eitaa logo
شهید داوود جعفری
189 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
14 فایل
کانال انجام امور فرهنگی و تربیتی و غیره ارتباط با ادمین @admin_monji
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز ملانصرالدین به گرمابه رفته بود. تعدادی جوان در آنجا بودند. تصمیم گرفتند سر به سر او بگذارند. به همین جهت هرکدام تخم مرغی را همراه خود آورده بودند و به ملا گفتند: ما هر کدام قدقد میکنیم، یک تخم می گذاریم. هر کی نتوانست، باید مخارج حمام دیگران را بپردازد. ملا شروع کرد به قوقولی قوقو کردن. جوانان به ملا گفتند: این چه صدایه در میاری؟! ملا گفت: این همه مرغ، یک خروس هم لازم دارند😛🤣😂🤣😁😆😅 @shahid_davoodjafari
‏همیشه وقتی تو دوراهی گیر میکنم با مشورت دوستام وارد یه سه راهی میشم😅😂🤣🤣 @shahid_davoodjafari
پدرم خیلی واسم احترام قائله و همه جا منو آقا و مهندس صدا می‌کنه ، مثلا یه بار تو جمع فامیلی گرم صحبت بودم بهم گفت مهندس جان میشه دو دیقه حرف نزنی ؟😂😐😅😅😄🤣😃😁 @shahid_davoodjafari
پدر به دختر: پاشو دخترم، یه لیوان آب واسه بابا بیار دختر: ول کن بابا، دارم تلویزیون میبینم. حال ندارم😐 دختر کوچیکتر: بابا ولش کن، این خیلی بی تربیته، پاشو برو خودت بخور، برای منم بیار😂😂😂 @shahid_davoodjafari
🔴با توافقاتی که صورت گرفته ما داریم از تمام تحریمها عبور میکنیم در همین بین ، یکسری از کشورهای بزرگ تصمیم گرفتن دلار رو از گردونه معاملاتشون کنار بگذارند 🔴مثل کشورهای معاهده شانگهای و کشورهای بریکس 🔴دلار داره جون آخرش رو میده شاید بازم قیمتش بالا و پایین هم بشه ولی کارش تمومه یه چی میگم و بهش اعتقاد دارم بازار و صرافی های ما هم فهمیدن که دلار داره جون آخرش رو میکنه دارن با ایجاد موج مردم رو تحریک میکنند تا دلارهایی که دارن رو بفروشن و بیچاره مردمی که به سمت خرید دلار میرن بازم میگم این اعتقاد منه 🔴وقتی زیرساخت اقتصاد توسط دولت به خوبی احیا بشه نگرانی ما ازبین خواهد رفت ما داریم تبعات خراب شدن زیرساختها رو در دولت قبل میدیم حضرت اقا هم فرمودن که برای اینکه اوضاع اقتصاد درست بشه باید به دولت زمان داد 🔴اگر بخوام مثال کوچکی بزنم در مورد اتفاقات آینده باید اشاره کنم به اینکه ، چون ایران از لحاظ ژئوپولیتیک در شاهراه ارتباطی کشورهای عضو شانگهای قرار گرفته ، درآمد عوارض ترانزیتی ما ، مافوق تصور خواهد بود 🔴این عملکرد های دولت در آینده جواب خواهد داد و ما نباید از این دولت مأیوس بشیم فتنه آینده ، فتنه بی دفاع کردن نظام و دولته تا به راحتی بتونن از ما عبور کنند 🔴حالا هی یه عده بگن ما ناامید شدیم ما دیگه دفاع نمیکنیم 🔴در جواب این آدمها باید گفت ته تهش دو تا فحش در راه انقلاب و نظام بهت میدن و تو حاضر نیستی برای بقای نظام و انقلابی که منتهی به ظهوره دو تا فحش بخوری؟ 🔴به جرات میگم بارها هم دیدید که هشدارهایی که سالها قبل دادم به ثمر نشسته و قسم میخورم قصد بنده دفاع و ماله کشی برای این دولت نیست و به عنوان یک تحلیلگر سیاسی با چیدن برخی پارامترها در کنار همدیگه به این نتیجه رسیدم که باید از این دولت دفاع کرد والا در پازل فتنه آینده خواهیم افتاد 🔴رفقا بارها عرض کردم دنیا آبستن حوادث خونین بزرگی است و قراره منحوس ترین و قاتلترین مهره شیطان از این زایمان خونین متولد بشه 🔴دنیا دیگر روی خوشی رو نخواهد دید ولی ما بسرعت وضعمون بهبود خواهد یافت شاید عده ای الان بخندن ولی یه روزی به حرفم خواهید رسید 🔴داریم به حادثه هرج الروم نزدیک میشویم ساعت صفر عملیات نزدیکه 🔴کمربندهاتون رو سفت ببندید و نظاره گر باشید والسلام علیکم و رحمة الله @shahid_davoodjafari
پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت: ((جنازه ی من رو فعلاً تحویل خانواده ام ندید !)) از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می کردم کدام یک از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن ، خواب بوده دیگه و فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت .این بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: امیر ناصر سلیمانی. از خواب پریدم ، رفتم سراغ جنازه ها. روی سینه ی یکی شان نوشته بود ((شهید امیر ناصر سلیمانی)). بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدوج پسرشان بوده اند ؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد. خاطره ای از 🌹شادی روح همه شهدا مخصوصا این شهید عزیزمون صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @shahid_davoodjafari
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد اما مادرم در حالی که موهای مراخشک می کرد گفت: باران بی موقع این است معنی «مادر» @shahid_davoodjafari
🕊💙 یڪے نزد حڪیمے آمد و گفت: خبر دارے فلانے درباره ات چه قدر غیبت و بدگویے ڪرده ؟؟؟ حڪیم با تبسم گفت : او تیرے را بسویم پرتاب ڪرد ڪه به من نرسید تو چرا آن تیر را از زمین برداشتے و در قلبم فرو ڪردے ؟؟؟ # نرود .. هیچوقت سبب نقل ڪینه ها و دشمنے ها نباشیم. @shahid_davoodjafari
دانایی مشغول نوشتن با مداد بود. کودکی پرسید: چه می نویسی؟ دانا لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی! پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید. عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری. اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست! دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد! سوم: مداد همیشه اجازه می‌دهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست! چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید! پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛ پس در انتخاب اعمالت دقت کن @shahid_davoodjafari
بيرون بودم، باران آمد، ياد تو افتادم...! رفتم كافه تا زمانى كه بند بيايد، كافه را كه ديدم، ياد تو افتادم...! از روى عادت قهوه اى سفارش دادم، همين كه آوردنش، ياد تو افتادم...! حساب كردم و آمدم بيرون، دو عاشق را ديدم كه دست در دست هم قدم ميزدند، ياد تو افتادم...! سوارِ اتوبوس شدم، جاى خالىِ كنارم را كه ديدم، ياد تو افتادم...! به ايستگاه رسيدم،پياده شدم... هنوز باران ميامد... رفتم به سمت خانه،از كوچه ها كه گذشتم، ياد تو افتادم...! درِ خانه را باز كردم ،تا صداى مادرم را شنيدم كه گفت: نگرانت شدم كجا بودى، ياد تو افتادم...! به اتاقم رفتم، خودم را پرت كردم روى تخت و چشمم به عكس هايمان كه روى ميز بود افتاد، ياد تو افتادم...! بلند شدم و لباسم را دراوردم و اويزان كردم، جاى خالىِ لباست را كه ديدم، ياد تو افتادم...! به سمت كتابخانه رفتم، كتابى كه برايم خريده بودى را براى بارِ چهل و سوم خواندم... به صفحه ى پانزدهم كه رسيدم، گل هاى خشك شده را ديدم و ياد تو افتادم...! كتاب را بستم، چشم هايم را روى هم گذاشتم، خوابم برد و در خواب ياد تو افتادم...! من بعد از تو، هر روز، هرجا، هر ثانيه، با كوچكترين اتفاق، ياد تو ميوفتم... اين طرز زندگى كردن من بعد از توست! هركسى كه اين نوشته را بخواند، ياد كسى ميوفتد كه نيست.... به راستى عاشق بودن،دشوار است اگر يار دلش با تو نباشد... @shahid_davoodjafari