🌹ماجرای شناسایی مناطق عملیاتی سوریه توسط ساکنان اهل سنت🌹
احمدرضا بیضائی :
🌹یکی از رزمندههای مدافع حرم، چند روز بعد از شهادت محمودرضا برایم تعریف کرد که محمودرضا در مناطق مختلف با مردم سوریه ارتباط میگرفت. یکبار در یکی از مناطق درگیری، متوجه چهار زن شدیم که مقابل یک خانه روی زمین نشسته بودند. یکی از رزمندههای سوری که همراه ما بود گفت: «اینها مشکوکند و شاید انتحاری باشند.» محمودرضا گفت: «شاید هم نباشند. بگذارید با آنها صحبت کنیم.» بعد رفت جلو و شروع کرد به زبان عربی با آنها صحبت کردن. خودش را معرفی کرد و به آنها گفت: «نترسید، ما شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب هستیم و شما در پناه مایید.» وقتی این را گفت آرام شدند. بعد با آنها حرف زد و اعتمادشان را جلب کرد. بعد از آن بود که شروع به همکاری کردند و در آن حوالی محل تجمع تعدادی از تکفیریها را هم در یک خانه نشان ما دادند. همان رزمنده مدافع حرم گفت: «محمودرضا حتی برای شناسایی از مردم منطقه استفاده میکرد. یکبار یکی از اهالی منطقه را که اهل سنت هم بود برای شناسایی با خودش سوار ماشین کرد که ببرد. محمودرضا جوری با مردم رفتار میکرد که آنها را جذب میکرد و بعد با همانها کار میکرد.»
♻ شهید محمود رضا بیضائی
@shahid_beyzaji
🍃السلام علیک یا حبیب الله
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#آن_روزها ▪ |
مادر شهید:
هادی اذیتی برای ما نداشت.
آنجه را می خواست خودش بدست می آورد.
از همان کودکی روی پای خودش بود.
من از زمانی که این پسر را باردار بودم، بسیار در مسائل معنوی مراقبت می کردم.
به غذا ها دقت می کردم و حلال و حرام را رعایت می کردم.
سعی می کردم کمتر با نامحرم برخورد داشته باشم.
هادی با وضعیت مالی متوسط ما سازش داشت و همیشه کم توقع بود ... |
از همراهی همه شما ممنونیم💚
التماس دعای فرج✋
@shahid_beyzaii
💞💞💞
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
👇👇
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
بهش گفتم «توی راه که برمیگردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر.»
گفت «من سرم خیلی شلوغه، میترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هرچی میخوای بنویس، بهم بده.»
همان موقع داشت جیبش راخالی میکرد. یک دفترچهی یاداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین. برداشتمشان تا چیزهایی که میخواستم تویش بنویسم. یکدفعه بهم گفت «ننویسی ها!»
جا خوردم. نگاهش که کردم، به نظرم کمی عصبانی شده بود. گفتم «مگه چی شده؟»
گفت «اون خودکاری که دستته مال بیتالماله.»
گفتم «من که نمیخوام کتاب باهاش بنویسم. دو سه تا کلمه که بیشتر نیست.»
گفت «نه.»
🌷شهید مهدی باکری🌷
📚یادگاران، ج۳، ص۲۳
#صلوات #بصیرت
🆔 @shahid_beyzaii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی سخته دوتا از بهترین ها رو کنارت تو عملیات از دست بدی، یکی بهترین رفیقت باشه #شهید_علیرضا_بریری و یکی هم بهترین داداشت #شهید_محمود_رادمهر باشی... خودت هم بشی جانباز و دلتنگ... بشی جامانده از جنگ، حتی به حضرت آقا رهبر انقلاب بگی که اجازه بدید من دوباره برم منطقه... #محمدرضا_رادمهر جانباز #مدافع_حرم #حضرت_زینب سلام الله که در اردیبهشت سال نود و پنج در خانطومان سوریه به مقام والای جانبازی رسید و برادرش محمود و بهترین دوستش علیرضا و خیلی دیگر از همرزمانش به شهادت رسیدند...
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
🌹
اواخر آذر ۱۳۶۰ بود. یادم هست که زن صاحبخانه میگفت:"بچه را آوردند خانه". اما درست یادم نیست چه کسی مراد برد طبقه بالا تا بچه را ببینم .
وارد اتاق که شدم مادر بود و "بچه" توی بغلش و زنهای همسایه و فامیل که یک حلقه دور آن اتاق کوچک زده بودند .
این تنها تصویری است که از تولد محمودرضا به یاد دارم و هیچوقت یادم نرفته .
۳۰ دیماه ۹۲ ، وقتی پرواز ۱۱ شب تهران - تبریز توی فرودگاه تبریز به زمین نشست و با پدر از پله های هواپیما پایین آمدیم و وارد سالن فرودگاه شدیم.از همسرم که پدر و برادرش و پسرمان را در مشهد رها کرده بود و خودش را رسانده بود فرودگاه تبریز ،خواستم که قبل از رسیدن ما به خانه ،خبر شهادت محمودرضا را به مادرم برساند.
نمی دانم کی رسیدیم توی کوچه و جلوی خانه پدر .
صدای گریه زنها توی کوچه شنیده میشد.پله ها را رفتم بالا و وارد اتاق شدم.
مادر بود و زنهای همسایه که یک حلقه دور آن اتاق کوچک زده بودند .
شبیه روز تولد محمودرضا در ۳۲ سال پیش اما اینبار مادر "بی محمودرضا" بود .
مادر از خبر طوری استقبال کرده بود که انگار خبر داشته و خبر غافلگیر کننده ای نگرفته.بی قرار بود و نبود .نشسته بود اما غرق در اشک.مدام می گفت : " رفتی به آرزویت رسیدی؟". "راه امام حسین را رفته پسرم .." میگفت و اشک می ریخت .
گاهی هم می گفت :"یوسفم رفت .." نشستمپیش مادر و بهترین جای دنیا در آن لحظات همانجا بود .
تولد آقا محمودرضا
۱۸ آذر ۹۷
ساعت ۲:۴۷
راوی برادرشهید
#حدیث_مهدوی
🌷 کلام امام زمان«عج»:
✨أنا المهدي أنا قائمُ الزمان أنا الذي أملؤها عدلاً کما مُلئت ظلماً وجوراً
ای شیعه ما
▫من همان مهدى هستم.
▫من قيامگر زمان ميباشم كه زمين را از عدل پر ميكنم
▫همانطور كه از ظلم و جور پر شده است.
📚 منابع :
الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة / النص / 254 / 3 - فصل أخبار بعض من رأى صاحب الزمان ع و هو لا يعرفه أو عرفه فيما بعدبحار الأنوار (ط - بيروت) / ج 52 / 2 / باب 18 ذكر من رآه صلوات الله عليه ..... ص : 1
@shahid_beyzaii