eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
8.1هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📲| تبلیغات: 🆔| @abo_vesaal74
مشاهده در ایتا
دانلود
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 #صبحتون_شهدایی شهید محمدرضا دهقان ذکر روز یکشنبه: یا ذی الجلال و الاکرام 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
تاکید داشت که حتما نحوه شهادت شهدای مدافع حرم را بدانم. چگونگی شهادت بیشترشان را می‌دانشت. اطلاعات بسیار خوبی داشت و شهدا را کامل می‌شناخت. راوی: دوست شهید @shahid_dehghan
narimani-poshte-pat-ab-mirizam.mp3
5.47M
🎼عکس تو میره کوچه به گوچه توی قاب خونه ها تو یه یاقوتی توی تابوتی...🌷 🎤سیدرضا نریمانی ~| @shahid_dehghan🍃🌸
گویا خواب میبینیم فرشتگان خدا پا بر زمین نهادن تا شاید لحظه ای به خودمان آییم آنها چه کرده اند... ، بهتر بگویم ما چه کردیم که دنیا بال و پرمان را بست شهیدان #سید_جلال_حبیب_الله_پور #سید_سجاد_خلیلی 💔 @shahid_dehghan
🍃زنـده تر از تو نمی بینم به دنیا ای !🕊 🍃در کلاس تو، استادها بنشسته اند.... 🍃🏴 @shahid_dehghan
•┄══🏴❝سـلـام❞🏴══┄• شهید محمدرضا دهقان ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات 100 مرتبه •┄═•🏴•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🏴•═┄•
تا بال و پر عشق به جانم دادند در وادی عاشقان مکانم دادند گفتم که کجاست کعبه اهل ولا  درگاه حسین را نشانم دادند #سلام_بر_محرم 🏴 @shahid_dehghan
4_1014391358858723949.ogg
1.33M
💔 میباره بارون،روی سر مجنون توی خیابون روئیایه 🎤 🏴 @shahid_dehghan
✨ 🌹•|بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء|•🌹 🔶🍃قدم به حیاط زیبای امامزاده چیذر که می‌گذاری، از مزار احمدی روشن که رد می‌شوی و عکس چهره خندان و جوانش را که می‌بینی، دلت قرص می‌شود که اگر جنگ تمام شد، جهاد تمام نشده و راه برای آن که بخواهد و بخواهندش به پهنای آسمان باز است. 🔶🍃جلوتر اما امید جوانه زده در دل ریشه و برگ بیشتری می‌گیرد، جوانی فقط با ۲۰ سال به آن‌ها پیوسته که وقت رفتن‌شان به آغوش خدا از میان سنگرها، حتی در این دنیا حضور نداشته است. 🔶🍃قبری که خودش برای خودش انتخاب کرده بود: «مراسم هیأت که تمام شد به سمت حیاط امامزاده رفتیم، شور و اشتیاق عجیبی داشت و تأکید می‌کرد که به حرفش گوش بدهم. با انگشت اشاره کرد و گفت که وقتی شهید شدم مرا آن جا دفن کنید. من که باورم نمی‌شد. حرفش را جدی نگرفتم. نمی‌دانستم که آن لحظه شنونده ی وصیت پسرم هستم و روزی شاهد دفن او در آن حیاط هستم.» 🔶🍃ابووصال نامی بود که به خاطر علاقه‌اش به شهید وصالی، همرزم دلاور چمران، بر او گذاشته بودند: «به شهدا خیلی علاقه داشت. از دوران دبیرستان این علاقه‌مندی شدیدتر شد. شهید اصغر وصالی فرمانده شهر پاوه مورد توجه خاص او بود و برای همین هم در سوریه اسم مستعار خودش را حسین وصالی گذاشت. حتی این اسم را روی اسلحه‌اش حک کرده بود.» نقل از ❤️ 🍃🏴 @shahid_dehghan
وسط روضه اون جا که دلت شکست یاد شهدا کن... 🏴 @shahid_dehghan
همیشہ ماندن دلیل عاشق بودن نیست، شـــــهـدا رفـتند ڪہ ثابت ڪنند عاشــق‌اند! 🌙شبتــــــون شهــــــدایی🌙 ✋التماس دعا✋ 🍃🏴 @shahid_dehghan
•┄══❝سـلـام❞══┄• #صبحتون_شهدایی شهید محمدرضا دهقان ذکر روز سه شنبه: یا ارحم راحمین 100 مرتبه •┄═•🏴•═┄• @shahid_dehghan1 •┄═•🏴•═┄•
🍃💌| زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) 🏴 ✨| ارسالے از 🍃🏴| @shahid_dehghan
قبل از رفتن سوریه، ساعت ده‌ونیم صبح بود از فرودگاه تماس گرفت و با ناراحتی گفت که امسال نه به مراسم بیت حضرت آقا می‌رسم و نه به چیذر. اصرار داشت که اگر بیت رفتی و حضرت آقا را دیدی، عوض من هم نگاهش کن؛ به جای من کیف کن؛ به جای من حسین حسین بگو و به نیابت از من گریه کن. راوی: خواهر شهید @shahid_dehghan
تا بال و پر عشق به در وادی عاشقان مکانم دادند گفتم که کجاست کعبه اهل ولا  درگاه حسین را نشانم دادند 🏴 @shahid_dehghan
•┄══🏴❝سـلـام❞🏴══┄• #صبحتون_شهدایی شهید محمدرضا دهقان ذکر روز چهارشنبه: یا حی یا قیوم 100 مرتبه •┄═•🏴•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🏴•═┄•
❤️🍃 آغاز خوشبختی ست... خوشبختی که پایان ندارد... شهیدکه بشوی؛ خوشبخت ابدی میشوی...! خدایا ماراهم باشهادت خوشبخت کن... 🏴 @shahid_dehghan
💔روضه ای بس مختصر در لحظات اذان: می گویند بچه هـا ؛ تازه در سه سالگی می فهمند بدن از دو قسمتِ "سَر" و "تَن" تشکیل شده ... @shahid_dehghan
💠چند روایت از یک قصه💠 🔸سکانس اول: تو عملیات بودیم که پشت بیسیم گفتند یکی از بچه ها شهید شده و سه چهار تا زخمی... بعد از یک مدتی گفتند: نه! شهید نشده!! همین طوری پیش رفت تا شب، توی هیئت، وسط سینه زنی، خبر شهادت را دادند همه بهم ریختیم 🔹سکانس دوم: شب تاسوعا بود... جلو در هییت بودم که محمدرضا زنگ زد. خیلی ناراحت بود، گفت: "الان از عملیات برگشتیم... "عبدالله باقری" زخمی شده، "امین کریمی" هم شهید شد... به شوخی بهش گفتم: "بابا همه رفیقات شهید شدن تو سالمی میخوای برگردی ضایع س!😂 حداقل یه خطی بنداز یا به بچه ها بگو یه تیری تو پات بزنن بگی جانباز شدم😅" گفت: "آره اتفاقا تو فکرش بودم..." 🔸سکانس سوم: دو روز بعد، با محمدرضا که صحبت میکردم بهش گفتم: "یکی با اسم "کریمی" شهید شده" گفت: "آره با ما بود، البته تیممون جداست ولی خیلی میدیدمش... از وقتی شهید شده حال و هوای بچه ها خیلی تغییر کرده... چون خبر شهادتش رو توی هییت شب تاسوعا به بچه ها دادن..." خوب موقعی گفتند...😢 بعضیا همون موقع با همون حالشون حاجتشون رو گرفتن، شاید محمدرضا هم...😔 🔹سکانس آخر: وقتی خبر شهادت "امین کریمی" رو شنیدم اولین چیزی که ذهنم رو مشغول کرد این بود که اگه یک وقت محمدرضا شهید شه چی...😥 و از اون موقع بود که خیلی جدی تر به شهادت محمدرضا فکر کردم... چه می دونستیم انقدر نزدیکه...😭 چه می دونستیم انقدر جدی تو فکرش بود...😓 شهید کریمی شب تاسوعا و محمدرضا 29 محرم... 🍃💌| نقل از تعدادی از دوستان 💌🍃| @shahid_dehghan
عشق را خواهی بسنجی، عهــــد و ایـمانش بسنج او که پـــای دیـــــن خود، جان می دهد عاشق تر است 🏴| @Shahid_Dehghan
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 #صبحتون_شهدایی شهید محمدرضا دهقان ذکر روز پنجشنبه: لاالاالله الملک الحق المبین 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
#محرم_آمد.... ◈| @shahid_dehghan
یا رب الحُسَین... 📝 به قلم : محرم هم رسید، این بار سفرت خیلی طولانی شده آقاپسر!!! سال ۹۴ تنها محرم و هیات های تهران به دلت ماند... میدانم... چیذر و ریحانه... مادر اما لحظه به لحظه در مزار شهدای چیذر به یادت بود، گاه آهی می کشید و می گفت همه این جوانها شبیه محمدرضای من هستند، پس چرا محمدِ من بین آنها نیست؟ اشک چشمش را با پر شال عزای تو پاک میکرد، همان شالی که همسفرت شد... سفرکرده ی عزیزتراز جانم! امسال جایت بین سینه زنهای چیذر و ریحانه خالی ست، دلم برای هروله کردنت تنگ شده، برای دیدن قدوبالایت درحال سینه زنی اربابم... یادم هست می گفت بعضی هیات ها شهید پرورند. وقتی به او می گفتیم: در این هوای سرد، با موتور چرا راه دور می روی؟ می گفت: میرم هیاتی که شهید پروره! نَفَس شهید توی هیات باشه، یه چیز دیگه ست، آقارسول می رفت هیات ریحانه، چیذر هم پر از شهیده، شاید منم مثل آقارسول عاقبت بخیر شدم و زیبا رفتم... هم زیبا رفت، هم عاقبت بخیر شد، هم مثل آقارسول شد. حالا پاره قلب من در چیذر آرام گرفته. کاش می دانستم آن زمان که سر و سینه ات آشنا شد با تیر دشمنِ (ع)، چه دیدی؟ سر بر دامن چه کسی گذاشتی؟ نمی دانم اگر آن لحظه را می دیدم، زنده می ماندم؟؟ پس عمه سادات چه کشید وقتی همه چیز را دید؟ حقا که درست گفتی: من بعد از تو، تاخت اسب بر بدن را ندیدم، بی حرمتی و تازیانه و سیلی ندیدم، وای از دل عمه سادات... آهسته تر برو... بذار منم باهات بیام..... حسین دیگه نمی کِشه.... پاهام که پابه پات بیام.... ... ◈| @shahid_dehghan