💝 فرمانده امام زمان (عج)
ما میدانستیم او آن قدر سربزیر هست که در چهره کسی نگاه نمیکند حتی درخیابان که مردم به ما می گفتند یک روزی این خانمیرزا را ماشین نابود میکند چون اصلا به اطرافش توجه نداشت. اما داستان عجیب دیگرش این هست که او تازه از مجروحیت خلاص شده بود و داشت دیوار منزلمان تعمیر میکرد که ناگهان صدای مارش عملیات جبهه از رادیو شنیده شد.
همانطورکه کار میکرد باخوشحالی فریاد زد شلمچه آماده باش که من هم آمدم.
🌹 مادرم تا شنید بی تابی کرد و گفت :
عزیزم تو هنوز مجروح هستی امتحان دانشگاه هم داری خانه مان هم کار داره. نمیگذارم بری.
او می گفت : مادر من باید بروم و مادر اصرار، که نمیگذارم..
همانشب مادرم موقع خواب در حالیکه گوشه ای درسالن یا هال منزل تنها خوابیده بوده است میگوید :
💫 سحر، چشمم بیدار شد ️اما در حال بین خواب و بیداری بودم که ناگهان اتاق روشن شد و پشت سر آن آقایی وارد شد. فهمیدم کسی جز وجود مبارک #امام_زمان (عج) نیست.
به استقبالش ایستادم و گفتم.
😭 السلام علیک یابن رسول الله...
❤️ حضرت جواب فرمودند.
😔 اما هرچه اصرار کردم اقا بفرمایید آقا جلوتر نیامدند فرمودند :
چرا مانع میشوی فرمانده نیروهای من به جبهه برود؟
️گفتم : آقا قربون جدت این بچه هنوز مجروحه امتحان دانشگاه هم دارد و خانه ما هم تعمیر داره.
باز گفتم: آقا بفرمایید.
باز حضرت فرمودند :
چرا مانع فرمانده نیروهای من میشوی؟؟
✅ این مطلب سه بار تکرارشد. تا اینکه فرمودند :
پس، فردای قیامت انتظار شفاعت از مادر حضرت زهرا (س)، نداشته باش
تا این را فرمود، گفتم :
چشم آقا چشم آقا اگر دیگه گفتم نرو، چشم راستم را در بیار بگذار کف دستم.
🔶 باهمان زبان محلی دوبار تکرار کردم. آنوقت آقا با تبسمی تشریف آوردند و نشستند و من هم روبروی ایشان زانو زدم.
یک لیوان چای️ یا نوشیدنی ریختند (بجای اینکه من پذیرایی کنم) و فرمودند : بخور.
گفتم نه آقا میل ندارم و غرق تماشای حضرت شده بودم. باز فرمودند : بخور.
گفتم : آقا میل ندارم. فرمودند : بسیارخوب. بعد کاغذی از جیبشان بیرون آوردند که به رنگ سبز بسیار قشنگ و نورانی بود به اندازه کف دستی بیشتر نبود.
روی آن چیزهایی نوشتند که من سواد خواندنش را نداشتم ان کاغذ را به دست راست من دادند و من گرفتم.فرمودند :
این کاغذ را به خانمیرزا بده و سلامش برسان گفتم چشم آقا. و بلند شدند تا دم در بدرقه کردم. و تشریف بردند.
ناگهان با صدای اذان مسجد از جا پریدم چراغ خانه را روشن کردم. دیدم الله اکبر، نامه آقا در دستم هست. سراسیمه به اطاق خانمیرزا رفتم گفت :
چی شده چرا گریه میکنی؟
گفتم : مادر دیگه مانعت نمیشم برو بسلامت!
😳 گفت : چرا مادر؟ تو که خیلی سخت می گرفتی؟
گفتم ببین امام زمان (عج) برایت نامه نوشته...
🍃 و کاغذ سبز را بهش دادم. خانمیرزا از شادی پرواز کرد گاهی می بوسید و روی چشم می گذاشت و گاهی سجده میکرد وگاهی دست به آسمان میگرفت و شکر میکرد. بعد که آرام شد آماده نماز صبح شد.
آخر بار فقط دیدم که نامه آقا را در لباس سبز پاسداریش گذاشت و گفت مادر این واقعه را حتی به پدرم هم نگو گفتم : چشم
و همانروز آماده سفرشد. انگار دل مادر از این رو به تن رو شده بود خوشحال بود. بستگان بدون اطلاع قبلی دسته دسته می آمدند و خداحافظیش میکردند و میگفتند مادر خانمیرزا چی شده ساکتی چرا مانعش نمیشی؟
می گفت : سپردمش به امام زمان برود به امید خدا.
🕊 و او رفت پانزده روز شد که خبر شهادتش آوردند...
#شهید_خانمیرزا_استواری
#دفاع_مقدس
#یاایهاالعزیز ❤️😔
@shahid_beyzaii
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#ڪلام_شھید 😍
#شهـید_سید_مرتضی_آوینی
شهـدا ،
مثل آیه هـای قرآن مقدسند
تقدس آیه هـای قرآن
به این است که
حکایت از حق دارند
و شهـدا نیز این چنین اند . . .
@shahid_beyzaii
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید پیکر #شهید_مهدی_نوروزی #شیر_سامرا
شعار «نه غزه، نه لبنان» از کجا شروع شد؟!
شهید مدافع حرمی که #فتنه گران میگفتند لبنانی است!
@shahid_beyzaii
🌷پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷ ،در جلسه ای فرهنگی در شهرستان میانه، یکی به من گفت:
«چشم و ابرو و قد و بالای محمودرضا را ول کن! بگو امروز ما چکار باید بکنیم که جای محمودرضا را پر کنیم؟!»
انقدر از این پرسش و نحوه سؤال کردن این برادر خوشم آمد که یکساعت برای جلسه حرف زدم.
🌷بعد از پنج سال اولین بار بود که احساس کردم کسی مشتری واقعی محمودرضاست.
▪️اگر سوء تفاهم ایجاد نمیکند، باید بگویم از دیدن شهید بازی ها بخصوص در شبکه های اجتماعی آزرده ام و دیدن پیروان حقیقی شهدا خوشحالم میکند.
#راه_شهدا
#پیروان_شهدا
@shahid_beyzaii
✨﷽✨
✍امیرالمومنین (علیه السلام):
✅رزق و روزى دو گونه است؛
👈يک، روزى ای كه تو آن را مى جويى
و روزى ديگر كه آن تو را مى جويد،
كه اگر تو در پى آن نروى، آن در پى تو مى آيد.
پس غم سالَت را بر غمِ روزَت اضافه مكن.
رزقِ هر روز، براى همان روز تو كافى است.
اگر آن سال [كه غم روزى اش را مى خورى]
از عمر تو باشد خداوند متعال فرداى هر روزى،
قسمتِ آن روز را به تو خواهد داد و اگر آن سال
از عمر تو نباشد، غم روزى آن را چرا مى خورى؟
💠هيچ كس براى رسيدن به آنچه روزىِ توست،
بر تو سبقت نمیگيرد و هيچ غلبه كننده اى
در به چنگ آوردن روزىِ تو، مغلوبت نمیكند
و رزقى كه برايت مقدّر شده بى درنگ به تو برسد.
📚نهج البلاغة : الحكمت ۳۷۹
@shahid_beyzaii