|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه ⛓♥️ -رمانحوریہیسید #پارت_دوم معذب بودم میخواستم راحت گریه
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه ⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_سوم
یه دختر چوچولوی باحجاب رو بغل کرده بود
خیلی ناز بود ، دلم براش ضعف رفت🥺❤️
روی قالی نشستم
اون خانم داشت تلفنی صحبت می کرد
تلفن رو کهقطعکرد
بچه رو گذاشت زمین و بالبخند خیلی زیبایی گفت
سلام گلم خوبی؟😊
-سلام خانم ، خیلی ممنون شما خوب هستید 🙂
که یکدفعه این خانم چوچولوهه باصدای نازک گفت
-سیلام
دستاشو گرفتم تو دستم و فشار دادم
-سلام عزیزم ، چطوری خانم خوشکله 😉
-اوبم
لپشو کشیدم و گفتمفدات بشم عروسک خانم😁
با هر پلک زدنش قندو تو دلم آب میکرد
چشمای بادمی کشیده و مژه های بلند ، چشمای سیاه که مردمک چشمشو قایم میکرد😍
یه شکلات از کیفم در آوردم و تقدیمش کردم
ببینم اسم این خانم خوشکله کیه؟
دور و برشو نگاه کرد و گفت
طهورا
وایی عزیزم چه اسم قشنگی
اسمتم مثل خودت خوشکله😄
مادرش کفششو در آورد ونشست کنارم
-خب خانمی نمیخوای خودتو معرفی کنی؟😉
-مکثی کردم و گفتم اسمم نرگسه
-به به نرگس خانم😊
-میشه شمارتو داشته باشم؟
کمی فکر کردمو گفتم بله 🙂
گوشیشو باز کرد گفت میشه لطف بفرمایید ...
-یاداشت کنید...
و شماره ی مادرمو بهش دادم
داشتم فکر میکردم که شمارمو واسه چی میخواست
که در همون حین سید رسید
سرشو انداخت پایین و سلام کرد
خواهرش جواب داد به جواب خواهرش اکتفا کردمو چیزی نگفتم
به محض نشستن سید، طهورا پرید تو بغلش
در تمام مدت سید مشغول طهورا شد
منم در مورد مدرسه و درس ، کمی حرف زدم خیلی زود گرم صحبت شدیم
چیزای جالبی برام میگفت ..
اما کماکان هواسم یه سیدو طهورا هم بود
از حرفای طهورا فهمیدم اسمش محمده
طهورا دایی محمد صداش میکرد ...
رو به خواهر سیدکردمو گفتم ببخشید اسم شما چیه؟
-زهراسادات موسوی😊
یکدفعه موبایل سید محمد زنگ خورد و از آدرس دادنش حدس زدم مادرمه😶
هی دست به محاسنش میکشید و اینور و اونور رو نگاه میکرد ونشونی میداد
که من یکدفعه بابامو دیدم و داد زدم اهههه بابامه
سریع سید و خواهرش گفتن الحمدلله
لپام از خجالت سرخ شد و گفتم ببخشید زحمت دادم بهتون
و بادو سمت مامان و بابام رفتم
پدر و مادرم بادیدن من گل از گلشون شکفت و کلی حرف خوردم😶🤐
منم چیزی نگفتم
چون حق با اونا بود 🤕
یکم که آروم شدن
بابام گفت اون خانواده ای که تازه پیششون بودی کجان؟؟
راه رو بهشون نشون دادم و راهی شدیم دوباره
《به قلم هانیه باوی ✨》
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه ⛓♥️ -رمانحوریہیسید #پارت_سوم یه دختر چوچولوی باحجاب
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_چهارم
مادرم با زهرا خانم احوال پرسی گرمی کرد بابام هم پیش سید باب گفت و گو رو باز کرد
منم با گوشیم از طهورا عکس میگرفتم
دختر شیطونی بود
زبونش از عسل شیرین تر بود و شیطنت هاش دخترونه و آروم بود
با فضولیاش هم مزاحمتی ایجاد نمیکرد
موهای پیچ خوردهی بیرون زده از روسریش رو دستش میگرفت تا من ازش عکس بگیرم😍
کلی ازش عکس گرفتم
یکی از یکی بهتر😌
من که سرمو بردم تو موبایل طهورا هم رفت پیش سید
منم هواسمو بردم پیش حرفای مادرم و زهرا خانم ...
زهرا خانم میگفت پدرش جانبازه و برای همین اومدن مشهد
پدرش بیمارستان بستریه و قراره عمل بشه
با کل خانواده اومدن اینجا هم واسه زیارت هم برای عمل جراحی پدرشون
خیلی ابراز ناراحتی میکرد
دلم براش سوخت
زانو هامو بغل کردمو روم سمت به گنبد امام رضا ع کردم
شفای پدر سید رو از امام رضا "ع" خواستم
داشتم با امام رضا "ع" درد و دل میکردم
که با صدای مادرم رو مو برگردوندم سمتشو گفتم جانم مامان؟
نرگس شماره ی زهرا خانم رو یاداشت کن تو موبایلت
یواش و آروم دم گوشش گفتم واسه ی چی؟؟
-زهرا خانم از مسئولین واحد خواهران مسجدی هستند
میخوام شما رو توی کلاس ها و برنامه های اونجا عضو کنم
مسجدشون نزدیکمونه
مگه همشهری هستیم؟
-بله😄
شماره رو که سیو کردم
مامان و بابام بلند شدن و گفتن نزدیک اذانه بریم نماز ...
ماکه بلند شدیم سید هم بلند شد وبه بابام گفت اینجا هم نماز خونده میشه بمونید همینجا
بابام یه نگاهی به مادرم کردو گفت نظر شما چیه خانم؟
-من که مشکلی ندارم ..
پدرم وسید رفتن اونور تر تا پیش صف آقایون باشند ما هم کمی جلو تر رفتیم تا به صف خانما ملحق شیم
《#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸》
3.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقـآ جـاݩـݦ . . .💔🥀
اقـآ جـاݩـم ݜݕ جمعھست
ھـوایٺ نڪنم میـمیـࢪم😭💔
اَلْسَݪَاٰمُ عَڵَیْـڪَ یْـاْ عَطْݜَـاْݩَ ڪَࢪْݕَلاْٰ یْـاْ اَبْـاْعَبـْدْاݪلّٰھ اَلْحٌسَیْـݩْ(؏)✋🏻♥️
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
*🌹 #سوره_جمعه 🌹*
🌷امام #صادق علیه السلام میفرماید :
*🌻هر کس #ســوره_جــمــعـــه را در هر شب جمعه بخواند کفاره گناهان او مابین دو جمعه خواهد بود.*
*📖 سورة الجمعة، تعداد آیات ١١*
*بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم*
*🌹یُسَبِّحُ لِلهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿١﴾*
*🍃هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ ﴿٢﴾*
*🌷وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٣﴾*
*🍃ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿٤﴾*
*🌻مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللهِ وَاللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٥﴾*
*🍃قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِله مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٦﴾*
*🌼وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَالله عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٧﴾*
*🍃قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٨﴾*
*🌸یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِالله وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٩﴾*
*🍃فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ وَاذْکُرُوا اللهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿١٠﴾*
*🌺وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَ تَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَاللهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ وَاللهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿١١﴾*
*🌹تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان صلوات🌹*
*🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
به زندگی فکر کن
ولی برای زندگی غصه نخور
دیدن حقیقت است
ولی درست دیدن، فضلیت
ادب خرجی ندارد
ولی همه چیز را میخرد
مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش
شاید فردایی نباشد
شاید فردایی باشد اما عزیزی نباشد(:
| #مثبت_باشیم🧡"
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️