eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
8.4هزار ویدیو
769 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿(به شرط ۱۴ صلوات به نیت ظهور و سلامتی اقا💚) خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
#Part_172.173 پنجره رو بستم و پرده رو کشیدم و روی تختم نشستم و سرم رو میون دست‌هام گرفتم... یعنی چی
ولی امروز دیدم نه حالا واقعا بزرگ شدی! دیگه اون دختر کوچولوی من ۲۰ سالش شده و کلی قد کشیده. که از بغلش جدا میشم و بوسه ای بر گونه‌اش می‌زنم و میگم: - من قربون مهربونیت بشم مامان! و با لبخند ادامه میدم: - چیشده که امروز به این نتیجه رسیدی؟ که موهام رو که ریخته بود روی صورتم کنار می‌زنه و بوسه ای گرم و مادرانه روی پیشونیم می‌شونه و میگه: - جدایی سخته! که می‌زنم زیر خنده و میگم: - مگه کجا می‌خوام برم؟ چیشده که من بی‌خبرم؟ که خیره میشم توی چشم‌های مشکی رنگش که چشم هام رو ازش به ارث برده بودم که دستی به شونه ام می‌کشه و میگه: - دروغ نگو من که می‌دونم قبل اینکه برگردی دلت براش رفته! دوباره خودم رو به اون راه می‌زنم و میگم: - چیشده؟ - مامان آقا کسری زنگ زد و قرار خواستگاری گذاشت، نگو که بی خبری؟ چشمکی می‌زنم و خودم رو محکم می ندازم تو بغلش، که همون لحظه سر و کله‌ی اسما پیدا میشه و خودش رو یهویی می ندازه تو اتاق... مقنعه ی مشکی رنگش رو از سرش بیرون می‌کنه و میگه: - به به سلام، چه خبره اینجا؟ که مامان پشت چشمی براش نازک کرد و گفت: - خبر اینکه اسما خانوم از دانشگاه اومده و لباساش رو شوت کرده روی مبل و تخت! که اسما مانتو و مقنعه اش رو می‌ندازه تو کمد، ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
#Part_174 ولی امروز دیدم نه حالا واقعا بزرگ شدی! دیگه اون دختر کوچولوی من ۲۰ سالش شده و کلی قد کشیده
اسما حرصی ایشی زیر لب زمزمه می‌کنه و میگه: - چه خبره؟ من می‌دونم یک خبری هست ولی شما دوتا دارین پنهون می‌کنید ازم! که مامان از کنار من بلند میشه و تنها در جواب اسما زمزمه می‌کنه: - خودت بعدا می‌فهمی، لباس هات رو عوض کن و مرتب جمع کن بیا ناهار! و از اتاق خارج میشه که اسما به سمت من شیرجه می‌زنه و خنده کنان میگه: - بله رو دادی رفت؟ انقدر هول بازی در آوردی؟ خوبه تو شمال گفتم که یکمی ناز بیار براش و طاقچه بالا بذار... نکنه ترسیدی اینم یک دختر بهتر پیدا کنه؟ که کتاب قطور روی میز رو بر می‌دارم و با کتاب محکم می‌زنم توی کتفش و میگم: - پاشو لوس بازی نکن. و از روی تخت بلند میشم و دوباره به سمت پنجره میرم و به کوچه‌ی آروم و غرق سکوت نگاهی می‌ندازم که ماشین بابا توی کوچه پارک میشه و از اتاق خارج میشم و با ذوق از پله ها پایین میرم. که همون لحظه صدای کلید انداختن بابا روی در بلند میشه که به سمت در حرکت می‌کنم و به استقبال بابا میرم. ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
#Part_175 اسما حرصی ایشی زیر لب زمزمه می‌کنه و میگه: - چه خبره؟ من می‌دونم یک خبری هست ولی شما دوتا
به مامان کمک می‌کنم و میز ناهار رو می‌چینم‌، بابا بعد عوض کردن لباسش میاد سر میز که همون لحظه سر و کله‌ی اسمای شیطون هم پیدا میشه و سریع خودش رو روی صندلی کناری من جا میده و میگه: - به به عجب میزی چیزی اسرا جون، واقعا وقت شوهر دادنته! که جیغ من به هوا میره که بابا جواب میده: - اسرا رو که مطمئنم کسی نیست خاطرخواش نباشه، شما به فکر خودت باش اسما خانوم. که لبخندی به چهره‌ی بابا می‌‌زنم و مشغول خوردن ناهارم میشم... حدودا یکمی خورده بودم که مامان چشم‌های قشنگش رو به بابا می‌دوزه و میگه: - خانوم زارع تماس گرفت و گفت که می‌خوان بیان خواستگاری اسرا، قرار شد باهات هماهنگ کنم بعد جوابشون رو بدم، چی بگم؟ که احساسی خفگی بهم دست میده و دست می‌برم و جرعه ای از لیوان نوشابه ام می‌خورم که حالم جا میاد... بعدش با خجالت و شرم از روی صندلی بلند میشم و میگم: - ممنون، خیلی خوشمزه بود! که مامان تنها نوش جانی زمزمه می‌کنه، اما بابا میگه: - میرم بیرون کار دارم بعد که اومدم باهات حرف دارم اسرا! تنها باشه ای زیر لب زمزمه می‌کنم و به سمت اتاق حرکت می‌کنم.. دستی به گونه های داغ شده ام می‌کشم که چهره‌ی کسری با لباس نظامی جلوی چشم هام نقش می بنده ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
688.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🔸گاهی آرزوی ... ملتی که شهادت دارد.. ندارد.... راهیان_نور ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【 ↯ بِسْـ‌مِ‌اَللّٰھِ‌اَلْࢪَحْمٰنّْ‌اَلْرَحِیِمْ ↯ 】
به ذهن شب زده من ظهورکن مهتاب / ز دشت تیره ظلمت عبورکن مهتاب دلم گرفته، نگارم، ببین که تاریکم / به خاطر دل عاشق، ظهورکن مهتاب . . . اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذکر روز سه شنبه: یا ارحم الراحمین (ای بخشنده‌ترین بخشندگان) ذکر روز سه‌شنبه به اسم امام سجاد (ع) و امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) است. روایت شده در این روز زیارت سه امام خوانده شود. ذکر روز سه شنبه موجب روا شدن حاجات می شود ٠٠
و عمق عشق . . . هیچگاه شناخته نمی‌شود مگر در زمان فراق ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.