فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگتم برادر...🌸
چند صباحیستنیامدی به خواب خواهر...)🥺
#محمدرضایدل
#جانِخواهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت آقا جانمون جواد الائمه 🖤🥺
دختر موفق اونی نیست که آیفون خریده و مدام از خودش با هزار قلم آرایش و فیلتر، عکس و فیلم میذاره و دوره میفروشه بهتون!
دختر موفق اونیه که روابط عمومی بالایی داشته باشه و تو برخورد با نامحرم حد و حدود شرعی رو بدونه. دختری که تحصیلات عالیه یا کاربردی داشته باشه و علم و آگاهی تربیت نسل رو هم یاد گرفته باشه! دختری که بیشتر پولش خرج خرید کتاب میشه نه اینکه بخش زیادی از هزینههاش برای کافه رفتن و لوازم آرایشی باشه. دختری موفقه که فکر نکنه حتما باید با مردها سرشاخ بشه و فکر کنه همه حقش رو خوردن و همیشه حالت طلبکارانه داشته باشه.
دختری موفقه که اجتماعی باشه اما نجابت و حیا هم داشته باشه.. دختری که لبخند میزنه و دیوونه بازی بلده اما سرسنگینه و حریم خودش رو حفظ میکنه...
دختر موفق بودن رو
اشتباهی بهتون یاد ندن..
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
_🥺🫀
آنچه مهم است حفظ راه شهداست ، یعنی پاسداری از خون شهدا . . این وظیفه اول ماست ؛
هر چه امروز کشور ما دارد و هر چه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان ِشهید است .
_حضرتآقا
سید رضا نریمانی_مولودی سید رضا نریمانی درباره جوانان مجرد و ازدواج-1512030597.mp3
3.04M
دعای مجرد ها امشب 😂
ازدواج آسمانی حضرت علی و حضر
ت زهرا (س) مبارک باد 🌺🌺🌺
انشاءالله باز بخت مجرد ها به حق مولا باز بشه
خوشبخت و عاقبت بخیر بشن
هدایت شده از رمان جدید
💜 رمان اورا 💜
قسمت صد و بیست و پنجم
بسم الله گفتیم و داخل شدیم
همه جوره باید هواسم به هردوشون بود
هم زینب باردار بود هم زهرا که هر لحظه موقعش بود
وقتی نشستیم تازه حاج آقا شروع کرد که فرصت رو غنیمت شمردم
رفتم و دوسه تا چایی از دم در گرفتم و به بقیه دادم
سینی رو که برگردوندم
یه نفر رو دیدم از پشت که خیلی شبیه حسین بود
یه لحظه دلم براش تنگ شد
سریع بهش پیامکی دادم و ازش پرسیدم کجاست؟
خیلی شبیه بود
بیخیال شدم و غرق حرف حاج آقا بودم
داشت نکات عاشورا رو برامون میگفت که یه جوری روضه بود
وقتی تموم شد آنقدر هواسم نبود که متوجه نشدم زهرا و زینب نیستن
سر پام ایستادم و نگاهی به دور و ور کردم که زینب دستش رو برد بالا
زهرا دارز کشیده بود زینبم کنارش بود
لبخند زدم و نفسم رو آسوده بیرون دادم
نشستم و وسایلمونو جلوی پام گذاشتم و پاهام رو به حالت ضبدر جمع کردم و دستام رو دورش انداختم
چراغا که خاموش شد چادرم رو جلو تر کشیدم
خیل وقت بود که گناه نکرده بودم و این حال دلم رو خوب کرده بود
با هر جمله مداح اشکام میریخت
بعد از یک ساعت روضه و مداحی چراغا رو که روشن کردن
گوشیم رو برداشتم که حسین پیام داده بود
هیئت بودم الان میخواد بره خونه
یا لحظه حس کردم که نکنه خودش باشه
اسم هییت رو ازش پرسیدم که
متوجه شدم خودش بود
میگفت با آقا حامد خیلی میومدن اینجا
زهرا و زینبم مثل من صورتشون به خاطر گریه قرمز شده بود
دست زهرا گرفته بودم و آروم به سمت ماشین بردمش
وقتی نشستیم درد کمر زهرا زیاد شده بود
ولی هر کاری کردیم نیومد که بریم بیمارستان و گفت خوب میشم
هردوشون رو که پیاده کردم
نگاهی به اینه عقب کردم که حسین بود ولی سرش توی گوشی بود
لبخند ناخداگاه روی لبم اومد
صدای پیامک گوشیم اومد که بازش کردم
_قبول باشه خانم خوشگلم
_از شما هم قبول باشه
ماشین رو روشن کردیم و راه افتادیم
من این ماشین رو خودم خریدم و حسینم ماشین خودش بود.
ولی بیشتر با ماشین حسین این طرف و اون طرف میرفتیم.
و ماشین من دست برادر شوهرم بود.
وقتی خواستم بخوابم!
یه سر رفتم سرویس و کارای مورد نظر رو انجام دادم آخرشم یه وضو گرفتم
دیروز چله ام تموم شده بود.
احساس میکردم یه چیزی کم دارم.
وارد اتاق که شدم
دیدم دوتا سجاده پهنه
یکیشونم سجاده و چادر نماز خودم بود!
همون لحظه حسین اومد بیرون و از دستاش
و صورتش آب میچکید
که معلوم بود که وضو گرفته
لبخندی زد و گفت:
_بیا ترنم بیا خانوم
بیا که میخوام برات بهترین زیارت عاشورا رو بخونم
حال داری؟
چشمام رو وری هم گذاشتم که نشست
منم کنارش نشستم و چادرم رو گذاشتم روی شونه هام
سرمو گذاشتم روی شونه اش
هنوز شروع به خوندن نکرده بود ولی من اشکم ازش سبقت گرفت و افتاد روی پیرهن حسین
متوجه که شد
گفت :_شما زود تر از من شروع کردی
تک خنده ای کردم
_التماس دعا ترنم دعام کن!
صداش میلرزید و من اولین بار بود که حسین رو با بغض میدیدم
از ته دلم دعا کردم به هرچی که میخواد برسه
وقتی شروع کرد
شونه هاش میلریز و مردونه گریه میکرد
هق هقم شروع شد ولی بی صدا هردو گریه میکردیم!
ولی این گریه باعث تلخی و ناراحتی ما نمیشه!
دیدی وقتی یه گناهی مرتکب میشی
بابات از دستت عصبانی میشه گریه ات میگیره
ولی وقتی بهت میگه :فدای یه تارموت
و بهت محبت میکنه گریه ات بیشتر میشه
این همونه ما دل تنگ بابا مونیم
دلمون حرم میخواد دلمون میخواد بریم بچسبیم به ضریح آقا و در و دل کنیم.
جالبه وقتی گریه میکنیم برای آقا تازه انگاری اقا اومدن روی دل گلی و پر از گناهمون آب فرات ریختن و شستن دلمون رو.
پاک پاک میشه دل ادم.
وقتی آدم چیزی که آقاش اربابش بخواد انجام میده دیگه
وقتی امری که امام حسین گفتن رو انجام میدیم
ادم احساس میکنه قشنگ مستقیم رفته تو بغل خود امام حسین
تازه اینکه امام حسینه
امان از اون روزی که برای مادرشون کاری رو بکنیم!.... ")
ولی اگه تمام گناه هایی که کرده بودم رو بابام متوجه میشد میگفت:_از خونه من برو بیرون
من همیچین بچه رو نمیخوام
ولی امام حسین هربار مرتکب گناهی میشدیم آغوشش روبرامون باز میکرد
هرموقع میرفتیم سراغ امام حسین همون موقع رو میدید
کاری به گذشته مون نداشت....!)
وقتی زیارت تموم شد دیگه نایی برای گریه نداشتم
حتی حال نداشتم برم سر جام بخوابم
روی سجاده
دراز کشیدم و سریع خوابم برد
ولی متوجه شدم که حسین سرم رو بلند کرد و بالشت گذاشت زیر سرم
💜نویسنده : A_S💜