📜|#خاطره
🍂|#حیرانی
شب آخر دسته شما جلوتر از دسته علی برای عملیات رفته بودید. آنها هم به سمت منطقه عملیات در حرکت بودند. که یک مرتبه نور قرمز رنگ توپ ۲۳ را دیدند. با خودشان گفتند اگر ۲۳ با ماست چرا دارد به سمت ما شلیک میکند واگر دشمن است دارد چه میکند؟ بچه های ما الان آنجا هستند.
همان موقع فرمانده پشت بیسیم گفته بود :《بچه ها بیایید. شده حتی چراغ روشن بیایید.》 چند بار این را گفت و بچه ها فهمیدند خبرهایی شده. برادر علی هم آنجا بود. علی به دلشوره افتاده بود. با خودش میگفت حتما اتفاقی افتاده، چون اولین بار بود که فرمانده را با آن حال میدید. به منطقه که رسیدند فرمانده گفته بود: بچه ها خودتان را جمع و جور کنید پنج شش تا شهید دادیم.
بچه ها دوست داشتند که آن شهدا از بچه های سوری یا فاطمیون باشند .
اما خب گاهی بعضی چیز ها فرق دارد...
📝《 @shahid_dehghan 》📝