او در
جستجـوى مـن بود و تهديدم مى كرد
♦️مدّتـى از تـرس او مخـفـى شدم. شب
جمعـه اى كـه بـاد و بـاران مى وزيد بـه
قبرستــان قـريـش رفتــم .بــراى دعـا در
حجره اى نشستـم و از ابن جعفـرِ قيّم
خواستم درها را ببنـدد تا محـلّ خلـوت
باشدو براى دعا ونيايش بـاخــدا خلـوت
كنم،و ايمـن باشم.شـب به نيمـه رسيد
و آن قدرباد وزيد وبـاران باريد كه ديگـر
كســـى بـه آنـجــــا نمـى تـوانســت بيايــد
🔹من دعا و زيارت و نماز مى خواندم تـا
صـداى پـايـى از كنــار قبــر مــولاى مـان
حضرت موسى بن جعفـر(ع)به گوشـم
رسيد،دراين هنگام مـردى را ديــدم كـه
زيارت مى خواند.درزيارتش به حضـرت
آدم و پيامبــران اولوالعـزم و هر يـك از
ائمّـه عليهم السلام درود فرستاد تا بـه
امام زمـان صلوات اللَّه عليه رسيـدولى
آن حضـــرت را يـاد نكـرد . از ايـن كار او
تعجّــب كــردم و بـا خــود گفتـم : شايـد
فراموش كرد يانمى داند يامذهـب ايـن
مـرد اين گونـه اسـت .
♦️زيارتش به پايان رسيد دو ركعت نمـاز
خواند رو كرد بـه طـرف قبـر مـولایمـان
ابى جعفـر امـام جـواد عليـه السـلام و
مثل همـان زيـارت وسلام راخواند ودو
ركعـت نمـاز گزارد.درحالى كه من از او
بيمناك بودم چـون او را نمى شناختـم
او راجوانى از بزرگان ديدم كه لباسهـاى
سفيـدى بر تـن داشـت و عمامـه اى كـه
داراى تـحـــت الحنــك بــود و ردايـــى كـه
بر دوش داشـت .
🔹به من گفت:اى اباالحسين پســر ابى
العلا؛چـرا (نماز توسـل به امـام عصـر)
و دعـاى فـرج نمى خوانى ؟
⁉️ گفتم :چگونه اسـت اى سـرور مـن ؟
🟢 فرمـود : دو ركعــت نمــاز می خوانـی
و می گويی:يا مَـنْ أَظْهَــرَ الْجَميــلَ وَ
سَـتَــرَ الْـقَـبـيـحَ ، يـا مَــنْ لَـــمْ يُـؤاخِــذْ
بِـالْـجَــريـــرَةِ وَ لَــــمْ يَـهْـتِـــكِ الـسِّـتْـــــرَ
يـا عَـظـيـمَ الْـمَـنِّ ، يـا كَـريـمَ الصَّفْــحِ
يـا مُبْتَـدِئَ النِّعَــمِ قَـبْــلَ اسْتِحْقـاقِهــا
يـا حَسَـنَ التَّجـاوُزِ،يـا واسِعَ الْمَغْفِـرَةِ
يـا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَــةِ،يا مُنْتَهـي
كُـلِّ نَـجْـوي، وَيـا غايَـةَ كُـلِّ شَكْــوي،وَ
يـا عَـوْنَ كُـلِّ مُـسْـتَـعـيـنٍ، يـا مُبْتَـدِئــاً
بِــالـنِّــعَــــــمِ قَـبْــــــلَ اسْـتِـحْـقــــاقِـهــــــا
🔺«يـا رَبَّـــــاهُ» ده مرتبـه
🔺«يـا سَيِّـداهُ» ده مرتبـه
🔺«يـا مَـوْلاهُ» ده مرتبـه
🔺«يـا غايَتاهُ» ده مرتبـه
🔺«يـا مُـنْـتَـهـــــي رَغْـبَـتــــاهُ» ده مـرتبـــــه
🔸 أَسْـأَلُكَ بِحَـقِّ هـذِهِ الْأَسْمـآءِ ، وَبِحَــقِّ
مُحَمَّدٍ وَالِهِ الطَّاهِرينَ عَلَيْهِمُ السَّـلامُ
إِلّا ما كَشَفْـتَ كَرْبـي ،وَنَفَّسْـتَ هَمّـي
وَفَـرَّجْــتَ عَـنّـــي ، وَ أَصْـلَحْــتَ حـالــي
🔹بعد از آن هر چه می خواهی دعا كن
وحاجتت را بطلب؛سپس گونه راسـت
صورت رابـر زمين گذاشته وصد مرتبـه
درآن حال مي گويي:يـا مُحَمَّـدُ يا عَلِـيُّ
ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ،إِكْفِياني فَإِنَّكُما كافِياني
وَانْـصُـــــــرانـي فَـإِنَّـكُـمـــــــا نـاصِـــرانـــــــــي
🔺سپس گونـه چـپ صـورت را بـر زميـن
گذاشته صدمرتبـه مي گويي:أَدْرِكْنــي
و آن را بسيـار تكـرار كن .و سپـس به
انـــــدازه يـــك نـفَــــــــس مــي گـوئــــــي:
« اَلْـغَــــــوْثَ [ الْـغَــــــوْثَ ] الْـغَــــــوْثَ »؛
بعـد سـر از زمين بـردار که خـداونـد با
بزرگواريش حاجتـت را برآورده ميكنـد
إن شـــاء الـلَّــه .
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
پایان قسمت اول
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۷
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔵 وقتـى بـه نمـاز و دعـا مشغول شدم
او خارج شـد . بعد از نمـاز به سـراغ
ابـن جعفر رفتـم تـا درباره آن مــردو
چگونـگــــى ورودش بپرســـــم ديــدم
درها بسته و قفـل هستنـد، تعجّـب
كردم گفتم :شايداو از ابتـداى شـب
اين جا بوده مـن نمـى دانستـم ابـن
جعفـر قيّـم راصـدا زدم از اطاقى كه
روغن چراغهـاى حـرم درآنجـا بودآمد
🔺دربـاره ايـن مـــرد وچگـونگــى ورودش
سئوال كردم. گفت: همــان طـور كـه
مى بينى درها بستـه است من آن را
باز نكرده ام.دوباره جريان را ازاوجويا
شدم،گفت:آن مرد مـولاى مان امـام
زمان صلوات اللَّه عليه بودمـن بارها
ايشان رادرمثل امشب وهنگامى کـه
اين جـا خالى ازمـردم اسـت ديـده ام
🔸با شنيدن اين حرف ،تأسّف وحسرت
فـراوان خـوردم كـه چـرا ندانستـم 😔
نزديك طلوع فجر از آنجا خـارج شـدم
تـا بـه محلّـى كـه در آن مخفـى شـــده
بـــودم روانـه شــوم. آفتــاب هنوز بــالا
نيــامــده بــود کـه كسـانى ازسـوى ابـن
صـالحــان بـا امـــان نامـه اى از وزيـر و
نامــه اى به خـطّ خـودش سـراغ مـرا از
دوستانـــم مـى گرفتنـد و به دنبال من
مى گشتند .
🔹بايكى از دوستان مطمئن خودنـزد او
رفتم ، برايـم برخاســت و مــرا چنــان
احترام كردكه هرگزمانند آن رابه يـاد
نداشتم.رو كرد به مـن وگفت:حالـت
آن گونه شدكه به امام زمان ارواحنـا
فــــداه شكــايــــت مـــــــــرا نـــمــــــودى؟
♦️گفتم:من تنهادعا ودرخواسـت كردم
گفت:واى بر تو،ديشـب(شب جمعه)
مولايـم امـام زمـان صلـوات اللَّه عليه
را در خــــواب ديــدم كـه مــرا به نيـكى
كـردن دربـاره تو امـر فرمـود و در ايـن
مـورد چنــان بـه مــن تنـدى نمــود كـه
ترسيــدم .
🔹پـس گفتـم : لا إله إلّا اللَّه؛ شهـادت
مى دهـم كـه ائمّـه عليهم السلام بـر
حقّ اند و حقّ به آنان ختم مى شـود
من ديشب آقايـم را در بيـدارى ديدم
وبه من چنين وچنان فرمودند.وآنچه
با چشـم خود ديده بـودم شـرح دادم
🔺ابى منصور ازآن تعجّب كردوكارهاى
بــزرگ نيكــى انجـام داد.و بـه بـركـت
مـولايمــان صـاحــب الزمــان ارواحنــا
فداه آنچه فكـر آن را هم نمى كـردم
از سوى اميـر درباره مـن انجـام شــد
▫️ منابع :
📕 صـحیـفـــــــــــــه مـهـدیـــــــــــــه :
بخــش اول نمــــــاز ۷ ص ۱۲۱
بحــار الأنـــــوار : ج ۹۱ص۳۴۹
📕 العبقری الحسان ج ۱ص۱۲۹
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
پایان قسمت دوم
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰 آية اللّه نجفى مرعشى مى گويد: (در
اقامتم در سامرّاء شب هايى را در سرداب
مقدّس بيتوته كردم ؛ آن هــم شـب هـاى
زمستاني.در يكى از شبها آخر شب،صداى
پايى شنيدم با اين كه درب سرداب بسته
بود و قفــل بود ترسيــدم ، زيرا عدّه اى از
دشمنان اهلبيت(عليهم السلام) به دنبال
كشتن من بودند.شمعى كه همراه داشـتم
نيز خاموش شده بود.
🔊ناگاه صداى دلربايى شنيدم كه سلام
داد به اين نحو : (سلامٌ عليكم يا سيّد) و
نام مرا برد.
✙ جواب داده گفتم : (شــما كيســتيــد؟)
✘ فـــرمـــود: (يــكــى از بــنــى اعــمــام تــو).
✙گفتم: (درب بسته بود از كجـا آمـدى؟)
✘فرمود:(خداوند برهرچيزى قـدرت دارد).
✙پرسيدم:(اهل كجاييد؟)
✘ فـــــرمـــــود : (حـــــجــــاز).
✙ سـپـس سيّـد حجازى فـرمود : (به چه
جهت آمده اى اينجا در اين وقت شب؟)
✙گفتم: (به جهت حاجتهايي).
✘ فـــرمـــود : ( بــــرآورده شـــد ).
سپـس سفارش فرمود بر نمـاز جماعـت و
مطالعه در فقه وحديث و تفسير.و تأكيد
فرمود در صله رحم ورعايت حقوق استاد
ومعلّمين،ونيز سفارش فرمود به مطالعه
وحفظ نهج البلاغه وحفظ دعاهاى صحيفه
سجّاديّه.
از ايشان خواستم درباره من دعا فرمايد.
پس دست بلند كرده به اين نحـو دعايـم
كرد: (خدايا به حقّ پيغمبر وآل او، موفّق
كن اين سيّدرابراى خدمت شرع وبچشان
براوشيرينى مناجاتت راوقـراربده دوسـتى
او را در دل هاى مردم وحفظ كن او را از
شرّ و كيد شياطين، مخصوصاً حسد).
دربين گفتارش فرمود: (بامن تربت سيّد
الشّهداء (عليه السـلام) است، تربت اصل
كه با چيزى مخلوط نشده).
پس چند مثقالى كرامت فرمود وهميشه
مقدارى ازآن نزدمن بود.چنانكه انگشترى
عقيـق نيز عطا فـرمود كه هميـشه با مـن
هست وآثاربزرگى را ازاينها مشاهده كردم.
📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
.
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۳
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
شهید ثالث، قاضی نورالله شوشتری (ره)
میفرماید:«بین اهل ایـمان معروف است
که یکی ازعلمای اهل سنت،که دربعضـی
از فنون علمی ، استاد علامه حــلی ( ره )
است کتابی در رّد مـذهب شیــعه امامیه
نوشت و در مجالس و محافل آن را بـرای
مردم می خواند و آنان را گمراه می نمود،
و ازترس آنـکه مبادا کسیاز علمای شیعه
کتاب او را ردّ نماید، آنـــرا به کسی نمیداد
که نسخه ای بردارد.
علامهحلی همیشه به دنبال راهی بودکه
کتــاب را به دســت آورد و رّد کند . ناگزیر
رابطه استاد و شاگردی را وسیـله قرار داد
و از عالم سنی درخواست نمود که کتــابرا
به او امانت دهد.
آنشخص چون نمیخواست که دســت رد
به سینه علامه حلی بزند ، گفت : سوگند
یاد کرده ام که این کتاب را بیــشتر از یک
شب پیش کسی نگذارم.
مرحوم علامه هـمان مـدت را نیز غنیــمت
شمرد .کتــاب را از او گرفت و به خــانه برد
که در آن شــب تا جایی که میــتواند از آن
نسخه بردارد . وقتــی به نوشـتــن مشغول
شد و شــب به نیــمه آن رســید ، خواب بر
ایشان غلبه نمود . همان لحــظه حضــرت
صاحب الامر ( عج ) حاضــر شدند و به او
فرمودند:«کتابرا بهمنواگذار وتو بخواب.»
علامه حلی خوابید . وقتی از خـواب بیدار
شد،نسخه کتاب ازکرامت و لطف حضرت
صاحب الامرعلیه السلام تمـام شـده بود.
البته این قضیه را بهصورتهای دیگری هم
بیان کــرده اند ؛ از جـمله در کتاب قـصص
العلماء اینطور آمده استکه: «علامه حلی
(ره) کتاب را توسط یـکی از شـاگردان خـود
که نزد آن عالــم مخـالف درس مـی خوانــد
برای یـک شــب بـه عـنوان عــاریه به دسـت
آورد و مشــغول نســخه بــرداری از آن شـد.
همین که نـصف شب گذشت ، عـلامه بی
اختیار بـخواب رفـت وقلم ازدسـتش افتاد.
وقتـــی صــبح شــد و وضــع را چــنــین دیــد
انـدوهــناک گــردید ؛ ولــی وقتــی کتـــاب را
ملاحظه کرد،دید تمـامش نوشته و نسخه
برداری شده است و در آخر آن نسخه این
جمله نوشته شده:
کتبه محمد بن الحسن العسکری صاحـب
الزمان ( این نسخــه را حــجة بن الـــحسن
العـسکری صاحــب الــزمان عــلیه الســلام
نوشته است ).
علامه فهمیدکه آنحـضـرت تشـریف آورده
اند و نســخه را به خــط مبــارک خود تـمام
نموده اند. »
منبع:📖کتاب ملاقات با امام زمان عج
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
.
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۴
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
شهید ثالث، قاضی نورالله شوشتری (ره)
میفرماید:«بین اهل ایـمان معروف است
که یکی ازعلمای اهل سنت،که دربعضـی
از فنون علمی ، استاد علامه حــلی ( ره )
است کتابی در رّد مـذهب شیــعه امامیه
نوشت و در مجالس و محافل آن را بـرای
مردم می خواند و آنان را گمراه می نمود،
و ازترس آنـکه مبادا کسیاز علمای شیعه
کتاب او را ردّ نماید، آنـــرا به کسی نمیداد
که نسخه ای بردارد.
علامهحلی همیشه به دنبال راهی بودکه
کتــاب را به دســت آورد و رّد کند . ناگزیر
رابطه استاد و شاگردی را وسیـله قرار داد
و از عالم سنی درخواست نمود که کتــابرا
به او امانت دهد.
آنشخص چون نمیخواست که دســت رد
به سینه علامه حلی بزند ، گفت : سوگند
یاد کرده ام که این کتاب را بیــشتر از یک
شب پیش کسی نگذارم.
مرحوم علامه هـمان مـدت را نیز غنیــمت
شمرد .کتــاب را از او گرفت و به خــانه برد
که در آن شــب تا جایی که میــتواند از آن
نسخه بردارد . وقتــی به نوشـتــن مشغول
شد و شــب به نیــمه آن رســید ، خواب بر
ایشان غلبه نمود . همان لحــظه حضــرت
صاحب الامر ( عج ) حاضــر شدند و به او
فرمودند:«کتابرا بهمنواگذار وتو بخواب.»
علامه حلی خوابید . وقتی از خـواب بیدار
شد،نسخه کتاب ازکرامت و لطف حضرت
صاحب الامرعلیه السلام تمـام شـده بود.
البته این قضیه را بهصورتهای دیگری هم
بیان کــرده اند ؛ از جـمله در کتاب قصص
العلماء اینطور آمده استکه:«علامه حلی
(ره) کتاب را توسط یـکی از شاگردان خود
که نزد آن عالــم مخـالف درس مـی خواند
برای یـک شــب به عنوان عــاریه به دسـت
آورد و مشــغول نســخه بــرداری از آن شد.
همین که نـصف شب گذشت ، علامه بی
اختیار بـخواب رفت وقلم ازدستـش افتاد.
وقتـــی صــبح شــد و وضــع را چــنـین دیــد
اندوهــناک گــردید ؛ ولــی وقـتــی کتـاب را
ملاحظه کرد،دید تمامش نوشته و نسخه
برداری شده است و درآخر آن نسـخـه این
جمله نوشته شده:
کتبه محمد بن الحسن العسکری صاحـب
الزمان ( این نسخــه را حـجة بن الـــحسـن
العـسکری صاحــب الــزمان عــلیه الـسـلام
نوشته است ).
علامه فهمیدکه آنحـضـرت تشـریف آورده
اند و نســخه را به خــط مـبـارک خـود تمام
نموده اند. »
📚منبع:کتاب ملاقات با امام زمان عج
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۵
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
📘اين قضيه را در كـتاب"پرواز روح "نقل
كردﻩام ولى چوﻥدر اينجا هممناسباست
باز نقل مى كنم :
📌در سـال 1332 هجـرى شمسى كه بـه
كوفه رفته بوديم ،شخصـى در آنجـا بود به
نام آقـاى حـاج شـیـخ "محمــد كـوفـى " كـه
مىگفتند او مكرر خدمـتحضـرﺕبقيـةاللّه
ارواحنـا فداه رسيـده اسـت .
♦️قصـهاى را كه براى ما نقـل فرمـود اين
بود مى فرمـود :
▭در آن زمان كه هنوز ماشين در راﻩعراق
و حجـاز رفت و آمد نمىكرد،من با شتـر به
مكّه مشـرّف شدم و در مراجعـت از قافلـه
عقـب ماندم و راه را گـم كـردم و كم كم به
محلّى كه باتلاق بـود، رسـيـدم پاهاى شتــر
در آن باتلاﻕفرو رفت،منهم نمىتوانستم
از شتر پياده شوم و شتـرم هم نزديك بود بميرد .ناگهان از دل فريـاد زدم :
✓"يا اَباصالِح الْمهدﻯاَدرِكْنـى "و اين جمله
را چندمرتبه تكرار كردم.ديدم اسبسوارى
بـه طــرف مـن مـىآيـد و او در بـاتــلاق فــرو
نمىرود،او به در گوﺵشترﻡجملاتى گفت
كه آخرين كـلمـه اش را شنيـدم:
✓"حتـى الْب اب "(يعنى تـا دم در ) شتـرم
حركت كرد و پاهاى خود را از باتلاﻕبيـرون
كشيدوبه طرﻑكوفه به سرعت حركت كرد.
من رويم را به طـرف آن آقـا كردم و گفتـم:
✚"منْ اَنْت" (تو كه هستى ؟).
فرمود :
✓"اَنَا الْمهــدى "(مـن حضـرﺕ مـهــدى(عج)
هستـم ).
گفتم :
✚ديگر كجا خدمتتان برسم ؟
فرمود :
✓"مت ﻯتُريد؟"هرجا وهروقـت توبخواهى.
🔹دیگر شترم مرا از او دوركردوخـودش را
بهدروازﻩكوفه رساند و افتاد،من درگوش او
كلمـه "حـَتَّى الْب اب" را تكرار كردم ، او از
جا برخاست و تا در منزل مرا برد،ايندفعه
كه به زمين افتاد فورا مرد.
🔻آقاى حاج شیـخ محمد كوفـى به قدرى
پاك و باتقوﻯبود كه انساﻥاحتماﻝنمى ﺩﺍﺩ
حتّـى يـك جملـــه را خـلاف بـگـويـد، سپـس
اضافه كـرد و گفـت :
✨من پس از آن قضيه بيستوپنجمرتبه
ديگر به محضـر حضـرت"بقيـة اللّه "ارواحنا
فـداه رسيـدﻩام كـه وقتـى بعضـى از آنهـا را
براى مرحوﻡحاﺝملاّ آقاجان نقل كردﻩبودﻡ
ايشاﻥبهمن فرمودند،بعضـىاز آنهامكاشفه
است و چوﻥاينمرد بسيارپاك است گمان
مىكند كه در ظاهر خدمتحضـرﺕصاحب
الامر(عج) رسيده است .
📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
.
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۶
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
«مرحوم حاجسید محمد تقی مشیری که
افتخار مصــاحبت مــرحوم آیــت الله سید
علی مجتهد سیستانی را داشـتند در علم
جــفر مــهارت و اطــلاعـی کــامل داشــت و
مجهولاتی رابهوسیله آن معلوم وگمـشده
هایی را پیدا می نمود.
وی نقل می کرد:زمانیمبتلا به کسالت پا
درد شــدم به طــوری کــه راه رفــتن برایــم
مشکل بود و هر چه توانســتم ، معالجــه
کردم، بهتر نشد،تا جایی که گاهی مرا به
دوش کشیده و میــبردند و اغلب با کمک
عصـا به زحمــت راه می رفتم . چاره آن را
منحــصر به تــشرف خدمــت حضــرت ولـی
عصر عجل الله فرجه الشریف دیدم و راه
تشرف را از طریق جفر یافته بودم.
پس حساب کردم چه وقت آن حضرت به
زیـارت جــدش حــضرت رضــا علیه السلام
مشــرف می شــود ؟ مــعلوم کـرد ، در روز
عاشورا موقع ظهر.
بازحساب کردم باچه لباسی وبا چـند نفر؟
معلوم کرد بالباس اعراب وسه نفر رفیـق.
واینحساب من در ذیالقعده بود. انتظار
کشیدم تا ذیالقعده تمامشد وذیالحجه
گذشت و مــحرم فرا رسیــده و روز عاشورا
شد.
پس غسل زیارت کرده و به زحمت فراوان
مشرف شده و زیارت مخـصوص و جامعه
و عاشورا را خوانده و در مقابل درب پیش
روی، که ورود آن حضرت را آن حساب، از
آنجا تعیین کرده بود نشسته و انتـظارظهر
رامیکشیدم تا اینکه موقـع زوال ظهر شد.
دیدم چهــار نفر شخــصی نورانی شبـیه به
هم به یک قیافه و یک لباس وارد شـدهو
هرکدام بهیکطرفی رفته ومشغول زیارت
شدند و من یکی از آنــها را که مجـذوب او
شــده بـودم و یقــین داشــتم کـه حضـــرت
صاحب الزمان عــًجل الله فرجـه الشـریف
است تعقیب نمودم.
او در مسجد بالا سـر مشغــول نماز شد و
من در مقابلش نشستم، تا سلام نمازش
را داد ومن خواستم عرض ارادت وحاجت
کنم، آن جناب مهـلت نداده برق آسا پس
از ســـلام نمـــاز برخاســـت و نمـــاز دیـگر را
شروع کرد.
من با خود گفتم: اگر تا شب هم بنشینم
نماز خواهد خواند. پس دقت می کنم که
تا سلام نماز را گفت بلا درنگ مـن هم به
آن حضرت سلام میـــکنم.وقتی جواب مرا
داد ، عـرض حاجــت می کنم ولــی در این
مرتبه هنوز ســلام نداده بود که یکی از آن
سهنفرکه درحرم مطهربودند آمدندوگفت:
« یا خضر تعال راح المهدی : ای خضر بیا
که حـضرت مــهدی علیه الســلام رفت . »
آن شخصکهمن یقین داشتم که حضرت
صاحب(ع) است ولی حضرت ، خضر نبی
بود، فوراً حرکت کرد و به آن سه نفر دیگر
ملحق و از حرم بیرون رفتند ومن درعقب
سر آنها می دویــدم که شــاید آنــها را درک
کنم و به خدمـت حضرت ولی عصــر عجل
الله فرجه برسم.
ولی ممــکن نشد و می دیدم آنان را که از
دارالسیاده خارج ودرمیان انبـوه و ازدحام
مردمکهدرصحنمطهر مشغول بهعزاداری
بودند از نظرم غایب شدند و من سر از پا
نشناخته از صحن به بست بالا رفته و بار
بهصحن آمده و ازبست پاییـنخارج شدم
ولی اثری ازآنها نیافتم وشاید یک سـاعت
و یا بیشتر ازاین طرفبه آنطرف میدویـدم
و نگاه می کردم شاید بار دیگر هم آنها را
ببینم ولی دولت مستعجل بود.
دیگر به آن فیض نرسیدم و ناگاه مـتوجه
خودم شــدم که قبل از این ، عاجز از راه
رفتن عادی بودم ولی اکـنون مدتی است
میدوم وپایمدرد نمیکند و از برکـت توجه
و عنایــت آن بزرگوار شفا یافتــه است . »
▫️منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۷
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔵 توصـــیــه امام زمــــان بــه خــــوانــدن
صحیفــه سجــادیه
🌕مرحوم مجلسی(پدرعلامه مجلـسی)
مــی فــرمایــد:
➖«در اوایــل جــوانــی مایل بــودم نمـاز
شــب بــخوانــم امــا....
نمــاز قـضا بــر عهده ام بــود و بــه همـین
دلیــل احتیاط میکردم و نمی خـوانــدم...
🔹یــک شب در خـواب و بــیداری بـودم
کــه امــام زمــان را دیــدم. بــا شــوق ،نــزد
او رفتــم و سئــوالاتی کـردم کــه از جـمـله
آن، خــوانــدن نــماز شــب بــود.
➕ فــرمود: بــخوان!
➖عــرض کـــــردم: یــابـــــن رســول الــله،
هــمــیشــه دستــم بــه شــمـــا نمــی رســد.
کتــابی بــه مـــن بــدهـــید کــه بـه آن عمل
کنــم.
➕فــرمـود: بــرو از آقــا محمد تاج،کتاب
بگیــر.
گویــا در خــواب، او را مـیشــناختــم؛رفتـم
کتاب را از اوگرفتم.مشغـول خواندن بودم
و میگریستم کــه از خواب بیدار شدم....
🔹 بعــد از نمــاز صبــح خــدمـت ایشــان
رفتــم. مــاجرا را بــرایش نقــل کــردم.
✔️ فــرمــود:ان شاءالــله بــه چـیــزی کــه
مــی خــواهــی مــی رســی.
بعد ناگهـــان یــاد جـایی کــه امام را در آن
مــلاقـات کـرده بــودم، افــتـادم و بــه کنــار
مسجد جــامع رفتــم. در آنجــا آقــا حســن
تــاج را دیــدم...
🔹مـرا بــه خــانــه اش بــرد و گفـت: هــر
کتابــی را کــه میخواهـی بــردار. کتابــی را
بــرداشتــم؛ ناگهــان دیــدم همــان کتابــی
اســت کــه در خــواب دیــده بــودم؛
✨صـــحـــیـــــفـــه ســـجـــادیـــــه.✨
به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمـدم.
پــس شـروع نمودم بــه تصحیح و مقابله
و آمــوزش صحیفــه سجــادیــه بــه مــردم؛
و چنــان شــد کــه از بــرکــت ایــن کــتــاب،
بــسیــاری از اهــل اصــفــهــان مستــجــاب
الدعــوه شــدنــد.»(۱)
🔹 مــرحوم عــلامــه مجلسی (نویسنده
کتــاب بحــارالانــوار) مــی فــرمایــد:
«پدرم چهــل سـال از عمـر خـود را صــرف
تــرویج صحیفــه کرد و انتشار ایـن کتاب،
توســط او بــاعــث شــد کــه اکـنــون هیــچ
خــانــه ای بــدون صــحیــفه نبــاشــد. ایــن
حـکایت بــزرگ مـرا بــر آن داشـت کــه بــر
صحیــفه شرح فارسی بنــویسم تــا عــوام
و خــواص از آن بهــره منــد شــونــد.»(۲)
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
▫منبع:
📚 (۱) . امــام شنــاســی، ج ۱۵، ص ۴۹
📚 (۲) . بحارالانوار، ج ۱۱۰ ، ص ۵۱
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۸
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰عکسنوشت دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...»
را بـخـوان!
✍️حـضـرت آیـتالله بهجت قدس ســــره:
✔️آقـــایـی می گفــت: محــضــر حــضــــرت
عجل الله تــعـالــی فـــرجــــه الــشریـــف
مـشـــرّف شــــدم ، ولـــی نمیـدانــستــم
اصــــلاً مـحــضـــــر چـه کـسی هـســتــم!
✔️کـمــی صـحـبـت کــردیم و بـاهم حرف
زدیــم.بعد از ایــن کــه دیــدارمان تمـام
شد،یکدفعه بـه خود آمدم که ای وای
کجا بودم؟! محضـر چـه کسی بودم؟!
ایـن آقا چـه کسـی بــودند؟! اما دیـدم
دیــــگــر گـــذشتـــه اســـت.💔
✔️ایـــن آقــــا مـیـگفـت کـــه مــن ضـــمــن
صحبت هایـم بـه ایـشـان عرض کـردم:
خیلی میل دارم یک کاری انجام دهـم؛
یـک عمـلـی را انجــام دهـم کــه بــدانم
مــورد تـوجه حضـرت عجل الله تعـالی
فـرجه الشــریــف اســـت و بــدانــم اگــر
من آن کار را انجام دهم، مورد توجـه
حـضرت میـشـوم. کــار خـوبــی باشـد و
مـــــــورد پــســنــد حـــضـــــــرت بـــاشـــــــد.
مـــدام ایـــن هــا را تـــکـــرار کـــــردم.🌱
✔️حضرت فــرمود: یکی از آن کارهــایـی
کـه خیلی مـورد تـوجـه واقـع میشـود،
ایــن اســت کـــه بــــه محـض ایــــن که
صـــــــدای اذان بـــــلــــــنـــــــــــــد شـــــــــــد،
دعای«اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...»را بخوانی! ✨️
👌[این نقل] خیلی موافـق اعتبار است!
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📚کتاب حــضرت حـجت (عج)، ص٣٣۶
مجموعه بیانات واشارات آیتالله بهجت(ق)
پــیــرامـــون حـضــرت ولــیعصـــر
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۹
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰**مـقدس اردبـیـلی*(رحمت الله علیه)
می فرمایــد: آمـدم کربــلا زیـارت اربعیــــــن
بــود، از بـس که دیـدم زائـر آمـده و شلـوغ
اسـت، گفتــم : داخـل حـــرم نــروم بـا ایــن
طـلـبــه هـــا مـــــزاحـم زوار از راه دور آمـــده
نشـویــم .🌱
✔️ گفتم همین گوشه صحن میایستم
زیـارت میخوانم، طلبهها را دور خـــودم
جمــع کـردم یـک وقـت گفتــم: طلبــه ها
این آقـا طلبهای که در راه برای ما روضه
میخوانـد کجـاست ؟
گفتند:آقا در بین این جمعیت نمیدانیم
کجـــــــا رفتـه اسـت ❗️
.
✔️در این اثناء دیدم یک عربی مردم را
می شکـافـت و بـه طـرف مـن آمـد وصـدا
زد ملا احمد مقدس اردبیلـی میخواهی
چــه کــنــی ؟
گفتـم:میخـواهـم زیـارت اربعین بخوانم
فرمـود:بلندتربخوان من هم گوش کنم.🤲
✔️زیـارت را بلندتر خـوانـدم یکی دو جا
تــوجهـم را به نکـاتی ادبـی داد وقتیکـه
زیـارت تمام شد،به طلبهها گـفتم:ایـن
آقــا طلبــه پیــدایــش نشــــد ؟
گفتنـد: آقــا نمیدانیــم کجـا رفته است.
✔️یـک وقت ایـن عـرب بـه من فـرمـود:
مقـدس اردبیــلــی چــه مـیخواهی ؟
گفتم:یکی ازایـن طلبههـا درراه برای
مـا گاهـی روضـه میـخواند، نـمیدانـم
کجا رفتــه، میخواستم اینجـا بیـایـد و
بــرای مــا روضـــه بـخـــوانـــد.
✔️آقای عــرب بــه مـن فــرمود:مـقـدس
اردبیـلـی میخـواهـی مـن برایـت روضـه
بــخـــوانــم ؟
گفتم: آری! آیـا به روضه خواندن واردی؟
فرمـود:آری! که در این اثناء دیـدم عـرب
رویـــش را بـه طــرف ضـــــریـح ابـاعـبـدالله
الحسیـــن علیــهالســلام کــرد و از همان
طـرز نگـاه کـردن مـا را منقـلب کــرد؛یـک
وقـت صـدا زد یـا اباعبدالله نـه مـن و نـه
ایـن مقـدس اردبیلی و نـه ایـن طلـبههـا
هیچ کدام یادمان نمیرود از آن ساعتی
کــه می خواستـی از خـواهــــــرت زیـنــب
علـیــهــاالســلام جــدا شـــوی.❗️
.
✔️در این هـنگام دیدم کسی نیسـت ؛
فهمیدم، ایــن عرب، مـهــدی زهــرا (ع)
بـوده، واقعا سـاعـت عجیبـی بـــود. 😭
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📗تـرجمه کـامـل الزیــارات
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰تشـرف آیـت الله نجفـی مرعـشـی (ره)
در مسجــد سـهـلـه:
✔️درایام تحصیل علوم دینی وفقـه اهل
بیت علیهم السلام در نجـف اشرف؛شوق
زیادجهت دیدارجمال مولایمان بقیة الله
الاعظم عجل الله فرجـه الشریف داشتـم
باخودعهد کـردم که چهل شب چهارشنبه
پـــیـــــاده بـــه مــســــجـد ســهـلـــــه بــــــروم؛
بــه ایــن نـــیــــت کـه جـمــال آقـــا صـاحـب
الامــر علیه الســلام را زیــارت کــنـــم.🍃
➕️تـا۳۵یـا۳۶ شب چهارشنبه ادامه دادم،
هــنــگـامــی کـــه بـــه آنــجــا رســیــــدم
بـــر اثـــر تـــاریــکــــی شـــب وحــشـــت
و تــــرس وجـــود مـــرا فــــرا گـــرفــــت
➖️برگشتم به عقـب،سیدعربی را بالباس
اهـل بــادیـه دیـــــدم، نـزدیـک مــن آمـد و بـا
زبان فصیح گفـت : ای سیـد! سلام علیکم
تـرس و وحـــشـت بـه کــلـی از وجـودم رفـت
و اطمینـان و سکون نفـس پیـدا کردم.✨️
✔️بـه هرحال سخـن میگفتیم و میرفتیم
از من سـوال کـرد: « کـجـا قصــد داری؟»
گـفــتـــم: « مـسـجـد سـهـلــه » . فـــرمــــود:
« بــه چـه جـهـت؟» گـفــتــم: « بــه قـصــد
تشرف زیارت ولی عصــر علیــه الســلام»
➕️مقداری کـه رفتیم بـه مسجد زید بــن
صـــوحـــان رســیـــدیـــم،داخــل مـســجـد
شـده و نـمــاز خوانـدیـــم . بــعــد از دعــا
ســیــد فــرمـود: « سیـد تــو گرسنـــه ای،
چـه خوبست شام بخوری» پـس سفره
ای را کـه زیـر عـبــا داشــت بـیــرون آورد.
✔️سپس فرمود: «بلنـد شو تا بـه مسجـد
سهـلــه بـرویــم» داخـــل مسـجـد شدیـم.
بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار
فرمود:«ای سید آیا مثل دیگران بـعد از
اعــمـــال مــســجـد ســهـلـــه بــه مــسـجـد
کــــوفــه مـــی روی یـــا در هــمــــیـــن جــا
می مــانــی؟» گفـتــم : « مـی مانم».🕌
➕️در وسـط مسـجـد درمقام امـام صـادق
عـلیـــه الســـلام نشــســتــم بـــه ایـشــان
گـــفـــتــــم : آیــــا چــــــای یـــــا قـــهــوه یـــا
دخــانـیــات مـیــل داری آمــــاده کــنــم؟
➖️آقـا درجـواب، کــلام جـامعی را فرمود:
«ایـــن امـــور از فـــــــضــول زنــدگـیــســت
و مــــا از ایــن فــضـــول دوریــــم.»🌱
✔️ایـــن کـــلام در اعـمـــاق وجـــودم اثــــــر
گــذاشــــت بـــه نــــحــــوی کـــه هــــر گــاه
یــادم می آیـد ارکـان وجــودم می لــرزد.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📚منبع:
برگرفتـه از کتـاب شیفتگـان حضـرت
مهـدی(عج) - حـاج آقـا زاهـدی
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۱
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
💠چـه عذری بـرای شماخواهدماند❓...
🔰 پـس از آن کـه علـی بـن ابراهیـم بـن
مهزیــار اهـوازی بعـد از سال هـا اشتیـاق،
توفیــق زیــارت امــام زمــان علیــه الســلام
نصیـبـش گردیــد؛
➕ حضــرت صاحــب الزمــان عجــل اللــه
تعالــی فرجــه الشـریــف بــه او فرمودنــد:
🔸 يَا أَبَا اَلْحَسَنِ، قَدْ كُنَّا نَتَوَقَّعُكَ لَيْلاً وَ
نَهَاراً، فَمَا اَلَّذِي أَبْطَأَ بِكَ عَلَيْنَا؟
✨«ای ابـاالحسن!ماشب و روز درانتظار
تــو بودیـم! چــه چیــزی باعــث تأخیــر تــو
در تشــرف بــه ســوی مــا شــد؟»
➖قُلْتُ:يَا سَيِّدِي،لَمْ أَجِدْ مَنْ يَدُلُّنِي إِلَى
اَلْآنَ!
🔹عرض کردم: آقای مـن! تاکنون کسی
را نیافته بودم که مرابه نزد شماراهنمایی
کنــد!
✨حضــرت فرمودنـد: « کسی را نیافتــی
کــه تــو را (بـه نـزد مـن) راهنمایـی کنــد؟!
سپـس حضـرت انگشتشــان را روی زمیــن
کشیدنـد و فرمودنـد: (ایـن چنیـن نیست)،
شمــا اموالــی فراوان انباشتیــد و ضعفــای
مؤمنیــن را بــه زحمــت افـکندیــد و پیـونــد
رَحِمــی کــه در میــان خود داشتیــد، قطـع
کردید، دیگر (و در این صورت)، چه عذری
بــرای شمـا خواهـد
🔹 عــرض کــردم: توبـه! توبـه! (اقالـه در
اینجـا بـه معنـی: خــواهــش و تــمنـا بــرای
درگذشتـن از گنــاه
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
▫منبع:
📚 دلائل الامامة، ص ۵۴۲ (ابتدای حدیث ص۵۳۹)
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
.
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۱
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
➖ آقـایــی مـی گفـت: محضــر حضــرت
عجــلالــلهتعـالـیفرجـهالشــریف مشــرّف
شــدم، ولــی نمی دانستــم اصــلاً محضــر
چــه کســی هستــم!
کـــمــی صحـبـت کــردیــم و بــا هــم حــرف
زدیــم. بــعــد از ایــن کــه دیــدارمـان تمـام
شد، یکدفعـه بــه خـود آمدم کـه ای وای
کـجـا بــودم؟! مــحضــر چـه کسـی بــودم؟
ایــن آقـا چــه کـــسـی بــودنــد؟! امـا دیـدم
دیــگر گــذشتــه اســت.
➖ایــن آقـا مـی گــفــت کــه مــن ضمــن
صحبــتهــایــم بــه ایشــان عــرض کــردم:
✨خیلــی میــل دارم یــک کــاری انجــام
دهـــــم؛ یــک عملـی را انـــجــام دهــم کــه
بدانم مورد توجه حضــرت عجلاللهتعالی
فرجــهالشــریف اسـت و بــدانــم اگــر مــن
آن کار را انجام دهم،مـورد توجه حضرت
میشـوم. کار خوبی باشد و مــورد پسنـد
حضرت باشد.مدام اینها را تکرار کـردم.
➕حضـرت فرمــود: یکی از آن کارهـایی
کــه خیلــی مــورد توجـه واقــع مــیشـود،
👌 ایــن است کــه بــه مـحــض ایــنکـه
صدای اذان بلند شد، دعای «اللَّـهُمَّ کُـن
لِوَلِیَّــكَ...» را بخوانــی!
[ایـن نقـل] خیلــی موافــق اعتبار اســت!
▫منبع:
📚حضرت حجت علیهالسلام،مجموعه
بیانات آیت الله بهجت رحمة الله علیه
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۳
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰آقای مجید ایران منش می نویسد:
✨ســال ۱۳۷۱ از شهــر بخــوم آلمــان،
آجــر نســوز بـه قــصــد اراک بــار زدم بــه
روسیــه کــه رسیــدم مـــاشیــن از نـــظــر
گیربکـس عیــب پیـدا کـرد آنهـایــی که
همسفــر مــن بودنــد و عقـبتــر از مـن
همــه جلــو افتادنــد و رفتنــد و من تنها
مونــدم شــب شــد بــا یــک دنیــا ماتم و
اندوه توسل بــه امام عصـر ارواحنافـداه
پیــدا کــردم و از آقــا خواستــم کــه:
🔸"مــرا در ایــن مملکت غریـب کـمک
کــن و نجاتـم بــده "
فردای آنـروز تا ظهر ماشین کاملاً بدون
عیب و نقص شد و من از مهـلکه نجات
پیــدا کـردم و بــهطــرف ایــران آمدم.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📚 عنایات حضرت ولی عصر(عج)ص۵۳۴
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۴
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰مــرحــوم محمــد عطــاری تبـریــزی
رحمــة اللــه علیــه فــرمودنــد:
✨شیخ(سید) کریم پــاره دوز(کفّـاش)
مــرد کامــل عیّــار کــه شخــص شخیـص
ولــی عصــر عجّل الله فرجه بــه در دُکان
مشــارالیــه تشریــف می آورنــد و آنهــائی
کــه زمــان حیــات ایشــان را درک نمــوده
انــد و فعــلا در قیــد حیات می باشنــد و
به خـود حقیر، اشخاص با(مورد) اعتماد
گفتنــد کــه:
📿ذکــر دائمــی مـرحــوم مــبرور جـنـاب
شیــخ (ســید) کریم پــاره دوز «صلــوات»
بــوده بـــه ایــن مــــعــنی (به خــاطـر) او را
«شیــخ کریــم صــلواتی» میگفتنــد.(۱)
🔰 آیــت الــله مرتضــی تهــرانی رضــوان
الــله علیــه فــرمــودنــد:
📿اولــياء خــدا در اواخــر عمــرشان كــه
روحشــان بــه كــمال رسيده بود، بــه غــر
ايــن ذكــر[صــلوات] متــذكر نبودنــد، مـن
يــادم هــست کــه گــاهـی روزی دههــزار،
دوازدههــزار، چهاردههــزار ذكر صلوات را
مـی فرستــادنــد!(۲)
👌نکتــه:
قاعده معروف:«أَلسِّنْخِیةُ عِلَّةُ الْإِنْضِمام»:
دو شــیء، تــنها بــا ایــن شــرط می تواننــد
بــا یکدیــگر پیوســتگی پیــدا و همدیــگر را
مــلاقــات کنــند کــه شبیــه هــم بــاشــند.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
▫منبع:
📚(۱)کشکول عطاری، ص ۱۵۰
📚(۲)چشمهایت را باز کن!، ص ۱۶۸
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۵
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰دخــــتــر اقــای اراکــی حــج واجـب
بـــه نــامــــشـــــان درآمـــــد امــا بـــــه
پدرشــان گفـــت:
➖مــن خــیلــی میتــرســم تنــــهایــی
بــروم
➕ پـــدر گفــت:
دختـرم خیلـی عفیــف و پاکدامن
بــود بـــــه او گفتــــم تـــــو مهمـــــان
خدایــی هــــر جــایـــــی ترسـیــــــدی
بگـو"یـا حفیــظ یـا علیــم"کــه خــدا
هـــم محافــظــت باشــد و علــیـــــم
هــم که اشــراف بــه حــال تــو دارد.
ایــن دختــر بــه حــج واجــب رفــت
بعــد از مدتــی کــه برگشــت و امــد
بــه قــم نــزد پــدر
➖گفــت:
بـابـا مــن وقتــی رفتــم جعمیــت را
دیـــــدم و تــرســیــدم کــه بـــــا ایــــــن
همــه جعمیــت آیــا تــن مــن بایــــــد
بــه تــن ایــن همــه نامحــرم بخــورد
رفتـــم گوشـــــه مسجـــــد الحــــــــــرام
شــروع کــــردم بـــــه گریــــه کــــــردن.
✔️از طرفــی مناســک حــج واجبــــه و
بایــــــــد آن را انـــجـــــام میـــــدادم از
طرفــی می دانستــم کــه نمیتوانــم!
گریــه کــردم 😭
یــاد حرف پــدرم افتـادم که گفــت:
➕بگــو یـــــا حـــفـــیـــــــظ یــا عـلـــیــــــــم
➖خـــــــدا را شاهــــــد میگیـــــرم کــــــه
صدایــــی شنیـــــدم:
✨بلنـد شــو بــا امــام زمانـــــت حـــــــج
انـــجام بـــــده ✨
➖رفتــم کنــار حجــر الاســود و امــام
زمــان را دیــدم یــک کســی دیگــــر
پشــت ســر امــام زمــان بــود کــــــه
گویــا حضــرت خضــر بــود من هــم
رفتــم پشــت ســرحضــرت و شــروع
کــردم طــــــواف کــردن هفـــــــت دور
کــه تمــام شــــد و رسیـــــد بــه حجــر
الاســود آقــا را دیگــــــه ندیــــــدم😔
و کوچکترین تنه ای بــه مــنـ نخورد.
🔸یابـــــن الحســـــن دردم دوا کـــــــــن
🔹مـرا بــا دیدنــت حاجــت روا کـــــــن
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
▫منبع:
🎤حاج اقا عالی
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۶
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
💠ذکــر اولیـــاء...!
🔅 حضــرت ولیعصــر ارواحنــا فــداه:
«فَــلَأَنْــدُبَــنَّــكَ صَبَــاحــاً وَ مَسَــاء»: جــد
بــزرگــوار! بــر تــو صبــح و شــب گــریــه
مــی کنــم!(۱)
🔰جنـاب شیــخ عبــدالکــریــم حــامــد
(از شــاگــردان شیــخ رجبعــلی خیــاط )
رحـــمــة اللــه علیهــمــا نقــل مــی کنــد:
➖از جنــاب سیــد کریــم کفــاش کــه
هــر هــفتــه بــه مـلاقــات مــولا توفیــق
مــی یافــت، پرسیــده شــد:
✨«چــه کــرده ای کــه بــه چنیــن
توفیقــی دســت یــافتــه ای؟» ✨
➕او در جــواب گفــت:
«شبــی در خــواب بــودم جــدم پیامبــر
ختمــی مــرتبــت صلی الــله علیـه و آلــه
و سلـم را در عالم رویــا دیدم. از ایشان
تقــاضــای مــلــاقــات امــام عــصــر علیــه
الســلام را نمــودم.آن حضــرت فرمــود:
✔️ «در طــول شبــانــه روز دو مــرتبــه
بــرای فرزنــدم سیــدالــشهــدا علیــه
الســلام گریــه کــن!»
💫از خواب بیــدار شدم و ایــن برنامه
را بــه مــدت یــک سال اجــرا نمـودم تــا
بــه خــدمــت آن حضــرت نایــل آمــدم.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
▫منبع:
📚(۱)زیارت ناحیه مقدسه.
📚(۲)سودای روی دوست، ص ۹۶
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۷
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰مرحوم شیخ محمدشریف رازی در
جلد اول کتاب گنجینه دانشمندان می
نویسد:
🔹علامه حاج سید محمد حسن میر
جهانی طباطبایی،حکایت کـرده اند که:
« سید بحرالعلوم یمنی وجود حضــرت
ولی عصر علیه السلام را انکار می کرد
و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه
کرده و برای اثبات وجود حضرت برهان
می خواست ولی هر دلیلی می آوردند
وی قانع نمی شد و می گفت: من هم
این کتب را دیده ام.
✨تااینکه برای مرحوم آیت الله اصفهانی
نامه نوشت و جواب قاطعــی خواست.
سید در جواب مرقوم فرمود:
به نجف بیاییدتاجواب شما رامشافهتاً
بدهم.
آن سیدیمنی با چند نفر دیگر به نجف
اشرف مشرف شــدند سید یمنی عرض
کـردند مــن روی دعوت شـما، آمدم، تا
جوابی که وعده فرمودید بدهید. شب
بعد منزل سید ابوالحسن رفتند..
➕ آسیـــد ابوالحـــسن به نوکر خــود،
مشهدی حسین چراغدار فرمودند:
به سید یمنی و فرزندش بگوییـد بیایند
و ما تادرب منزل رفتیم به ما فرمودند:
شما نیایید...
تا روز بعد که سیدابراهیم یمنی، فرزند
بحرالعلوم مــزبور را مـــلاقات کردم و از
جریان شب پرسیدم.
➕ گفـــت: الـحمـــدلله (بحمـــدالله) ما
مستبصر و اثنی عشری شدیم.
➖گفتم: چطور؟
➕ گفت: آقای اصفــهانی حضرت ولی
عصر امام زمان علیه السلام را به پدرم
نشان داد.
➖تفصیل آن را پرسیدم.
➕گفت: ما از منزل که بیرون آمدیم
وارد وادی السلام شده و در وسط وادی
جایی بودکه آنرا مقام مهدی علیه السلام
می گفتند.
واردآن محیط شدیم.پس آقای اصفهانی
خود ازآب چاه آنجا،تجدید وضوکردآنگاه
چهار رکعت نماز در آن مقام خواندند..
ناگاه دیدیم آن فضا روشن گردید، پس
پدرم را طلبید.
طولی نکشید که پدرم با گریه صیحه ای
زدوبیهوش شد؛نزدیک رفتم وقتی پدرم
به هوش آمد گـفت: حضرت ولی عصر
حجه بن الحسن العسکری علیه السلام
را مــشافهتاً زیارت کـــردم. و با دیــدنش
مستبصر و شیعه اثنی عشری شدم. »
✨سید مزبور بعد از چند روز از نجف
اشرف به یمن مراجعت نمود وچهارهزار
نفر از مریدان یمنی خود را، شیعه اثنی
عشری نمود
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
📚ر.ک.اثبات وجود حضرت حجت(ع)
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۸
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰مرحوم حاج فتح الله رنجبـر از افـراد
بسیـار خیـــر و نیکوکـار کـه در جنــگ
تحمیلی عـراق بر ایـران و کمک های
مــردمـــی بــه جـبـهــــــــه هـــا نــقــــش
مـوثــــری داشــت.
✔️از ارادتمندان صــاحـب الزمـان (عج)
بـود کـه مسجـد مـقــدس جمکـرانش
ترک نمی شد و درراه جبهــه و جنـگ
شـهـیـــد گردیــد.
➕تـهـرانــی هـا کـه بـه سمــت مسـجــد
جمکران رهسپـار می شدند به علـت
نـبـود تـابلــــو راه را گـــــم مـی کـردنــد.
✔️دریکی از روزهای ماه مبارک رمضان
حدود یـک ساعـــت به غـــروب، حـاج
فتح الله تابلوی که ازقبل تهیه شده
رامی آورد و اول جاده نصب می کنـد
سـوارمـاشین میشود برگردد،ماشیـن
روشن نشد ، بنزیـن نداشـت ، وقـت
افطـار نـزدیـک می شـود.رو بـه طــرف
مسـجـــد جمکـــران عــرض مـی کنــد:
آقاجان! آمدم برای مسجد شما تابلو
بزنم که شیفتگانت گم نشوندنزدیک
افطـار است باید برگـردم، مـادر پیــرم
منتظراست بنزین ماشین تمام شده
چـهار لیتـر بنزین می رسیـد خوب بود
✨ ناگهـان یـک آقــای نــورانی با وقـــار از
پشت ماشین جلو آمد و با یک گالن
چهــار لیتــری بنـزیــن...می فرمـــایــد:
« این بـنــــزیــن » !
✔️آقـا شمـا از کجــا آمدید که یک مرتبـه
ایـنـجــــا حـاضــــر شـدیــــد؟
✨مگرشما چهار لیتربنزیـن نخواستی؟
✔️چــــرا ! ظـرف را می گیرد ومـی گویـد
ظــرفــش را مـی آورم کنــــار مسـجـــــد
✨مـی فـرمــــایـــد : باشــــــد! و مـیـــــرود
✔️حـــاج فـتــح الله مـاشیــن را روشـــــن
میکنــد و می آیـد مسـجــد، می بینـد
درب بستـه است. احتمـال می دهــد
که نزدیک مغـرب است آن آقــا بــرای
افطـاری به آبـادی رفته.ظــرف بنزیــن
را پشت درب مسـجد می گذارد و بـه
طـرف منـزل می رود.
✔️همین که می رسـدمی بیندمـادرش
مضطـرب پشت در ایستـاده، سـلام
می کندو میپرسـد: مـادر چـرا اینجــا
ایستاده ای؟مـــادر مـی گویـد: چـون
دیـرکرده بـودی ناراحـت شدم مبــادا
پـیشــامــدی بـرایــت اتفـــاق افـتـــاده
آمدم درب منزل، بی اختیـار گفتـم:
مهــدی فـاطـمـــه! پـســرم دیـــرکــرده
یک دفعه آقــای نـورانی جلـوی درب
منزل ایـستـادنــد، ســــــلام کـردنـد و
فـرمـودنــــــد:
✨مـنـتـظــــــــــر فــتــــــح الله هـســتـــی؟
➕عـــرض کــردم: بـلــــی.
✨فرمودند: آمـده بـود برای مــا تابلـــو
راهنمــــای مسـجـــد جمـــکران بـزنـد
بنزین مـاشینــش تمـــام شــده بـود
از ما چهار لیتر بنزین خواســت بـه
او دادیـم و الان می رســددر ادامــه
فرمـود: مــن مـهــــدی فاطــمــــه ام.
💫مولا هرگز خـادم خودرا رها نمیکنـد
و هنگام نیــــاز بـه داد او مـی رســـد.
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
📚ملاقات با امام زمان در مسجــد
مـقــدس جمـــکـــران ، ص 267
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱۹
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰ایـام محرم در انگلستان زوج جـوانی
عـاشقانه مشغول خدمت به عزاداران
امـام حـسیـن (ع) بودند ،هــر دو قبـلا
مسیحــی و در حـال حـاضــر مسلمــان
شیعـه و از پزشکــان حـاذق انگلستـان
🔹زن تـازه مسلمـــان می گویــد : وقتـی
مسلمــان شدم، همـه چیــــز دیــــن را
پذیرفتم هیچ شـکی دراعمـال اســلام
نداشتـم.تنهـا مسئلـه ای که ذهنـم را
مشغول کرده بودمسئله آخرین امـام
و مـنـجی بود،برایم قـابل هضـم نبــود
شخصـی بیـش از هــــزار ســال عمــــــر
کـرده باشــد و بـاز در هـمــان طـــــراوت
جـــوانــــی ظـهــــــــــــور کنــد!
🔹در همیـن سـرگــردانی بـودم تا ایــــام
حج با همسـرم رهسپـار خـــانه خـــــدا
شدیـم.مشاهـده کعبــــه و آن شــور و
حـال تحـولی درمـا ایجاد و انقـلابی در
وجــودمـان به پا کرده بـود.روز عــرفـه
درعرفات تراکم جمعیت چنان بـودکـه
گـویـا قیـامــت برپـا شــده...در شلوغی
جمعیــت کـاروان را گــم کـردم.طــاقت
آن گـرما را نداشتـم ،نمی دانـستم چه
کنـم! سرگردان به هر طرف می رفتــم
امـا کـــاروان را پـیــــــدا نمـی کــــــردم...
☑️گوشــه ای نشستــم و گریــه کـردم بـه
خـدا گـفـتم:خودت بـه فـریـادم بـرس!
دیدم جــوانی خــوش سیمـا به طـرفم
می آیدجمعیت را کنار زدبه من رسید
با دیدنش تمام غمم را فراموش کردم
با جملاتی شمرده و با لهجـه ی فصیح
انگلیسی گفتند : راه را گـم کـــرده ای؟
بیـا تا قافلــه ات را به تو نشــان دهـم!
☑️مــــرا راهنمــــایی کـردند چنــد قـــدمــی
برنداشته بـودیــم کـه کــــاروان لـنــــدن
را دیدم!تعجب کردم چـه زودرسیـدیم
حسابی تشکرکردم موقع خـداحـافظی
فــــرمـــــودنـــد:
💫بـه شـوهرت ســــــلام مــــرا برســـــــان!
پرسیدم:بگویم چه کسی سـلام رساند
گفتنـد:بگـو آخـرین امـــام و آن منجــی
آخـــرالزمــــان که تـو در رمــز و راز عمــر
بلندش سرگردانـی! مـن همانـم که تو
ســـرگشتـــه او شـــــــــــــده ای !
☑️تا به خـود آمـدم، آقــــــــــا را نـدیـــــــدم!
از آن سـال ایام محرم ،روزعـرفه و نیمه
شـعـبــــان بـا هـمـســـــرم بـه عشــــق آن
حضـرت خدمتشان را می کنیم وآرزوی
مـــــا دیــــدن دوبــــاره ایـشــــــان اســـــت.
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
▫منبع:
📚۱_سـالنــامـــه نـــور عـلــــی نـــــور
۲_سیـد مهـدی شمس الدین_
قبـلــــه در خــورشـیـــــــد ص ۶۷
۳_صـحـیـفــــــــــــــه انـتـظــــــــــــــار
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۲۰
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰عـــارفـی مـغــازه عـطــــاری داشــت.
خدمـت شیـخ رجبـعلی خیاط رفت
میخـوام آقــام رو ببینـم.شیخ دیـد
اهــل دلــه...فرمــود: چهــــل شــب
شبـی صــدبـار ایـن آیـــه را بـخـــوان
«رب ادخـلـنــی مـدخــل صـــدق….»
شـب چهـلـــم آقــایــت را می بینــی
🔸چهـــل شـب شبــی صـدبـار آیـــه را
خـوانـــــــدم ولــــــی خـبــــری نـشـــد.
🔸نصــف شـب دیـدم صــدام میکنن
از خــواب بیــدار شـدم دیــــدم ایـن
صد ارو زن و بچه نشنیدن،اومـدم
توی کوچه،آقـا حجت ابـن الحـسن
ایستـــاده بودنـد امــــا پـوشـیـــه زده
و بـه نـورشـان کــل کوچــــه روشنـه.
✨حضـرت فرمود: تو فـکر میکنی مـا
بچـه هـای مــادرمــون زهــــرا (س)
را نمیتــونیـــــم غـــــــــــــــذا بدیـــــــم؟
حضــــــرت ایـن را فرمـــــود و رفــت.
🔸گفتم : عـجــب بعـــد چهــــل روز و
شـب ذکـر و یـک عمـــر دنبـال آقــا
بودن امشب که آقــا را دیـدم آقــا
ایـن کـارو بـا مــن کرد.
🔸صبح اومدم محضرشیخ رجبعلـی
ماجرا را تعریف کردم.
شیخ گفـت: میدونـی علـت چیـه؟
🔸گفتـم : نــــه!!
شیخ گفت: عطــــار یادتـــه دیــروز
صبــح یه بچـه یتیــم علویـه سیـد
اومـد در مغـازه ات گفــت مـــادرم
خواسته یه صابـون بدید بچـه ها
رو بشــورم بعــدا پولـش را میـارم
تو از جای دیگری ناراحــت بــودی
داد زدی ســـر ایـن بچــه و گفتـی:
برو بینـم بابا…مـادر تـو هـم فقـط
مغــازه مـا رو بلـده ….
🔻دل اون بچـه سیــد رو شکستـی.
🔴حواسمـون بـه رفتـــارا و کارامـون
باشـه کـه آقــا حواسـش بـه رفتــار
و کـارامـــــون هســت.."
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
▫منبع:
📚سـالنــامــه نــور و علــی نــور
سیـد مهـدی شمـس الــدین
قبله در خورشید صفحه ۶۷
صـحیـفــــــــه انـتـظـــــــــار
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezama
هدایت شده از خادمــــان امام زمـــــان (عج) 📜
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۲۱
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
•خانه خریدن امام زمان برای مستاجرتهرانی
✔️ نامش کریم بـود،سیدکریم محمودی،
شغلش کفـاشی بود، درگوشـه ای از بازار
تهران حجره ی پینـه دوزی داشت،جورَش
بامولا جوربود،میگفتندعلمایاهل معنـای
آنـروزِ تهران مولا هـرشـب جمعـه سَری به
حجرهاش میزنندواحوالش رامیپرسند❤️
✔️مستاجربود،درآمدِ بخورونمیری داشت،
صاحبخانـه جوابـش کرد،مهلت دادبه او تا
ده روزبعدتخلیه کندخـانه را،کریماماهمان
روزتصمیم گرفت خالیکندخـانه راتاغصبی
نباشد،پول چندانیهمنداشت برای اجارهی
خانـه، ریـخت اسباب و اثاثیه اش را کنار
خیابان بـاعیال و بچه ها ایستاده بودکنار
لوازمش، مولا آمـدنـد سـراغـش، ســلام و
احوالپرسی، فرمودند به کریـم پیـنــه دوز،
کـریم نـاراحت نباش، اجدادِ ماهم همگی
طعم غـربت را چـشـیده اند، کـریم کــه با
دیدن رفیـقِ صمیمی اش خوشحال شده
بودبذله گوئی اش گُل کردو گفت:درست
اسـت طعم غریـبــی را چشـیده اند اجداد
بـزرگـوارتان، امــا طـعم مستـــاجری را کــه
نچشیدهاند آقاجان،مـولاتبسمی کـردندبه
کـریــم...☺️
✔️ یکـی از بـازاریـان معتمـد تهـران شـب
خواب امام زمان ارواحنافداه رادید،فرمودند
مولادر عالـم رویا، حاجی فلانی فردا صبح
میـروی به این آدرس،فلان خانه رامیخری
و میـزنـی بنــام سیـد کـریـم ...🍃
✔️ پیرمـرد بـازاری صبح فردا رفـت به آن
نشانی در زد، گفـت بـه صاحب خانـه، می
خـواهــم خانه ات را بخـرم،صاحبخانه این
راکه شنید بغضــش تـرکـید، بـا گریه گفت
بـه پیــرمـرد بـازاری،گـره ای افـتـاده بـود در
زندگـی ام کــه جز با فـروش این خانـه بـاز
نمی شـد، دیشب تـا صــبـح امـام زمانـم را
صــدا میـزدم...✨️
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📚بـرداشتـی آزاد از تشـرفات سیــد کریـم
محـمـودی ملقـب بــه کـریـم پـیـــنـــه دوز
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman