حاجقاسمودوستداریوتوکانالشنیستی؟♥️
• ➜https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d
• ➜https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d
بهعشقحاجیکلیککن👆🏻♥️
نزاریکانالحاجیخالیبمونه😔
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
حاجقاسمودوستداریوتوکانالشنیستی؟♥️ • ➜https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d • ➜https:
90% مذهبۍ ها قفلی زدن
روۍ استورۍهاۍ این کانال
نبینۍ ازدستت رفته کلیک کن رو♥️👇🏾
• ➜https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d
• ➜https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
حاجقاسمودوستداریوتوکانالشنیستی؟♥️ • ➜https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d • ➜https:
این کانال منبع پستای چریکی و سیاسیه🙂👇🏻♥️!
• ➜https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d
• ➜https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d
هر لحظه رکورد چریک پروری تو این کانال بیشتر میشه✨😹
اخه مگه کانال داریم از این خفن تر؟!😎
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
حاجقاسمودوستداریوتوکانالشنیستی؟♥️ • ➜https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d • ➜https:
_
با مباحث سیاسی شون و متون حقشون آتیییییییش بنداز به جون برعندازها🔥🤪
jøīn: https://eitaa.com/joinchat/2560098398Cacc4602d2d
.
كجاى زمان ایستادهای,
که گذر سالهای طولانی
ما را به شما نمیرساند ...
یا صاحب الزمان
تمام کن زمان نبودنت را😢؛
|اللهم عجل لولیک فرج|
#سلام_صبحتون_مهدوی🌸
#مھدوۍ C᭄
ذکر روز شنبه:
یا رب العالمین
(ای پروردگار جهانیان)ذکر روز شنبه به نام پیامبر اکرم (ص) است. روایت شده که در این روز زیارت حضرت رسول الله (ص) خوانده شود که خواندنش موجب بینیازی میشود.
#مرتبه۱٠٠
«مـافاتَڪَلميُخلقلڪَومـاخُلِقَلڪَلنيفوتڪَ»
|آنچہراازدستدادۍبراۍتوآفریدهنشـده،
وآنچہبراۍتـوآفریدهشدهاسـترا
هرگزازدستنخواهۍداد...🦋!|
#آیہ_گرافۍ
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
وقتی معلوم نبود کھ بابا کی برمیگرده
یا اصلا بابایـے برمیگرده،محمدمهدی هم میرفت تو ڪولهـ پشتی تا مثلا همراه
بابا بره .
- شهیدمدافعحرممسلمخیزاب .♥
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
_🌿✨🙂 #تصویر #نوشته
شهیدانه🌹
بہ قۅڶِ↓
حاجحسٻڹیڪـٺا⋮👤
ݐاے آدمـ جایۍ مـٻره
ڪہ دلۺ رفٺہ❗️
دِلارُ مۅاظب باشٻمـ⚠️
ٺا پاۿا جاۍ بدے نره :))
#شهیدانه 🥀•
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
هرکاری میتونی بکن
ڪہگناهنکنی...
وقتایی که موقعیتِگناهپیشمیاد؛
قافله کربلای حُسینزمانروبروته♡
ویه درهعمیقخطرناک☠ پشتِسرت!
اگه به گناهبله بگی/:
به هَلمَنمعینِمهدی فاطمه
نه گفتی...💔(: ⎇
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
وَسَطجاذبہۍِاینهَمهرَنگ
نوڪَرتتابہاَبَدرَنگشُماست
بیخیالِهَمہۍِمَردُمشَھر !
دِلَمآقابِهخُداتَنگشُماست :)💔
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
_💔🚶🏾♂ #تصویر #ضریح_ارباب
- بخری یا نخری
ما که خریدار توییم ..
- ای طبیب همگان
ما همه بیمار توییم .. !💔 ⎇
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
هدایت شده از شھیدآرمـانِعلیوِردی🇵🇸..
قول میدی🤝
اگه خوندی؛🙂
تویکی ازگروهها
یــا کانالها که
هستی کپی کنی؟🙂
اللهم!(:
عجل!(:
لولیک!(:
الفرج!(:
اگه پای قولت هستی
کپی کن تا همه برا ظهور
حضرت مهدی(ع)دعا کنن ..
سلام دوستان گلم به دلیلی ازمشکلات مجبورم رملن رو الان بفرستم
🦋🕊🦋🕊🦋
🕊🦋🕊🦋
🦋🕊🦋
🕊🦋
🦋
#part_ 20
اخ
خانم دکتر اورم تر
دکتر:باشه
اروم اروم پانسمانش کرد اروم چادرم اوردم جلو رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم سرم رو به شیشه تیکه دادم :(
با صدای مامان به خودم اومدم مامان داشت خداحافظی میکرد من سریع پیاده شدم مامان هم پیاده شد از مهدیه خداحافظی کردم ،مامان با کلید در خونه رو باز کرد رفتیم داخل اروم کفشام رو در اوردم و رفتم داخل مامان اومد کمکم کرد که لباس هامو عوض کنم
اروم اروم امدم پایین خیلی دلم ضعف میرفت مامان یکم برنج و خورشت اورد
.
روی تخت دراز کشیدم و به اینده فکر میکردم
.
.
چند ماه بعد
چند ماهی گذشت تقریبا ۸ماهی از فوت بابا گذشته بود
مهدیه گفته بود بیام خونشون کارم دار
زنگ در رو زدم
خاله مرضیه:سلام دخترم خوش اومدی بفرما داخل
سلام خاله ممنون
رفتم به سمت اتاق مهدیه
میدونستم که الان اتاقش نیست ولی گفته بود وقتی میاد خونه ی مامانش اونجاست
در رو باز کردم با دیدن کسی که روی تخت بود چشمام تار شد وای خدا چراا من اخه
من:خاله جان مهدیه کجاست؟
توی اتاق محمدرضا
من:ممنون
رفتم سمت اتاقی که گفت در اتاق رو باز کردم
.
.
مهدیه از توی کمد یه روسری فیروزه ای در اورد و گفت
مهدیه :میدونم برات سخته ولی پدرت هم راضی نیست تو اینقدر سیاه تنت باشه
من:اخه....
مهدیه:اخه نداره که اگه ردش کنی پشت گوشت رو دیدی منم دیدی هاا
من:از دست تو گذاشتمش توی کیف
من:راستی مهدیه گفتم که پسر عموم دوباره ازم خواستگاری کرد
مهدیه:همون که چند ماهه پیش خواستگاری میورد؟
من فکر کردم توی این چند ماه خواب از سرش پریده
تو دوسش داری؟
من:خوب راستش من فقط به چشم برادرم می بینمش
مهدیه :انشاالله درست میشه
من:انشاالله
از خونه مهدیه برگشتم خونه خسته اومدم توی خونه اخخخ
خدا جوونم
مامان اومد داخل اتاق
ماملن:فاطمه
من:جانم
مامان:فردا خواستگاری رو یادت نره ها
من:چشم مادر من
مامان:قربونت برم
من:خدانکنه
⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
🦋🕊🦋🕊🦋
🕊🦋🕊🦋
🦋🕊🦋
🕊🦋
🦋
#part_21
.
.
فاطمه دخترم بیدار شو دیگه
من:چشم
خواب از چشمام پرید اومدم پایین رفتم توی اشپزخونه
مامان نا رو انچنان شیرینی ها رو داره مرتب میزاره انگار ریس قوه قضیایئ ^هی مادر من^.
.
رفتم داخل اتاق نگاهی به ساعت کرد ساعت ۱۴ بود
کم کم اماده شدم
روسری فیروزه ایی
عبای طوسی
شلوار سیاه که یکمی ازش معلوم بود چادر رنگی عم انداختم روی سرم و توی اشپزخونه بودم که زنگ به صدا در اومد رفتم کنار مامان.
اول عمو
زنعمو پسر عمو
دختر عمو اومدند
رفتم توی اپزخونه تا بلاخره مامان صدام کرد بعداز اینکه چایی رو بردم
۱۵ دقیقه طول کشید تا
گفتند بریم و یکم صخبت کنیم اورم بلند شدم و به بالا رفتم در رو باز کردم و نشستم که پسر عمو هم نشست
.
.
پسر عمو:نمیخواین چیزی بگید؟
من:شما شروع کنید
پسر عمو :خوب شما تمام ملاک های من رو دارید و من منتظر حرف های شما هستم نگاهش بهش کردم که وایی پیراهن یقیه ی باز و خیلی لاتی خیلی بدم اومدم تقریبا بعداز ۴۰ دقیقه رفتیم بیرون
زنعمو:خوب چی شد دهنمون شرین کنیم؟
من:یکم وقت میخوام فکر کنم
عمو :باشه عمو جان
تقریبا۳۰ دقیقه بعد رفتنت اخیش افتادم روی مبل
آخیش راحتت شدم
مامان:جوابت چیه دخترم؟
من:راستش زیاد خوشم نیومد هم از ظاهر هم از اخلاق ملاک هامو هم نداشت
ولی فکر میکنم
مامان :قشنگم خوب فکر هاتو بکن
من:باشه مامان جانم
.
مانتوی زرد روسری تیره شلوار زرد پوشیدم و رفتم توی ماشین روندم سمت ازمایشگاه دیروز که نتونستم برم وارد شدم همه سلام کردند رفتم سمت رخت کن لباس هام پوشبدم و رفتم سمت اتاق ازمایش
.
از ازمایشگاه خارج شدم
چقدر این روزها کسل کننده بود
گوشیم زنگ میخورد
جواب دادم مهدیه بود
من:اول سلام جانم
مهدیه با صدای بغض الود گفت سلان فاطمه بیا پیشم
من:باشه باشه اومدم
نگرانش شده بودم سریع پارک کردم زنگ رو زدم در رو باز کرد چشماش قرمز و پف کنده بود
رفتم داخل، افتادم بغلم و زار زار گریه میکردچیشده مهدیه فین فینی کرد و گفت راستش. باحرفش چشمام چهارتار شدچی.،؟؟؟؟😱
⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
https://harfeto.timefriend.net/16742360315472
برای نظراتتون
❤️🌸
از این به بعد ایدی میزارم اونجا نظر بدید من اصلا ناراحت نمیشم
@Shahiidehh
چون نظراتتون مهمه
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
_
ٺوجوشَنکبیـریهعبـٰارتۍهسٺكہمیگہ:
"یـٰاکریـمالصفـح"
یعنـۍیہجورۍٺورومیبخشہکہ
انگارنہانگارٺوخطـٰایـۍمرتکبشدۍ♥️:))'!
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
#لبخندخاڪے🤣🌱 #طنز
امروزفرشتهسمتراستمزدروشونموگفت:
داداشلااقلیهصلواتبفرست
ببینمخودکارمرنگمیدهیانه☹️😂😂
#صلواتبفرستمومن🌿!"
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
میگفت↓
میدونی ڪِی
ازچشمِ خدا میوفتی؟!
زمانی ڪه آقا امام زمان❗
سرشو بندازه پایین و از گناه ڪردن تو خجالت بڪشه
ولی تـو انگار نـه انگار...!
✨ رفیق
نزار ڪارت بـه اون جاها برسـه!!!⎇
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.