|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_117 خیلی مسیر بدیه و چون نفس تنگی دارم برام یکم سخته یکم از مسیر رو میرم که روی تخته سنگی می
#Part_119
کسری گیتار رو روی زمین میذاره و به سمت مازیار شیرجه میزنه و با خنده میگه:
- کی گفت من قراره بخونم؟
که کیانا میگه:
- حالا تو بخون، یکم هم صدای خوشگلت رو بشنویم!
کسری صداش رو صاف میکنه و میگه:
- الان که از گرسنگی دارم میمیرم بعد صبحونه میخونم تا انرژی بگیرید و بریم بالا.
همه میریم سر سفره و مشغول خوردن صبحونه میشیم.
با شوخی ها و مسخره بازی های مازیار و کسری صبحونمون رو نوش جان میکنیم.
*
کسری روی تکه سنگی میشینه و یک پاش رو روی پای دیگر قرار میده و مشغول خوندن آهنگ میشه...
همچین ژست گرفته مثل این خواننده ها و به نظرم پسر بدی نیست! شاید روزهای اول فکر میکردم پسر مغرور و بدقلقی هست که انگار از دماغ فیل افتاده ولی الان که دقت میکنم اینجوری نیست!
چشات آرامشی داره که تو چشمای هیچکی نیست
میدونم که توی قلبت به جز من جای هیچکی نیست
چشات آرامشی داره که دورم میکنه از غم
یه احساسی بهم میگه دارم عاشق میشم کم کم
تو با چشمای آرومت بهم خوشبختی بخشیدی
خودت خوبی و خوبی رو داری یاد منم میدی
تو با لبخند شیرینت بهم عشق و نشون دادی
توی رویایه تو بودم که واسه من دست تکون دادی
از بس تو خوبی میخوام،باشی تو کل رویاهام
تا جون بگیرم با تو،باشی امید فرداهام
*
چشات آرامشی داره که پا بنده نگات میشم
ببین تو بازی چشمات دوباره کیش و مات میشم
بمون و زندگیمو با نگاهت آسمونی کن
بمون و عاشق من باش بمون و مهربونی کن
تو با چشمای آرومت بهم خوشبختی بخشیدی
خودت خوبی و خوبی رو داری یاد منم میدی
تو با لبخند شیرینت بهم عشق و نشون دادی
توی رویایه تو بودم که واسه من دست تکون دادی
از بس تو خوبی میخوام،باشی تو کل رویاهام
تا جون بگیرم با تو،باشی امید فرداهام...
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_119 کسری گیتار رو روی زمین میذاره و به سمت مازیار شیرجه میزنه و با خنده میگه: - کی گفت من ق
#Part_120
صدای بسیار قشنگی داره و شبیه خواننده مورد علاقه ام حامد زمانی!
کسری آهنگش تموم میشه و صدای دست زدن و تشویق کردن ماهم بلند میشه...
*
#حال
#؟
گوشیم رو از روی میز کنار تختم برمیدارم و آهنگ رو پلیمیکنم و بهش گوش میدم.
مشغول گوش دادن آهنگ هستم که یهویی در اتاق باز میشه و طاها خودش رو مثل گودزیلا میندازه داخل اتاقم...
آهنگ رو قطع میکنم و گوشی و دفتر رو روی میز میذارم و میگم:
- هان؟ چیه؟ مثل گاو سرت رو انداختی میای داخل؟
- بی ادب، شب مهمون داریم پاشو برو کمک مامان!
یک تای ابروم رو بالا میدم و میگم:
- کی هست؟
- میتراخانوم با مادر گرامیشان!
از ذوق جیغی میزنم و میگم:
- هورا! امیرعلی ام میاد؟
- نچ، با سیاوش رفتن شمال دور دور!
اهایی زمزمه میکنم و به سمت پذیرایی میرم و به مامان کمک میکنم.
*
بعد یک ساعت سر و کلهی کیاناجون و دخترش پیدا میشه، به سمت میترا میرم و بغلش میکنم.
طاها هم همزمان به سمت کیاناجون میره و بغلش میکنه و سلام و احوالپرسی میکنند...
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_120 صدای بسیار قشنگی داره و شبیه خواننده مورد علاقه ام حامد زمانی! کسری آهنگش تموم میشه و صد
#Part_121
با میترا به اتاق میریم، میترا روی تختم میشینه و شالش رو از روی سرش بر میداره و موهای لخت خرمایی رنگش نمایان میشه، موهاش تا نزدیک گردنش بود و جلوش هم کوتاه شده رو از روی صورتش کنار میده و پشت گوشش میذاره، منم کنارش روی تخت میشینم و باهم مشغول صحبت میشیم.
میترا همسن منه و با هم توی یک دبیرستان درس میخونیم! آدامس داخل دهنم رو باد میکنم و میترکونمش!
میترا نگاهش به دفتر روی میز میافته از روی میز برمی داره و تا صفحه اولش رو باز میکنه از دستش میکشم و میگم:
-فوضولی نکن دیگه!
میترا از جاش بلند میشه و به میز تکیه میده و با حالت لوسی میگه:
- مگه قرار نزاشتیم که هر چیزی شد بهم بگی؟ الان چیشده یک هفته است کله ات توی اون دفتره و اصلا من و فرشته رو تحویل نمیگیری؟
از جام بلند میشم و میگم:
شخصیه به تو مربوط نیست!
و از اتاق میزنم بیرون، که میترا هم شالش رو میندازه روی سرش و دنبالم میاد!
با هم از اتاق خارج میشیم مامان لبخندی به من و میترا میزنه و میگه:
- چه خوب شد اومدید دخترها، کمک کنید میز رو بچینیم!
که مشغول چیدن میز میشیم، همون لحظه صدای در بلند میشه و بابا و عمو وارد میشن...
به سمت بابا میرم و بهش میگم:
- خسته نباشی بابایی!
- سلام عمو خوبین؟خوش اومدید.
عمو لبخندی میزنه و میگه:
- سلام بر رها کوچولوی شیطون، خودت خوبی؟
هنوز هم مثل اون موقع ها شیطنت های خاصش رو داره انگار نه انگار توی اون دفتر یک جوون بیست و پنج ساله است و حالا یک پیرمرد حدود پنجاه ساله و موهای سرش خاکستری رنگ شده ولی باز هم از جذابیت جوونی اش کاسته نشده.
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_121 با میترا به اتاق میریم، میترا روی تختم میشینه و شالش رو از روی سرش بر میداره و موهای
#Part_122
با هم به سمت میز شام میریم و مشغول خوردن شام میشیم، اما فقط جسمم اینجاست روحم توی داستان قدیمی گذشته غرق شده!
با صدای طاها از فکر بیرون میام و میگم:
- ها؟
طاها دم گوشم میگه:
- کوفت ها، بابا دوساعته داره صدات میزنه اما تو غرق در فکری!
یکی با پام میزنم تو پاش که صورتش از درد جمع میشه بعد لبخند پیروز مندانه ای میزنم و رو به بابا میگم:
- جانم بابایی؟
بابا مشکوک نگاهم میکنه و میگه:
- چند وقته خیلی تو فکری چیشده؟
- هیچی نشده مشغولم!
بابا با نگرانی میگه:
- مشغول چی؟ مشکلی پیش اومده؟
حالا چی بگم؟ که میترا که سمت راست من نشسته یکی میزنه تو کمرم و رو به بابا میگه:
- دایی جون انقدر درس ها سنگینه که نگو، مخصوصا من و رها که امسال کنکور داریم!
که بابا هم رو به میترا چشمکی میزنه به نشونهی خر خودتی تو و رها که همش دنبال تقریح هستید و اصلا درس نمیخونید.
جو برام حسابی سنگینه و تحمل موندن توی جمع رو ندارم از جام میخوام بلند بشم که کیانا جون میگه:
- عه رها جون، تو که غذات رو نخوردی عزیزدلم.
- مرسی سیر شدم.
و سریع به سمت اتاقم میرم.
***
امروز باید میرفتم دبیرستان، لباسهام رو میپوشم و چادر لبنانی خوشگلم رو سرم میکنم.
گوشیم رو داخل کیفم میذارم و بعد از خونه میزنم بیرون که دقایقی بعد سرویس مدرسه ام جلوی پام ترمز میکنه...
- سلام!
فرشته که کنارم نشسته آدامسش رو میترکونه و میگه:
- چطوری همسر شیخ؟
اصلا حوصله این چرت و پرت گفتن هاش رو ندارم و هنذفری ام رو از جیبم برمی دارم و داخل گوش هام میذارم و آهنگی رو پلی میکنم.
کم کن از ادا مدات ♪♬
بی حده خوشگلیات ♪
ملکه ای من پادشات ♪♬
جونمو میدم پات ♪
تویی جان جان نشو از چشم پنهان ♪♬
هم دردی و درمان دنیای من ♪
طرز نگاشو ببین رنگ چشاشو ♪♬
همین شیطنتاشو که منو گیره خودش کرد ♪
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
#تلنگــــر !🌱🖐🏽
شهیدحججی میـگفت:
یه وقتـایی دلکندناز
یه سری چیـزای "خـوب"
باعـثمیشه...
چیـزای بهتری
بدسـتبیاریم..
بـرای رسیـدن به
مهدی زهـرا"عج"
ازچـی دلکندیم؟💔
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
『 بِسْـمِمَظْلْوْمِعـْٰالَمْ؏َـلِےْ 』
آنݘھامࢪوزگذشټ . . .🖐🏻🌱
شبٺۅݩمھدۅ؎🌚♥️
عآقبٺتوݩݜھدایـےْ✨💛
سلام بر تو ای مولایی که عصاره همه فرستادگان خدایی.🦋
سلام بر تو و بر روزی که خواهی آمد
و با اعجاز موسایی و دَم عیسایی و خُلق محمّدی ات، دلها را فتح خواهی کرد.♥️
سلام بر تو ای مولایی که ؛
صاحب تمام عوالم هستی
و امرت ، امر خدا ؛
و دولتت ، دولت خداست..(:
•
.
.
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
🥀⃟🖇¦↫#اینالطالببِدَمِالزهرا؟
ذکر روز دوشنبه:
یا قاضی الحاجات
(ای برآورنده حاجتها)ذکر روز دوشنبه به اسم امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. روایت شده در روز دوشنبه زیارت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب کثرت مال میشود.
#مرتبه۱٠٠
عملیات پروفایلی//🔴
ساعت ۱:۲۰ امشب
همه پروفایل ها مزین بشن به تصویر زیر
یاعلی
به عشق سردار بفرست برای دوستانت 📣
یک کار جهادی قشنگ سراسر ایتا روبیکا توییتر اینستا سروش
نشر طوفانی 🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱روز تا شهادت....
بین خودمان بماند سردار
ولی خبر شهادتت چه بی مقدمه
قلبم را فشرد
چه بی مقدمه عرق سرد روی بدن نشاند
چه بی مقدمه اشکمان را جاری کرد
و حالا بعدازتو …
کاش بعد از تو علی تنها نماند
شهادتت مبارک سردار
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
🔴 مهم و فوری
رأی گیری برای انتخاب موثرترین رهبر عربی در سال ۲۰۲۲
سيد حسن نصرالله، آخرین اسم
https://sputnikarabic.ae/20221228/صوّت-للزعيم-العربي-الأكثر-تأثيرا-في-عام-2022--1071700262.html
اسم جناب سید حسن نصرالله آخرین اسم آمده، حتما رای بدید بعد از رای گزینه تصویت رو بزنید.
#نشر_حداکثری
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🔴 مهم و فوری رأی گیری برای انتخاب موثرترین رهبر عربی در سال ۲۰۲۲ سيد حسن نصرالله، آخرین اسم http
حتتتتما رای بدین
و منتشرکنین
محمد بن سلمان فعلا بااختلاف کمی از سیدحسن جلوتره
💠 ایده هایی زیبا برای سالگرد شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم ..
۱۳دی سه شنبه
#حاج_قاسم
---------------------------------
@Shahid_dehghann