eitaa logo
شهید آقا بهروز واحدی
402 دنبال‌کننده
171 عکس
180 ویدیو
2 فایل
کانال اولین شهید مدافع حرم ۱۴۰۳ شهید بهروز واحدی متولد ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ شهادت :۷ فروردین ۱۴۰۳ ارتباط با ما: @AghaBehroozVahedi
مشاهده در ایتا
دانلود
یادمه محرم بودش تو گروه مجازی پایگاه اطلاعیه هیئت های بزرگ تهران رو فرستاده بودن... هرکسی درباره یه هیئت اظهار نظر میکرد و میگفت هیئت مثلا فقط هیئت فلانی یا حاج فلانی... بحث بحث داغی بود و همه توجه ها به اظهارنظر ها بود ولی یه نظر بود که دیگه بعدش هیچ نظری دیگه نبود و زد رو دست همه حرف ها ، اونم پیام و نظر بود....❤️ که نوشت: هیت فقط اونجایی که با دلی شکسته و چشمی پر از اشک حسین علیه‌السلام را درک کنیم...🖤💚 شادی روح شهید 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
یادمه همیشه در حال کتاب بود و مخصوصا کتب دینی.... هروقت ازش پیگیر میشدیم متوجه میشدیم که در حال تمام کردن کتاب های مختلفه... خونشون که میرفتیم یه کتابخونه داشت که توش کتاب های مختلف و و دیده میشد... حتی قبل از متاهل شدنشم که یه خونه نقلی خودش داشت که اونجا به و گوش کردن سخنرانی و کارهای روزمره اش مشغول بود ، هروقت اونجا هم میرفتیم میدیدیم چندتا روی هم گذاشته شده... بعضی از کتاب ها که اونقدر سنگین بود فقط بود که میتونست با چندبار مطالعه متوجه اونا بشه... حتی یادمه یه مدت کتاب میگرفت و شروع میکرد حدیث انبیا و اهل بیت علیهم‌السلام را حفظ میکرد و به خاطر همینم بود که بار دینی و مذهبی بالایی داشت و چندباری هم برای سخنرانی به هیئتمون دعوتش کرده بودیم.... خیلی مردی شادی روح شهید بهروز واحدی 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
یادمه چندین سال پیش بیکار نشسته بودم و فکر و خیال خیلی اذیتم میکرد... دیگه کلافه شده بودم که اومد،دید من کلافم و گفت : +چی شده چرا بی حالی ؟؟ _آقا بهروز ته جیبم خیلی خالیه... +چرا سرکار نمیری خو؟ _نیست و کار خوب گیر نمیاد.. دیدم یهو دستمو گرفت از جام بلندم کرد و گفت : +پاشو بریم سرکار !!! _آقا بهروز کجا آخه ؟! +پیش خودم ...! اون موقع ها شغلش برقکاری بود ... یادمه باهم رفتیم کار رو شروع کردیم؛ تو کارش خیلی ماهر بود و نیازی هم به من نداشت چون تکی کار رو در میاورد ولی به هرحال منو برد که یک روزم که شده بیکار نباشم . یادش بخیر... به هزینه خودش غذا گرفت و خلاصه خیلی حق گردنمون گذاشت... خواستم بگم تو پوست و استخونش بود ...🌹 من اینا رو نوشتم که از آقابهروز بگم ... ❤️ بگم که بود و عاشق $شهادت... 🖤 و در آخر به رسید و نصیبش شد .💚 نثار شادی روح و آقا عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌ .🌺 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
یک روز که داشتم از باشگاه به سمت خونه برمیگشتم ، دیدم دم در مسجد وایساده و داره با گوشیش کار میکنه و فکرش انگاری مشغول یک چیزی شده بود رفتم جلو تا ببینمشون و یه سلامی عرض بکنم و احوالاتشون رو بپرسم. -سلام +سلام داداش خوبی انشاالله بهتری -ممنون شما خوبید؟ +شکر خدا -اقا بهروز کمک نمیخواید،انگاری که یه چیزی فکرتون رو مشغول کرده...؟! +نه داداش چیزی نیست ، قرآن گوشیم باز نمیشه. -اقابهروز میخواید بدید یه نگاهی بندازم +بیا داداش گوشیو از گرفتم و یه نگاهی به برنامه انداختم و متوجه شدم که این برنامه ، نیاز به بروزرسانی داره. -آقابهروز این برنامه باید بروزرسانی بشه ، بروزرسانی کنم؟؟ +باشه داداش مشکلی نیست ولی داخل این برنامه فقط میتونی صوت ۱۰ تا سوره رو دانلود کنی ، برنامه دیگه ای نمیشناسی؟ -چرا میشناسم میخواید براتون نصب کنم..؟؟ +آره نصب کن نصب کن برنامه رو برای آقا بهروز نصب کردم و شروع کردم به توضیح دادن برنامه و کارهایی که می‌شد توش انجام داد . +داداش بی زحمت برو توی قرآن این سوره هایی که میگم رو علامت بزن که همیشه دم دست باشن. -چشم بفرمایید +سوره یس ، سوره نور ، سوره واقعه ، سوره جمعه و ....... سوره ها رو که علامت زدم و کارم تموم شد ، کلی تشکر کردن و ، بابت این موضوع خوشحال شدن. اونقدر خوشحال شدن که حد و وصف نداشت.... چیزی که اونروز خیلی توجهمو جلب کرد این بود که خیلیامون شاید فضای مجازیمون به مشکل بخوره اونقدر ناراحت بشیم ولی شهید برای قرآن گوشیش داشت غصه میخورد... البته باید بگم که ما هرموقع رو دیدیم یه جایی فرصتی پیدا میکرد یه جیبی کوچیک هم داشت که باز میکرد و میخوند....🖤 شادی روح و صلوات...🌹 🆔 @shahid_behrooz_vahedi 💚
راحت بخواب که همرزمانت برای انتقامت آماده شدن.... 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
یادمه اوایل که برای دفاع از حرم میرفتن سوریه و میومدن هرکس ازشون میپرسید کجا بودین میگفت کرمانشاه توی آشپزخونه کار میکنم.... هرکس ام میفهمید که مشرف میشن سوریه باز زیر بار نمیرفت و میگفت ما لیاقت نداریم بریم سوریه که.... حالا اگه زیر بارم میرفت میگفت اونجا ما برای رزمنده ها غذا میپزیم و اینطور چیزا... حتی یادمه سرش زخم شده بود و ما هم میدونستیم تو جنگ این اتفاق افتاده ولی در جواب اینکه چه اتفاقی افتاده ؟ جواب میدادن توی آشپزخونه دیگ خورده بهش.. بچه ها هم باور میکردناااا... یه سری ازش پرسیدم آقابهروز چرا اینطوری میگی: گفتن اونی که باید بدونه خودش میدونه ،چرا باید همه بدونن؟! 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
یادمه از دعوت میکردیم بیاد سخنرانی کنه تو هیئت... میخواستیم اطلاعیه طراحی کنیم که آقابهروز متوجه میشد اسمش تو بنر ها و اطلاعیه خورده میگفت اسم منو پاک کنید نزنید اسممو.... ما خیلی اصرار میکردیم ولی قبول نمیکرد... یه چند سری هم که راضی شد ما نوشتیم بهروز واحدی که گفت بابا این چیه ؟ (البته به زبان شیرین آذری ) میگفت بزنید ... وقتی ام میومد تو هیئت برا سخنرانی هیچ موقع رو منبر نشد بشینه و همش میگفت میشینم زمین... هیچ موقع بالا نمیشست.... در کل خیلی خاکی و ساده بود ... .... 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
رفتم و نماز جماعت تموم شده،آقا بهروز هم انتهای مسجد به دیوار تکیه داده بود و قرآن دستش بود و داشت قرآن میخوند.... رفتم نشستم کنارش یه چند دیقه ای کشید تا قرآنش تموم شد و قرآن رو داد دست من و گفت: اینو میشه بزاری سرجاش ؟ گفتم:چشم اومدم بلند شم گفتن :بشین رفتنی میزاری سرجاش... ادامه داد گفت:نگاه کن بیا بهت یه چیزی بگم!.. _جانم +روزانه همیشه چندتا آیه بخون... حتی شده یک آیه... اولش یه آیه میخونی،فردا میکنی دو آیه ،بعد یه صفحه و همینطور ادامه میدی میبینی به جز در روز میرسی.. حتی اگه سختته عربی خوندن معنیشو بشین بخون... اصلا بیکار میشی بخون.... شادی روح شهدا ... 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
یادمه رفقا رو هیئت خونگی خیلی حساسیت داشت و میگفت روضه های خونگی باید باشن... و به خاطر همینم بود که چندین سال هیئت های فاطمیه رو تو خونشون میگرفتن و برا سنگ تموم میذاشتن.... بارها شده بود که میگفتیم جمعیت زیاده ، اجازه بده مراسمو جای دیگه بگیریم ولی میگفت: یه نور و معنویت دیگه ای داره فرق میکنه با ها و های دیگه ،اونا سر جاشون ولی یه چیز دیگه است....🖤 🆔 @shahid_behrooz_vahedi 💚
به یاد دختری که از سر ناقه زمین میخورد زمین خوردم و یاد روضه های آشنا کردم🖤😭 در کنار دعاگویتان هستیم... 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
یادمه یه روزی بردم با خانواده رو برسونم ترمینال برای یه مسافرت .... رسیدیم اونجا رفت سوار اتوبوس شد... تازه اذان گفته بود که دیدیم یهو بلند شد و به راننده گفت آقا لطفا صبر کن تا من برم و بیام.... خلاصه با راننده صحبت کرد و راضیش کرد چند دیقه ای بیاد ... رفت داخل نمازخونه و اول وقتو به جا آورد...🤲 همیشه نمازاشو اول وقت میخوندند...💚 شادی روح شهید 🆔 @shahid_behrooz_vahedi ❤️
یادمه تو دوران آموزشی سپاه یه کتاب نقشه خوانی دستش بود... اوایل دوره بود و ما هم هیچی بلد نبودیم که.. فرمانده که داشت رد میشد کتاب رو دست دید... _بهروز این چیه دستت ؟ +جناب کتابه،هر از چندگاهی یه نگاهی میکنم بهش. _کتاب چیه بهروز؟ +کتاب نقشه خوانی. _مگه چیزی سر در میاری؟ +نه بابا،همین شکلی بیکار بودنی نگاش میکنم،همین. _بده ازت یه سوال بپرسم. یادمه یه سوال پرسید و بهرز جواب داد... خیلی خوشش اومد و گفت :نه انگاری یه چیز هایی بلدی... چند روز گذشت و فرمانده هممون رو جمع کرد و گفت امروز میخوام یه نابغه نقشه خوانی رو معرفیتون کنم... یه کاربلد نقشه خوانیه و بعد هم رو بلند کرد و بهش یه هدیه داد... همه چی بلد بود اونم به خاطر و خودش بود که دنبال همه بود.. 🆔 @shahid_behrooz_vahedi💚❤️
یادمه طبق روال هر ساله که مجلس بزم خونگی داشتن... بعد از هیئت منتظر بودیم تا وسایل رو جمع کنیم و ببریم که چشممون به یه عکس خورد.... بودند و چند نفر از که تو عکس میشد مشاهدشون کرد... اومدن درباره عکس یکم توضیح دادن و در آخر گفتن: انشاالله بعدیش منم...😔❤️ که به سال نکشید شهید شد...🖤 🆔 @shahid_behrooz_vahedi 💚
امروز داشتم تو روبیکا میگشتم چشمم خورد به اکانت دیدم یه پروفایل داره از شهید دیالمه که این تصویر بود... 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
دنبال شهرتیم و پی اسم و رسم و نام غافل از اینکه فاطمه گمنام می خرد...🌹 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای روشنای خانه امید، ای شهید “”” ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است”””ای برتر از سراچه خورشید ای شهید … 🆔@shahid_behrooz_vahedi