🔰مراسم بزرگداشت شهید آرمان علیوردی
📍تهران، خیابان فلسطین
📆 دوشنبه ۱۶ آبان
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰 ۱۳ آبان
📍#ارسالی
💠 اصفهان
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰مراسم بزرگداشت شهید آرمان علیوردی
📍تهران، حوزه امام رضا علیه السلام
📆 چهارشنبه ۱۸ آبان
💠 سخنران: آیت الله رشاد
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
💠 واکنش مطبوعات به شهادت آرمان علیوردی
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰به اطلاع مخاطبین گرامی می رساند
با عنایت به فعالیت کانال شهید آرمان علی وردی، از این پس تمامی اطلاع رسانی های مراسمات و انتشار تولیدات رسانه ای شهید از طریق کانال شهید به آدرس زیر انجام میپذیرد.
https://eitaa.com/joinchat/2794914026Cf7e103dceb
💠 کانال رسمی شهید آرمان علیوردی
🔰مراسم بزرگداشت شهید آرمان علیوردی
📍تهران، حوزه امام علمیه امام خمینی ره
📆 سهشنبه ۱۷ آبان
💠 سخنران: آیت الله ابراهیمی
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰مراسم بزرگداشت شهید آرمان علیوردی
📍تهران، مسجد حضرت جواد الائمه عليه السلام
📆 پنجشنبه ۱۹ آبان
💠 سخنران: حجت الاسلام سرلک
📌 مداح: حاج مصطفی هوشیار
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰مراسم بزرگداشت شهید آرمان علیوردی
📍تهران، مدرسه شهید صدوقی
📆 دوشنبه ۱۶ آبان
💠 سخنران: حجت الاسلام نادم
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
💠 امام جمعه لواسانات، حجت الاسلام ایمانی:
غیرت دینی شهید آرمان علی وردی او را در جایگاه شهید حججی این اغتشاشات قرار داد.
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
بسم الله الرحمن الرحیم
"انگشتر"
تقدیم به روح بلندِ آرمان عزیز...
طاقت بیاور، الان تمام میشود. الان پیدایت میکنند و میرویم بیمارستان. چشم بهم بزنی، حالت خوب شده و از روی تخت بلند میشوی. من را برمیداری، خونهای خشکیده روی رکاب و نگینم را میشویی و میبری تعمیر. زود تعمیر میشوم و دوباره روی دستت مینشینم. بعد دوباره با هم میایستیم به نماز، و من دوباره میشوم همراز دعاهای قنوتت. دوباره با هم میرویم اردوی جهادی و خاک و گل مینشیند روی نگینم؛ و تو موقع وضو، گل و خاکم را پاک میکنی. دوباره با هم...
من هم شکستهام؛ ولی نه به اندازه تو. شاید باور نکنی ولی خیلی خوشحالم که شبیهت شدهام. خوشحالم که تا رمق داشتم، کنارت ایستادم. خوشحالم که قبل از این که سرِ تو بشکند زیر ضربههای بیرحمِ آجر، من شکستم. آن لحظه که دستانت را سپرِ سرت کردی تا آجرها و سنگهاشان سرت را نشکافد، من حس کلاهخودِ آهنین داشتم. اصلا حس کردم برای آن لحظه آفریده شدهام، تا خطر را از تو دفع کنم.
ببخش مرا آرمان عزیز... من همه تلاشم را کردم، ولی خیلی محکم زد آن نامرد. انگار تمام خشم و کینهاش را ریخته بود در دستش و منتقل کرده بود به آجر. ضربهاش پخش شد در تمام ذراتم. تاب نیاوردم. بریدم. شکستم. نزدیک بود تمام وجودم متلاشی شود. خدا میداند که اگر آن ضربه بجای تن فلزی من، به جمجمه تو میخورد، چطور خردش میکرد. و بعد، ضربه از من گذشت و رسید به انگشتان و سر تو. طوری شکسته بودم که نزدیک بود از دور انگشتت رها شوم؛ به سختی خودم را نگه داشتم. محکم دور انگشتت را گرفتم.
چه شب ترسناکی بود آرمان! چندنفر بودند؟ فکر کنم بیست نفر. همه انگار مست بودند؛ دهانها کفآلود، چشمها سرخ. مثل یک گله گرگ گرسنه در کوهستان برفی، که شکاری زخمی را محاصره کرده، حلقه زده بودند دور تویی که دیگر اگر میخواستی هم رمق نداشتی که مقابلشان بایستی. و تو، آرام بودی. انگارنهانگار که در چند قدمی مرگ ایستادهای.
من تو را خوب میشناسم آرمان. یکی از رگهای دستت دقیقا از زیر رکاب من رد میشود، و من از نبضت میتوانم بفهمم هیجانزدهای یا آرام، خوشحالی یا غمگین. آن لحظه منتظر بودم نبضت تند بزند. منتظر بودم بترسی. نترسیدی. نبضت هیچ تغییری نکرده بود. هرچه زدند، هرچه تهدید کردند، هرچه ناسزا گفتند... نبض تو همان بود که بود. آرام.
تو درس دین خوانده بودی خودت؛ میدانستی تقیه برای حفظ جان اشکال ندارد. منتظر بودم بعد از آنهمه درد، بالاخره زبان به توهین باز کنی. نگرانت بودم. اگر به ولیّ خدا توهین میکردی، روحت سیاه میشد و اگر سکوت میکردی، جسمت بیش از این در هم میشکست.
شما انسانها به اختیار مبتلایید؛ و من تازه امشب فهمیدم چه بلای عظیمی ست اختیار و انتخاب. داشتی دست و پا میزدی، نه در خون که در انتخاب میان زنده ماندن و زندگی کردن. تو از معدود کسانی بودی که ثابت کردی تفاوت این دو را میفهمی. مردانه زندگی کردن را بر نامردانه زنده ماندن ترجیح دادی؛ حتی به قیمت به شماره افتادن نفسهایت زیر ضربههای بیامانشان، به قیمت چاکچاک شدن تنت با حملات چاقویشان، به قیمت شکافتن جمجمهات، به قیمت جان شیرینت...
طاقت بیاور آرمان. چرا دستت از من هم سردتر شده؟ نبضت... چرا فاصله میان ضربههای نبضت، انقدر طولانی شده؟ چرا تکان خوردن رگت را به سختی از زیر رکابم حس میکنم؟ نه... حتما بخاطر این حرکتش را درست نمیفهمم که انگشتت ورم کرده. انگار بین هربار دم و بازدمت، یک قرن فاصله افتاده و من جان به لب میشوم تا هوایی که به ریه کشیدهای را بازگردانی. خواهش میکنم کمی بیشتر طاقت بیاور. دیگر تمام شد، امتحانت را خوب گذراندی. حالا باید با افتخار، سرت را بالا بگیری و زندگی کنی. حالا بچهها و نوهها و نوادگانت میتوانند افتخار کنند به تو و انتخابت، به شجاعتت.
ببین... رسیدند. پیدایت کردند. الان میرویم بیمارستان. چقدر خوب است که من همراهت ماندم. صورت تو درهم ریختهتر از آن است که دوستانت بشناسندت. اشکال ندارد. من خودم، با رکابِ خونرنگم، با خونی که میان نقشِ «رفع الله رایت العباس» خشکیده، فریاد میزنم که: خودش است... این آرمان عزیز شماست...
💠 به قلم: خانم فاطمه شکیبا
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#زندگینامه_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
💠 #بهشهر
مراسم بزرگداشت یاد و نام طلبه شهید آرمان علی
زمان پنجشنبه ۱۹ آبان ماه همراه با نماز مغرب و عشا
📍مکان مسجد محمدیه (کل محمد) واقع در خیابان امام ره روبروی بانک ملی
ستاد یادواره ۸۰۰ شهید شهرستان #بهشهر
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰مراسم بزرگداشت شهید آرمان علیوردی
📍تهران، دولت آباد
📆 پنجشنبه ۱۹ آبان
💠 سخنران: حجت الاسلام الحسینی، استاد شهید
#آرمان_عزیز
#شهرک_آرمان
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
💔 دلتنگی
⚫️ غریب گیر آوردنت...
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰گزارش تصویری
📍کرج، هیئت ابناء الزهرا سلام الله علیها
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰 مراسم بزرگداشت شهید آرمان علی وردی
📍تهران، دانشگاه شهید مفتح
💠 سخنران: حجتالاسلام دیندار، استاد شهید
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰 گزارش تصویری
📍 دانشگاه نیشابور
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰 گزارش تصویری
📍 تهران، بسیج خواهران مسجد سپهسالار حسین علیه السلام
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰 مراسم بزرگداشت شهید آرمان علی وردی
📍 هیئت عاشورائیان زنجان
📆 چهارشنبه ۱۸ آبان
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🔰 مراسم بزرگداشت شهید آرمان علی وردی
📍تهران دانشگاه امام صادق علیه السلام
📆 سه شنبه ۱۷ آبان
💠 سخنران: حجتالاسلام سید حسین مومنی
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
.
.
وضو گرفت و زیرِ لب زمزمه کرد:
پناه بر خدا..
لعنت بر گمانِ سیاه!
و الله اکبر را گفت
نمازِ مغربش را خواند.
در سُجده شنید که همسرش می گویَد:
کدوم بیمارستان؟!
و اشک هایَش سرازیر شد!
و قلبش فرو ریخت!
و روح از تنش پرید ..
یک روز ،
دو روز ،
سه روز ..
و..
چند روز است که هرچه پیغام می دهد
جوابی نمی آید
هرچه آخرین بازدیدِ پسرکش را چک می کند
خبری نیست!
چشمَش به موبایل و
نگاهَش به قبر است!
می نویسد :
تو آغوشِ بی بی زینب "س" آروم باشی پسرم!
و دکمه ی ارسال را می زند
تیکِ دوم نمی خورد ..
سر رویِ قبر می گذارد :
تک تکِ وجودت فدایِ ارباب!
می بارد ،
و زمان می ایستد
صدایِ مداحیِ پناهی به گوش می رسد:
" غریب گیر آوردنت.."
.
#برای_آرمان
#شهید_آرمان_علیوردی
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
💔 #دلنوشته
فراز های زیارت ناحیه مقدسه ، نشان از غربت و مظلومیت تو دارند . تویی که شبیه شدی به مولایت ... تویی که اقتدا کردی به مادرِ سادات(سلام الله علیها) و خانم هم خوب تورا خریدند ...
چقدر پر درد و غم انگیز است آن لحظه ای که دوره ات کردند؛ آن لحظه ای که غارتت کردند و نفرین بر آن ها که بی رحمانه بر تنت زخم زدند ...
تصویر تنِ زخمی ات لحظه ای از مقابل چشمانم دور نمیشود ..تن زخمی و پر اُبهتت ...
چطور دلشان آمد؟
چطور آن قدر وحشی شدند که لگــــد....
میدانی !
تو را که میبینم روضه ی گودال مجسم میشودبرایم؛
پیکر خون آلودت را که نظاره میکنم ، ناله ی مادری که نشسته کنارت را میشنوم ..
جسارت ها را که میبینم روضه ی بازارِ شام می آید به ذهنم ...
و با خود میگویم ...
اینها فقط اندکی از روضه ها بودند ...
ما که کربلا نبودیم و ندیدیم غروبش را ...
ندیدیم غارتِ خیمه هایش را ...
ما که ندیدیم گوشواره های خونی را ...
ندیدیم سری به نیزه بلند است در برابرِ ...
آری!
این روضه ها جــان سوزند ...
ولی ما با همین روضه ها قدکشیدیم و بزرگ شدیم ...
با همین اشڪ های بر مصیبت مولایمان حسین ؛ مستکبرین عالم را مغلوب کردیم ...
ما مردِ راهِ ڪرب وبلا هستیــم و تو میبینی خون هایی که در این راه فدا کرده ایم را ...
ما برای این آرمانِ والایمان که نهضت جهانیِ سرورمان بقیة الله الأَعظم است، از جان هایمان گذشته ایم و هیچ هراسی به دل راه نخواهیم داد؛ ان شاءالله .
و این ماییم !
فرزندانِ خمینیِ ڪبیــر !
و شیاطینِ جهانخوار بدانند که این فرزندان خمینی برای آنها همچو سالیان دور و درازِ گذشته خواب راحت نخواهند گذاشت ...
ما ایستاده ایم تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خونِ سرخمان و شما هم از این همه غیرت و اقتدار ما ؛ بمیریــد !
یا حیدر مدد ...
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_وردی
#چله_آرمان
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy