قول میدی
🌺
💚
🍂
اگه خوندی
🌺
💚
🍂
توهرشرایطی
🌺
💚
🍂
که هستی
🌺
💚
🍂
کپی کنی
🌺
💚
🍂
وتا اونجایی که
🌺
💚
🍂
میتونی منتشرکنی
🌺
💚
🍂
اللهم
🌺
💚
🍂
عجل
🌺
💚
🍂
لولیک
🌺
💚
🍂
الفرج و
🌺
💚
🍂
العافیه و
🌺
💚
🍂
النصر
🌺
💚
🍂
اگه سر قولت هستی این پیامو منتشر کن تا همه برای ظهور مهدی دعا کنن🤲😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*💐فـــرا رسیدن ۲۳ ربیــع الاول سالـــروز ورود کریمـــه اهل بیت حضـــرت فاطمــــه معصومـــه(سلام الله علبهــا) به شهـــر قـــم گرامـــی بـــاد💐*
🌸اشک شادی روز مژگان آمده
🌸خواهر شاه خراسان آمده
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸مقدمت گلباران شفیعه روز جزا ، دختر باب الحوائج 🌸
🎊💫🎊💫🎊💫🎊💫🎊
🦋✨
🌹آقا امام صادق(ع) فرمودن:
به آرزوهاتون فکر نکنید چون نمیذاره از چیزهای خوبی که دارید لذت ببرید و نعمتهایی رو که خدا بهتون داده، کوچیک و بیارزش میبینید و همیشه حسرت چیزهای موهوم رو میخورید.
📚الکافی، ۵، ۸۵
#حدیث_روز
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت91
به خانه که رسیدیم به اتاقم رفتم تا کمی استراحت کنم. هنوز درگیر لباسهایم بودم که گوشی ام زنگ خورد از کیف ام که بیرون آوردم اسم عموی نرگس را دیدم...
در سفر مشهد نرگس شماره ی عمویش را به من داده بود و من با نام حاج آقا ثبت کرده بودم.
یعنی بامن چه کار داشت؟
نفس عمیقی کشیدم تا به خود مسلط شوم و تماس را وصل کردم.
- الو بفرمایید
- سلام و علیکم خانم علوی
ای خدااا من چه جور جوابش را بدهم با این صدای لرزان
- بله بفرمایید
خیلی خونسرد و با آرامش سخن می گفت
مثل همیشه
مثل صدای گرمش موقع خواندن دعا
مثل صدای آرامی که زهرابانو خطاب ام کرد
شاید حس کرد من نشنیدم ولی شنیدم و دلم لرزید.
- خانم علوی امتیاز شما و خانم دیگری مساوی شده، قرار شد برای تعیین نفر اول و دوم قرعه کشی انجام دهیم
پس اگر برای شما امکان دارد امروز عصر به مسجد بیایید تا با حضور متقاضی دیگر قرعه کشی انجام شود.
درست وحسابی متوجه حرفهایش نمیشدم فقط گوش می کردم که گفتم:
- یعنی من برنده شدم!؟
- بله خانم علوی شما بدون هیچ غلطی به تمامی سوالات پاسخ صحیح دادید
یا زائر خانه ی خدا هستید یا
آقا امام حسین(ع)...
به شما تبریک می گویم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت92
خیلی شوکه شده بودم فکر می کردم مسابقه را خوب دادم نه دیگر تا این حد
با تعجب پرسیدم
- جدی می گویید؟
- بله خانم علوی
عصر حدود ساعت سه دفتر مسجد باشید.
التماس دعا
تشکر کردم و گوشی را قطع کردم.
شوک زده از اتاق بیرون رفتم، جلوی ملوک که روی مبل نشسته بود، نشستم و به ملوک گفتم:
- من برنده شدم...
خودش زنگ زد گفت...
عصر باید برم مسجد...
ملوک که چیزی از حرفهای من متوجه نشده بود لیوان آبی به دستم داد و پرسید
- خوبی زهرا؟!
چی شده؟
کمی از آب را خوردم و نفس راحتی کشیدم کامل برای ملوک تعریف کردم.
ملوک تبریک گفت و من را به بغل گرفت و میبوسید.
این اولین باری بود که مثل یک مادر واقعی من را درآغوشش غرق بوسه می کرد.
صدای زنگ گوشی ام آمد.
نرگس بود حتما خبر را شنیده بود.
تماس را وصل کردم
- الو نرگس
صدای گریه ی نرگس می آمد
- می دانستم بنده ی خوب خدایی...
خدا چه زیبا بین این همه تو را دست چین کرده،
زهرا جان از ته قلبم بهت تبریک میگم من را هم دعا کن.
این اولین باری بود که نرگس جدی صحبت میکرد. تشکر کردم که گفت:
من هم عصر به مسجد می آیم تا کنارت باشم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت93
عصر همراه ملوک به مسجد رفتم.
قبل از ما هم نرگس و عمویش آمده بودند. وارد دفتر مسجد شدیم مثل همیشه سید سرش را پایین انداخته بود و جواب سلام ما را داد.
طولی نکشید که خانمی حدود چهل ساله با همسرش آمدند.
بعد از آنها روحانی دیگری که سن بالایی داشت به همراه دوآقای دیگر وارد دفتر مسجد شدند و بعد از کمی صحبت قرعه کشی انجام شد.
اسم نفر اول، اسم خانمی بود که همراه همسرش آمده بود و قرعه ی سفر را که براشتند سفر کربلا برایش بیرون آمد.
نرگس نگاهم کردم وگفت حاج زهرا شدی...
گفتم: یعنی چی؟
- یعنی تو برای سفر حج اعزام میشوی تبریک میگم زهرا جان
بعد همه تبریک گفتند و التماس دعا...
آن خانم بعد از تکمیل فرم رفت.
من هم فرمم را کامل کردم وبه روحانی که سید استاد صدایش می کرد دادم.
نگاهی به فرم انداخت و گفت:
- شما مجرد هستید و سنتون هم کمتر از چهل و پنج سال است. کسی هم در کاروان محرم شما نیست.
اصلا متوجه نمیشدم چه ربطی بین صحبت هایش وجود دارد.
ملوک پرسید
- مشکل کجاست؟
- اینجاست که طبق قانون عربستان
زنان مجرد زیر چهل و پنج سال باید با محارم خود به سفر حج بروند واگر نه بر اساس قانون عربستان از این سفر محروم میشوند.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت94
دلم گرفت.
آخر این چه قانونی بود.
وقتی دیدم ماندن زیاد فایده ای ندارد با دلخوری و ناراحتی ببخشیدی را گفتم و از دفتر بیرون آمدم.
نرگس هم پشت سرم آمد.
- صبر کن زهرا حتما راه حلی هست.
- الان می خواهم بروم بعد صحبت می کنیم.
دست نرگس که روی گونه ام نشست متوجه شدم این اشک ها چه بی اختیار و بی پروا سرازیر شدند.
- باشه عزیزم بعد صحبت می کنیم برو به سلامت.
از اینکه نرگس درکم کرد خوشحال بودم. راهی شدم دلم می خواست تنها باشم ولی نه بهتر بود پیش حاج بابا می رفتم تا از وعده هایی که به دلم داده بودم و چه راحت بر باد رفتند می گفتم.
دوساعتی که با پدرم دردو دل کردم خیلی آرام تر شدم.
گوشی ام را چک کردم چند باری ملوک زنگ زده بود حتما خیلی نگران شده...
سریع با او تماس گرفتم.
با صدایی که از گریه گرفته بود گفتم:
- الو سلام
- سلام دخترم بهتری
-بله خوبم الان میام...
- من خانه ی بی بی هستم بیا اینجا
- باشه خدانگهدار...
حالا چرا خانه بی بی بود.
حتما چون من آمدم و تنها بوده به اصرار نرگس پیش بی بی رفته.
بلند شدم و راهی خانه ی بی بی
هم خسته بودم و هم کلافه ولی زیاد ناراحت نبودم راضی بودم به رضایت خدا...
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت95
سید
بعد از سوالاتی که استادم از خانم علوی پرسید و وقتی متوجه شد که نمی تواند به این سفر برود از شدت ناراحتی ایستادن را جایز ندانست و به بیرون رفت
نرگس هم برای همدردی به دنبالش...
دفتر را سکوتی فرا گرفته بود
که استاد این سکوت را شکست
- ما اکثر در این جور مواقع یکی از هم کاروانی ها را انتخاب می کنیم برای...
نگاه من و مادر خانم علوی به دهان استاد میخکوب شده بود که ادامه داد
- عقد موقت تا این مشکل پیش نیاید...
کسی چیزی نمی گفت
مادرخانم علوی شوکه و سردرگم سر پایین انداخته بود.
روبه استادم کردم و خواستم تا زمان بدهد
- خبر با خودتون...
اگر موافق بودید شخص مورد اعتمادی در کاروان حضور دارد معرفی می کنم واگر نه جایگزین کنیم.
بعد از خداحافظی به دنبال استاد رفتم
- استاد ببخشید...
شخص مورد اعتمادتان کی هست؟
با لبخندی گفت:
- شما رضایت خود خانم و خانواده اش را بگیرید من آدم با ایمان و مورد اعتمادم را معرفی می کنم.
یاعلی سید...
خدا نگهدارتون...
وارد دفتر شدم هنوز مادرخانم علوی نشسته بودکه آرام گفت:
- چه جوری بهش بگم...
- خانم علوی اگر صلاح بدونید با من و نرگس به خانه ی ما برویم تا بی بی این موضوع را برایش شرح دهد
تصمیم را بر عهده ی خودش بگذارید بهتر است...
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
امروز ۸ آبان مصادفاست با چهلمین سالگرد شهیدشدن #حسین_فهمیده؛ بسیجی نوجوان ۱۳ساله در نزدیکی خرمشهر در جنگ عراق و ایران.
#حدیث_مهدوی
❤️ #امام_صادق (ع) در حدیثی می فرمایند :
🔸خداوند ۱۷۰ سال ظهور منجی بنی اسرائیل رو به خاطر دعا و تضرع دسته جمعی آنها جلو انداخت و مابقی غیبت منجی آنها را که حضرت موسی بود را بر آنها بخشید.
🔸سپس فرمود :
🔸 شما شیعیان هم اگر مانند بنی اسرائیل با ضجه و گریه دعای همگانی کنید خداوند فرج ما را خواهد رساند.😍
اما اگر چنین نکنید این سختی ، به نهایت مدّتش خواهد رسید.😱
📚 بحارالانوار ج ۵۲ ، ص ۱۳۱
☺️🌸☺️🌸☺️🌸☺️🌸
پسر بچه ۷ سالهای
روزے ڪار بدے انجام داده بود....❌
مامانش دنبالش دوید...🏃♀
تا بیرون حیاط...🏡
پسر همون جلوے در ایستاد...🧍♂🚪
بیرون نرفت....
مامانش گرفت ڪتڪش زد...🙎♀
بعد وقتے برگشتن خونه...🏡
پسر با چشماے خیس به مامانش گفت😢
«فڪر نڪن نمیتونستم فرار ڪنم؛
فقط تو چادر سرت نبود»❤️🩹
#داستانڪ🌸
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
ممنون از صبوری شما عزیزان🙏🏻
در تایم تبادلات نه کانالی تایید میشه نه رد💥
هدف تبادل پیشرفت کانال هاست👊🏻
شرایط تبادلات:
1⃣کانالتون مذهبی باشه👌🏻
2⃣آمارتون +80 باشه🖐🏻
3⃣ در اینفو تب عضوباشید✌️🏻
جذب بستگی به بنر داره💯
+100جذب هم داشتم💣
برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در
اینفوتب عضو شید"سنجاقه"🔥
https://eitaa.com/joinchat/2046886010C514de53f6c
بعد از مطالعه شرایط و طرز کار؛
اگر شرایط رو داشتید،
پی وی در خدمتتونم✋🏻
💫@Makh8807💫
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
یه ڪانـال پیدا ڪردم مخصوص علاقمنداے
نقاشے😎🎨🐾
روزے هزارتا فیلـم و عڪس نقاشے میزاره🎬👩🏻🎨
#نـقاشے🐬💙
#طـراحے🐣💛
#پاستـل🐌🧡
#رنگروغن🦄💜
#سیاهقلم🦎💚
و....
https://eitaa.com/joinchat/125304939Cc62a40f124
اوناییکهبااستعدادوهنرمندنبیانفقط😌♥
#هنرمنـداجانمونییییییید🧚🏻♀🎨✨
#مخصوصبااستعدادها🦋👼🏼
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
منبع پروف های چریکی💣🔥
جون میده برا ادیت زدن😆👀
ادیت زنایی که مشکل عکس خام ادیت دارید بگوش🤕
سریع بیاید اینجا تا مشکلتون حل شه ابزار ادیت برا ادیتورا😸😻🙌🏼
https://eitaa.com/joinchat/3336896640C7d4ea528f4
اگه ادیتم بلد نیستی بیا بیاموز😁😎
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
⫹﷽⫺
میخوای امام زمانو خوشحال کنی؟🙂🦋
میدونی امام زمان عمه زینب خودشو چقدر دوست داره؟😊🌱
میخوای کاری بکنی که حضرت زینب(س) ازت راضی باشه...🌸🍃
اصلا می خوای یکی از³¹³ نفر از یاران حضرت مهدی بشی؟🤷🏻♀💕
پس این کانال ،همون کانالی هست که میخوای..درست اومدی خواهر☺️🌷
پس تا دیر نشده عضو شو..❤️
میدونی اسم کانالش چیه؟نمی دونی؟
من بهت می گم....🤔💦
اسمش «سربازان زینب»هست🌼💐
پس بدو بیا داخل عزیز...🌈✨
راستی کپی از همه ی پست ها آزاده به شرط فرستادن پنج صلوت😍🌾
꧁ښږٻٵڙٵڼ ڒێڼڀ꧂
⁅💕ᗘ@sarbazanzeinabᗛ🌿⁆
اگه سوال و انتقادی داشتی برو پی وی مدیر...💜🌙
@Agooooodgirl
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
'
واسـهیهنوجـوونبسیـجۍاینڪانالواجـب ! 🤓✌️🏿
ڪانالشـونحـالهـواۍپـشتسنگـرهاروداره (:'🚶🏻♂
ڪجایۍڪارۍمـٰاچـریڪآمـوزشمیـدادیـم 😌🌿
➺' https://eitaa.com/joinchat/18153575C0260695702 '
مجـمعبچـههاۍقـلمبهدسـتانقـلابۍ . 😎☝️🏿
#نوشـتههاۍدخـتراۍانقـلابۍ (:🧕🏻
ڪپۍوایـدهبردارۍهـرگزنڪن/:❗️
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
به دنیــــای دختـرونـہ خـاص خـوش آمدیــد💓
کلے فعــالیت هـای دخترونــہ 🦄
دنیایــــے خاص 🍀
استـیـکر🦋
والپیپر❤️
کـلـیپ طـنز 💛
اسلایــم و بـرش صـابـون💚
پــروف💙
انــگـیــزشــے🌈🦋
و.... 🌻
خلاصــه دخـترا جمع شـدن ایـنجا تا بـگن نــصف دنیا دخــتر هستن و نصـف دیگہ اش رو می ســازن 😎🤩🤞🏻💪🏻
جوین شو پشیــمـون نمیشی😉
https://eitaa.com/joinchat/2221015162Caf84a515d1